
آیا نمیخواهیم مسألۀ نفوذ در دانشگاهها را جدی بگیریم؟

به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، محمد جمالی، متأسفانه امروز در دانشگاهها، و بهویژه در دانشگاه شیراز، با دو مسئلۀ جدی و بههمپیوسته مواجه هستیم: نفوذ و فساد ساختاری. این دو بحران، نیازمند بررسی و اقدام فوری و ریشهایاند. شخصاً بسیار امیدوار بودم که شرایط جنگ اخیر، تلنگری برای تحول در دانشگاه باشد؛ فرصتی برای برداشتن موانع، عبور از روزمرگیهای بیثمر و حرکت بهسوی مسائل واقعی و عینی جامعه.
جنگ جهانی اول را «جنگ شیمیدانها» نامیدند، جنگ جهانی دوم را «جنگ فیزیکدانها»، و جنگهای سرد را میتوان «جنگ علوم انسانی» مانند جامعهشناسی، اقتصاد و روانشناسی، نامید. این جنگها، علیرغم تبعات شوم خود، فرصتهایی بودند برای واقعی و عینی شدن دانشگاهها. دیدیم که چگونه در جریان همین نبردها، علوم—حتی الهیات و فلسفه—با مسائل واقعی روبهرو شدند و رشد چشمگیری یافتند. مستقل از آنکه این رشد در چه جهتی بوده، چه مثبت چه منفی، واقعیت آن است که نقش علم و دانشگاه در تعیین سرنوشت نبردهای بشری در قرن گذشته و حتی در سراسر تاریخ مکتوب، نقشی محوری و ساختاری بوده است.
در جنگ ۱۲ روزۀ اخیر نیز تفاوت فاحش میان نقش دانشگاههای ما در نظام معادلات دفاعی کشور، و نقش مراکز علمی رژیم صهیونیستی در معادلات جنگی، بهروشنی قابل مشاهده است. اما دریغ! حتی از فرصت طبیعی جنگ تحمیلی نیز برای ارتقاء و تحول ساختاری دانشگاهها، استفاده نکردیم و آن را با سوءمدیریت و تعطیلی نابجا، که آشکارا آغشته به نفوذ و فساد ساختاری بود، از دست دادیم!
در این نوشتار، در امتداد تحلیلهای پیشین خود از وضعیت دانشگاه شیراز، به یک برش مستند و موردی از وضعیت مدیریتی و علمی این دانشگاه میپردازم. بارها این مسائل را بهصورت خصوصی در خود دانشگاه مطرح کردهام، اما جریان نفوذ، پدرخواندههای فاسد و فساد ساختاری، مانع از هرگونه اقدام تحولی شدهاند. بنابراین، بر مبنای منطقی اصیل که دانشگاه و مردم را نه دو جز منفک، بلکه دو نهاد پیوسته و متأثر از یکدیگر میداند، برای روشنگری اجتماعی، دست به قلم شدهام. در این منطق، مردم نه «غیرخودی» بلکه صاحبان اصلی دانشگاه و جهتدهندگان جریان اصلاحاند، و باید بدانند در این نهاد پرهزینه چه میگذرد. اگرچه پس از یادداشتهای قبلیام با تهدیدهای متعدد به اخراج روبهرو شدم و فرصتها و حقوق بسیاری از من و حتی شاگردان و همکارانم تضییع گردید، اما آیا اینها میتواند بهانهای برای چشمپوشی از فساد شود؟
دههها پیش، یک استاد پاکستانی مقیم آمریکا اعلام کرد که بنیاد دیل کارنگی به سفارش وزارت خارجۀ ایالات متحده، پژوهشی درباره چگونگی نفوذ در کشورهایی مانند ایران انجام داد و صراحتاً دانشگاهها را مهمترین دروازه نفوذ معرفی کرد. اقرار برخی جاسوسهای شناساییشده در دهههای گذشته نیز مؤید همین نکته است. در این مقاله، معنای نفوذ را فراتر از مفهوم رایج آن، که صرفاً ناظر به دریافت پول در برابر خدمات اطلاعاتی است، توسعه میدهم: هر رفتار یا تصمیمی، که آگاهانه یا ناآگاهانه، در خدمت اهداف دشمن قرار گیرد و منافع شخصی برای عامل داشته باشد، مصداق نفوذ است.
این تعریف، نفوذ را از یک امر صریح به یک پدیدۀ نرم و پیچیده تبدیل میکند؛ چیزی که دشمن در پی تحقق آن از طریق گماردن افراد خاص در مدیریتهای کلیدی، جریانسازیهای فرهنگی و جهتدهی به دانش و ساختار دانشگاهی کشور است. مثال بارز آن، همین مسئلۀ مقالات ISI و شرطبندیهای سختگیرانهایست که هنوز در دانشگاه شیراز اجرا میشود، و خود شاهدیست بر عمق نفوذ.
