گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، انسانهایی که در سخت ترین شرایط با زبان روزه به جنگ آتش میروند، افراد تلاشگری که در این مسیر پر خطر هیچ ادعایی ندارند و حتی دیده هم نمیشوند.
افرادی که از آنان به عنوان گمنامان ایثارگر یاد میکنند، در روزهای پایانی ماه مبارک هر قدر هم سعی نمودیم از کنار این بزرگ انسانها گذر کنیم و در گزارشی هر چند ساده نامی از آنان نبریم نشد، بر همین اساس در گزارشی بر آن شدیم گوشه کوچکی از خدمات مبارزان با آتش را به تصویر بکشیم.
از افتتاح این ایستگاه تنها یک سال می گذرد. شیفتی که ما مهمانشان بودیم.
20:00 ایستگاه آتش نشانی 36
از پلیس راه امام هادی گذشتیم وارد آزادی 133شدیم. ساعت هشت شب بود که به ایستگاه 36 آتش نشانی رسیدیم. راننده ایستگاه جلوی درب منتظر ما بود. صدای اذان در سکوت سالن ایستگاه پیچیده بود.
طبقه دوم ایستگاه وارد سالن غذاخوری شدیم. به محض باز شدن در با دیدن جمعی که همه پشت میز نشسته بودند و مشغول افطار بودند حالم عوض شد. وارد که شدم بعد سلام و احوالپرسی گوشهای نشستیم، راننده ماشین آتش نشانی برایمان چای آورد. عکاس به محض ورود مشغول عکاسی شد.
چیک چیک صدای دوربین عکاس در فضای شور و شوق بچههای آتش نشانی شنیده میشد. صدای خندهها و شوخیهای آتش نشانان تمام سالن را پرکرده بود اصلا انگار نه انگار که از صبح روزه بودهاند و عملیات سخت حریق داشتند.
تصمیم گرفتم دیگه نظاره گرنباشم. وارد جمعشان شدم. اصلا احساس غریبه بودن نداشتم انگارچند سال بود میشناختم شان. یک جمع جوان، تازه کار، مومن، ورزشکار و پرانرژی. همه آنها یا به تازگی ازدواج کرده بودند یا تازه صاحب بچه شده بودند، میگفتند: رضایت از کار و کمک به هم نوعمان، دوری از خانواده را جبران میکند و کمتر احساس دلتنگی میکنند.
عملیات نجات، لحظه افطار
جمعی از آنها تنها هشت ماه بود که وارد این کار شده بودند و این اولین ماه رمضانی بود که سرکار و در ایستگاه و حین ماموریت بودند. تمامشان یک خاطره واحد و مشترک داشتند و آن هم این بود که در همین ماه لحظهای که بعد از یک روزسخت عملیاتی و روزه داری آمدهاند تا افطار کنند به محض گفتن اذان دوباره آژیر حریق به صدا در میآید و همان لحظه دوباره همه به عملیات رفتند و تانزدیکیهای سحر درگیر کار بودند.
عملیات اطفا حریق تانکر سوخت صبح امروز
بچههای ایستگاه از صبح سر عملیات اطفای حریق تانکر سوخت بودند. سر میز صحبت از عملیات بود. آتش نشانی که کنارم نشسته بود فیلم صحنه عملیات و جنازه راننده سوخته شده را نشانم داد. چشمانم را بستم و حالم بد شد. دل دیدن این صحنه را نداشتم. آتش نشان قوی هیکل دیگری گفت: خواستید بیا پایین نشانت دهم، گفتم: جنازرو؟ با تعجب گفت: سردخانه که نداریم عکس ها را نشانت میدهم.
آتش نشانان افراد گمنامی هستند
به سمت روحانی که در جمع بود رفتم. از15 این ماه برای اقامه نماز جماعت نیم ساعت قبل از اذان میآید بحث احکام را دارد بعد هم نماز و افطار و خداحافظ. نیمه اول ماه در ایستگاه 13 الهیه بود. اولین سال است که با ارگانی مثل آتش نشانی همکاری میکند و از این بابت خیلی خوشحال است.
وی آتش نشانان را افرادگمنام میداند و میگوید: جمع آتش نشانان جمع پرشور و اشتیاق و با ایمانی است که با جان و دل کار میکنند. من شاهد بودم با تمام تشنگی، گرسنگی و خستگی که دارند هنوز افطار نکرده سر عملیات دیگری میروند.
9 سال فعالیت و ماه رمضان در سر کار
معاون شیفت ایستگاه که 9 سال سابقه کار دارد از ماه رمضانهایی که در سر کار است میگوید. فضای هر ایستگاه با هم متفاوت است، اینجا همه نیروهای جوان و تازه کار هستند.
این جوانی هم خوب است هم بد. در صورت رخ دادن حریق تجربه ندارند؛ ولی از لحاظ بدنی و فیزیکی جوان هستند.