به عنوان نمونهای مشخص، به بخشی از اقدامات هادیانفر، معاون آموزشی دانشگاه شیراز در دورۀ اخیر، اشاره میکنم که در ادامۀ اقدامات پرسشبرانگیز معاونت پیشین صورت گرفته است. ایشان که استاد اقتصاد با سابقۀ تحصیل در انگلستان است—و همین مسئله خود نیازمند تحلیل جداگانهای در باب نفوذ بریتانیا در ساختار آموزشی کشور است—در طول چند ماه گذشته تصمیماتی حیرتآور و متعارض با مسیر تحول در دانشگاه گرفتهاند؛ تصمیماتی که بدون حمایت رئیس دانشگاه و شبکه پدرخواندههای ذکر شده در مقالۀ پیشین نویسنده، ممکن نبود. از منظر تحلیلی این رفتارها نمونههای بارزی از یکی از دو مسئله به هم مرتبط نفوذ و فساد ساختاری در دانشگاه شیراز است. پیش از باز کردن دقیق این برش، لازم است به ماهیت پیچیدۀ و چندوجهی جریان نفوذ توجه شود، همزمان در معاونت پژوهشی نیز شاهد حضور مدیرانی هستیم که با وجود تغییر دولتها و رویکردها، همیشه در قدرت ماندهاند. حضور مداوم چنین افرادی در مدیریتی که معمولاً «اتوبوسی» خوانده میشود، جای شگفتی دارد، بهویژه وقتی ببینیم این افراد در بزنگاههای حساس، چگونه موانع ایجاد کرده و پروژههای کلیدی را به زمین میزنند. برای نمونه، دو گرنت نظامی بسیار حیاتی که اعتبارات آنها یک سال پیش از سوی یک نهاد دفاعی به حساب دانشگاه واریز شده، بهدلیل کارشکنیهای درونی، هنوز آزاد نشدهاند! این در حالیست که طبق آییننامهها، دانشگاه موظف بوده ظرف ۲۴ ساعت این منابع را آزاد کند. عجیبتر آنکه، علیرغم اسناد و نامههای رسمی، فردی به نام آقای دکتر مهدی اسکروچی که در جایگاه مدیریتی ارشد حضور دارد، نقش اساسی در این کارشکنی داشته، ولی همواره مورد حمایت رؤسا و معاونان پژوهشی قرار گرفته است.
در میانه جنگ اخیر، نامهای از سوی یکی از اساتید به رئیس دانشگاه ارسال شده مبنی بر اینکه «در این شرایط جنگی، به این اعتبارات نیاز فوری داریم»، اما هنوز این منابع آزاد نشدهاند! آیا این مصداق روشنی از نفوذ ساختاری حداقل به معنای جدیدی که در این نوشتار مطرح نمودم نیست؟
مثال دیگر، اقدامات معاون آموزشی برای ایجاد التهاب در فضای دانشگاه است. در حالیکه دولت جدید با شعار برگزاری انتخابات آزاد در دانشگاهها آغاز به کار کرده، در دانشگاه شیراز شاهد انتخاباتی ساختگی و مهندسیشده برای ریاست دانشکدهها هستیم؛ انتخاباتی که در آن، برخلاف نظر اکثریت اعضای هیئت علمی، افراد غیرمنتخب با آراء پایینتر منصوب میشوند.
نمونه آشکار این ماجرا در دانشکده حقوق و علوم سیاسی نیز در حال رقم خوردن است. انتخاباتی مضحک، در حال برگزاری تنها یک روز قبل از تعطیلات تابستانی، که در آن، نه تنها مدیریت فعلی که ۸ ماه از حکم ریاستش باقی مانده است—که بر اساس تحلیل لایه دوم اظهارات میدانی اعضای دانشکده، از محبوبترین مدیران میان اساتید، دانشجویان و کارمندان است—اجازۀ شرکت ندارد، بلکه حتی چهرههای علمی و مدیریتی شاخص نیز که پرواضح بیشترین آراء را خواهند داشت از حق شرکت محروماند! این روش انتخاباتی را باید «دیکتاتوری آکادمیک در لباس نظرسنجی» نامید.
در حالیکه قرار بود طبق توافق با هیئترئیسه، انتخابات دانشکده سه ماه دیگر و بهصورت آزاد برگزار شود، برگزاری عجولانه این «نظرسنجی مهندسیشده» آن هم درست در آستانۀ تعطیلات، با هدف برهم زدن روند تحولات تحسینبرانگیزیست که در سه سال گذشته در این دانشکده آغاز شده و جریان نفوذ را نگران ساخته است. تحولاتی، چون راهاندازی رشتهها و بخشهای جدید در مرز دانش، جذب گرنتهای میلیاردی، همکاری با نهادهای کلان حکمرانی مانند مجلس و قوه قضاییه، و هدایت تحقیقات به سمت نیازهای واقعی کشور، مسیریست که جریان نفوذ طاقت آن را ندارد و تمام تلاش خود را برای توقف آن بهکار گرفته است. همه این اقدامات، بدون سوگیری سیاسی، با مشارکت چهرههای متخصص از گرایشهای مختلف انجام شده و نشان از الگویی موفق برای آینده دارد. طبیعی است که چنین الگو و تجربهای برای جریان نفوذ خطرناک است؛ چرا که با نهادینهشدن آن، دیگر امکان مهندسی دانشگاه، نفوذ در تصمیمات علمی، یا تخریب ساختار از درون وجود نخواهد داشت.