احمد کریم نیا، راننده شیفت از خاطرهای یاد میکند: تعدادی دختر در یک باغ مشغول بسته بندی تینر بودند، برای گرم کردن خود از چراغ خوراک پزی استفاده میکنند که این باعث آتش سوزی میشود و دو دختر در بین آتش میسوزند.
کم لطفی مردم در همکاری با آتش نشانان
این عزیزان از مشکلات کارشان می گویند که برای رسیدن به عملیات هر کاری اجازه دارند انجام دهند؛ اما مردم همکاری نمیکنند.
قانون اجازه گذشتن از خود را به آتش نشانان تا قبل از تصادف را داده است؛ تا زودتر به تکلیف خود عمل کنند، اما گویی مردم گاهی حاضر به گذشتن از حق خود در خیابانها جهت نجات جان انسانها نیستند، میگویند: زمانی که سر عملیات هستیم ماشینها از روی شلنگ رد میشود، یا اصلا شرایط را در نظر نمیگیرند و توقع دارند که ماشین آتش نشانی را برای عبور وسیله نقلیه آنان جابه جا کنیم آن هم وسط عملیاتی که جان حریق دیده و آتش نشان در خطر است!!!
20:30 صدای آژیر عملیات حریق
افطار تمام شده بود. مشغول شام خوردن و حین صحبت با روحانی جمع بودم که صدای آژیر بلند شد و در عرض چند دقیقه ماشین از ایستگاه خارج شد. صبح روز بعد افرادی که داخل ایستگاه بودند برای کمک به ماشین مانده در عملیات ایستگاه را ترک کردند، هنوز نیروهای زحمت کش شب پیش باز نگشته بودند.
از هر دست که بدهی از همان دست میستانی
حمید فرزین شهری این 15سال را پر از هیجان و استرس میداند، از سختی کار و نمونه عملیاتهایی کار میگوید، به آتش نشان جوان اشاره میکند و میگوید: آینده سازان این کار همین مردان جوان و با انگیزه هستند.
فرمانده شیفت شب ایستگاه 36 آتش نشانی در ادامه خاطرهای تلخ را بازگو میکند، میگوید: درعملیاتی یک ماشین به ما جهت عبور از خیابان اصطلاحا راه نمیداد و مشکل درست کرد وقتی سر حریق رسیدیم، دیدیم که منزل دچار حریق، مال صاحب همان ماشینی است که برای ما مشکل ایجاد کرده بود.
ورزش، کارهای جانبی و مطالعه در اوقات فراغت
بعد از غذاخوری سمت خوابگاه و رختکن روبه روی سالن غذاخوری و اتاق ورزش که طبقه پایین است میروم. ازشون می پرسم زمانی که سر عملیات نیستید چکار میکنید. گفتند: گاهی اخبار نگاه میکنیم؛ البته ورزش و مطالعه از برنامههای ثابتمان است.
استرس بالا دلیل مرگ بسیاری از مبارزان با آتش پس از بازنشستگی
این آتش نشانان میگویند که ما همیشه با لباس میخوابیم و همیشه آماده باش هستیم، به محض شنیدن صدای آژیر باید در عرض 30 ثانیه داخل ماشین بوده و حرکت کنیم، ساعت دو شب با صدای آژیر بلند شدن و استرس داشتن، شش ماه در سال را سر کار و یک ماه را در راه بودن و ناتوانی از صحبت کردن در خصوص کارمان با خانواده به دلیل هیجانات منفی موجود در کار از جمله سختیهای موجود در کار است که کمتر دیده میشود، آنچه گفتنش سخت است این است که بسیاری از آتش نشانان به خاطر تحمل بالای استرس در طول خدمت بعد از بازنشستگی دوام نمیآورند و فوت میکنند.
21:30 لحظه وداع
کارمان تمام شد. به همراه عکاس از ایستگاه خارج شدیم همزمان یک ماشین دیگر ایستگاه را جهت انجام خدمت ترک کرد، همه بچههای ایستگاه برای بدرقه ما آمده بودند، جلوی ایستگاه عکسی دسته جمعی گرفیتم و قرار یک ملاقات دیگر هم گذاشتیم، در مسیر بازگشت به آن حال و هوا ،به آن انرژی و آن جمع فکر می کردم، به انسانهایی که در زیر سقف آسمان این شهر با چه هراس و دلهرهای روبه رو هستند و ما شاید هیچ گاه به آنها فکر نمیکنیم.
به راستی شما چه فکر می کنید؟ آیا به نوبه خودتان از این شغل تشکر کردید؟ آیا بر خود واجب نمیدانید حداقل برای سلامت این عزیزان دعا کنید...مبارزان با آتش انسانهایی که توصیف نشدنی هستند.