آیا نقض آشکار توافقات و برگزاری نظرسنجی عجولانه، مهندسیشده و توهینآمیز در متن وضعیت ملتهب کشور و دانشگاه، معنایی فراتر از یک اشتباه اداری ندارد؟
اما برش پایانی این مکتوب، شاید گویاترین نمونه باشد: رفتار شگفتآور و غیرعلمی معاون آموزشی دانشگاه در نحوۀ برگزاری مصاحبههای جذب هیئت علمی بخش فلسفه و علوم بنیادی. در حالیکه این جذبها با تخصصهایی، چون «فلسفۀ فیزیک» و «فلسفۀ علوم شناختی» تعریف شدهاند، افراد نامرتبطی از جمله روانشناس، متخصص فلسفه تحلیلی، فارغالتحصیل حقوق اسلامی و حتی آخوندی با گرایش فلسفه صدرایی برای مصاحبه تعیین شدهاند!
فاجعه زمانی تکمیل میشود که بدانیم نه تنها هیچیک از اعضای رسمی تمام وقت و متخصص این بخش در ترکیب مصاحبهکنندگان حضور ندارند، بلکه پیشنهاد دعوت از ۱۳ استاد برجسته و متخصص داخلی و بینالمللی از جمله چهرههایی از دانشگاههای مریلند، آکسفورد و دوک نیز نادیده گرفته شده است. آیا معاون آموزشی محترم تفاوت میان «روانشناسی تجربی» و «فلسفۀ ذهن» را نمیداند؟ آیا این دو حوزهی بنیادی را یکی تلقی کرده است؟ ایا تعیین افرادی با تخصصهایی، چون فلسفۀ تحلیلی عمومی، حقوق اسلامی، و حتی فلسفۀ صدرایی سنتی برای این حوزههای مرز دانشی فلسفۀ خاص علوم مثل فیزیک و علوم شناختی، نشانه نادانی محض است یا سناریویی حسابشده برای سوزاندن فرصتهای علمی دانشگاه؟ آیا رئیس دانشگاه که با تخصص گیاهشناسی خود این افراد را تأیید کرده، اصلاً تفاوت فلسفۀ علم با فلسفۀ سنتی، تطبیقی یا تحلیلی را میداند؟
آیا این تصمیمات چیزی جز نابودی برنامهریزیشده دو حوزۀ راهبردی—فلسفۀ فیزیک و فلسفۀ ذهن شناختی—در یکی از مهمترین دانشگاههای کشور است؟ آیا این «اقدامات» با هدف محرومسازی کشور از نخبگانی نیست که میتوانند پاسخگوی مسائل بنیادین فکری کشور در مرزهای دانش باشند؟ ماجرا در یک پنجرۀ بزرگتر بسیار معنادار میشود، به محض شروع تحقیقات در بخش فلسفه و علوم بنیادی فردی که بانی همین مقالات وتویی ISI در وزارت خانه بوده است و عکس مشترکش با اسرائیلیها در فضای عمومی قابل دسترس است از ویلای شمال خود مقالهای علیه این بخش نوشت! بعد از آن برخی پدرخواندهها در دانشگاه دست به قلم شدند و امروز معاون آموزشی دانشگاه شیراز دبا آن عقبهای که ذکر شد! ماجرای نفوذ بسیار پیچیده و نقطه زن است!
آقای رئیس دانشگاه شیراز، این رسوایی آشکار را با هیچ توجیه اداری یا شبهقانونی نمیتوان پوشاند. این، چیزی جز نمایشی عریان از بیکفایتی، نفوذ و تحقیر دانشگاه نمیباشد؟!
انشاءالله در یادداشتهای آتی، با بررسی دقیقتر وضعیت علمی مدیران، مقالات علمی آنها و مستندات فساد ساختاری، ابعاد دیگر این مسئله را روشن خواهم ساخت. این مکتوب، سندی تاریخی است برای آیندگان؛ گواهی بر آنکه تنها راه اصلاح دانشگاه، ایجاد نسبت واقعی میان مردم و دانشگاه و احیای مطالبهگری اجتماعی است.
محمد جمالی، عضو هیئت علمی بخش فلسفه و علوم بنیادی دانشگاه شیراز و رئیس سابق مرکز تحقیقاتی فلسفه و علوم بنیادی.
*انتشار یادداشتها به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست.