امروزه خوابگاهها به عنوان «جامعه ی یادگیرنده» تلقی می شوند. جامعه ی یادگیرنده هم که معلوم است یعنی چه، یعنی گروهی از افراد که برای برآورده کردن نیاز علمی شان گرد هم می آیند.
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» محمد وفایی ؛زندگی دانشجویی و به طور خاص زندگی خوابگاهی از قرنها پیش وجود داشته. در قرن 12 میلادی در دانشگاه بولونیا خوابگاههایی ساخته شده و دانشجویانی از سرتاسر جهان برای یادگیری علوم رهسپار ایتالیا می شدند. دانشجوها با این امکان می توانستند به طور گروهی درس بخوانند و همینطور هزینه ی اجاره ی مسکن را بین خودشان تقسیم کنند. برای همین قدرت دانشجویان روز به روز افزوده می شد و در مقابل اساتید دانشگاه بولونیا دانشکده یا همان کالج را تشکیل دادند که بتوانند پایگاهی برای تبادل نظر داشته باشند. این الگو، در ادامه مورد استفاده ی دانشگاه پاریس، دانشگاه آکسفورد و دانشگاه کمبریج هم قرار گرفت.
البته مثل همه ی عرصه ها در این عرصه هم ما حرف اول را چند قرن قبل زده بودیم! در مراکز یادگیری علوم اسلامی (حوزه های علمیه) این نکته مورد توجه قرار گرفته بود و هیچ حوزه ای نبود که بدون «حجره» ساخته شود. معمولا روند ساخت یک مدرسه ی اسلامی به این صورت بود که یک عالم به همراهی یکی از افراد متمول شهر (که احتمالا در کار صادرات واردات و اینها بوده) می رفتند سراغ یک معمار چیره دست و سفارش ساخت مدرسه را می دادند. المان های تشکیل دهنده ی مدارس علمیه شامل موارد ذیل بودند:
یک حوض در وسط حیاط برای وضو گرفتن، حجره هایی در گرداگرد برای سکونت طلبه ها و یک یا چند مَدرَس که همان کلاس درس باشد. طلبه ها در پایان درس هر روز با هم در حجره ها مباحثه می کردند و این مسئله باعث می شد هم درس را بهتر یاد بگیرند و هم بستری برای شکل گیری روابط دوستانه بین طلبه ها ایجاد شود.
خوابگاه، در دوران امروز
امروزه خوابگاهها به عنوان «جامعه ی یادگیرنده» تلقی می شوند. جامعه ی یادگیرنده هم که معلوم است یعنی چه، یعنی گروهی از افراد که برای برآورده کردن نیاز علمی شان گرد هم می آیند.
برای خوابگاهها می شود چندین کارکرد ذکر کرد:
1- مهارت های زندگی: به هر حال این یک واقعیت است که وقتی فرد در گروهی قرار می گیرد که همه ی اعضای آن به یک اندازه مسئول برآورده کردن نیازهای زیستی هستند و کسی وظیفه ندارد برایش از خواسته های خودش بگذرد، بار مسئولیت را حس می کند و خود به خود میزان مسئولیت پذیری اش افزایش می یابد. فرد ناگهان متوجه می شود دیگر پدر و مادرش در کنارش نیستند که بخواهد بهشان تکیه کند و مجبور است خودش تلاش کند و روی پاهای خودش بایستد. کسی که تا پیش از این خیلی از مسائل را از قبل حل شده می دید، حالا می بیند که لازم است خودش لباس هایش را اتو کند، خودش صبحانه آماده کند، خودش خرید کند و... البته این واقعیت را هم نمی شود نادیده گرفت که افرادی هستند که حتی در این شرایط هم تغییری در سبک زندگی شان ایجاد نمی کنند و باز هم منتظر می مانند که دیگران کارهایشان را سامان بدهند. این افراد در نهایت راه به جایی نمی برند و دیر یا زود توسط اعضای دیگر گروه طرد می شوند.
اعلام نارضایتی اعضای گروه می تواند در شرایط مختلف متفاوت باشد. مثلا در خوابگاه پسران عامل بروز نارضایتی از بازه ی درگیری های لفظی تا کتک زدن فرد بی مسئولیت با سگک کمربند در حال تغییر است!
2- افزایش تعامل: در خوابگاهها تعامل دانشجوها با هیئت علمی دانشگاه افزایش می یابد. شاید این مسئله در کشور ما کمرنگ باشد ولی در دانشگاههای معتبر جهان ارتباط دانشجو و استاد چیزی فراتر از یک ارتباط معمولی معلم و شاگردی است. استاد باید نسبت به دانشجویش احساس مسئولیت کند و فرایند علم آموزی را به هر طریق ممکن بعد از کلاس هم ادامه دهد. در دانشگاههای ما تعامل استاد با دانشجو فقط در اول و آخر ترم اتفاق می افتد. اول ترم استاد تلاش می کند دانشجو را به کلاس بکشاند و در این راه از تهدیدهایش دریغ نمی کند. آخر ترم هم که معلوم است، دانشجو به خاطر نمره حاضر است خاک دفتر استاد مربوطه را توتیای چشم کند! در واقع ارتباط بین استاد و دانشجو یک ارتباط اجباری است. استاد و دانشجو فقط مواقعی با هم ارتباط برقرار می کنند که مجبور باشند.
3- ورود به عرصه ی اشتغال:کسی که در خوابگاه دوران دانشجویی اش را می گذراند امکان بهتری برای اشتغال در دوران دانشجویی دارد. به دو دلیل. یکی اینکه فضایی ایجاد می شود که افراد فرصتهای شغلی ای که در جامعه می بینند را متناسب با شخصیت هم اتاقی هایشان به هم پیشنهاد می دهند. دلیل دوم هم این است که کسانی که در خوابگاه هستند انگیزه ی مالی هم دارند. به هر حال هر دانشجویی آرزو دارد روزی به استقلال مالی برسد و در شرایطی که بین دانشجو و والدینش فاصله هم وجود دارد این خواسته جدی تر می شود. در حالیکه در مورد کسانی که در دانشگاه شهر محل زندگیشان تحصیل می کنند شرایط به گونه ی دیگری است و احساس نیاز به استقلال مالی در سطح پایین تری قرار دارد.
روی دیگر، افسردگی و اضطراب در خوابگاه ها
افسردگی پاسخ طبیعی انسان به فشارهای زندگی است. گاهی مقصر این فشارها خود فرد است، اما گاهی هم فرد هیچ تقصیری ندارد و این جامعه است که این فشارها را به فرد تحمیل می کند.
با اینکه وقتی از بیرون به خوابگاه ها نگاه می کنیم ظاهرا نشاط خیلی خوبی در آن وجود دارد و بچه ها در سر و کله ی هم می زنند و انگار شاد هستند، ولی این همه ی واقعیت نیست. خیلی از افرادی که در خوابگاه زندگی می کنند آدمهای غمگینی هستند ولی چاره ای ندارند جز اینکه خودشان را جور دیگری نشان دهند. عوامل مختلفی می شود برای این غمگین بودن در نظر گرفت. مثل دور بودن از خانواده که عامل بسیار مهمی است. وقتی دوری از خانواده به شکل یک عادت در بیاید فرد خودش را کاملا جدا از خانواده اش حس می کند و با اینکه از استقلالی که به دست آورده راضی به نظر می رسد، ولی مسلما جای خالی تکیه گاه های قوی ای مثل پدر و مادر را حس خواهد کرد.
عامل دیگر تفاوت های فرهنگی است. (نه، اشتباه نشود! از آن تفاوت هایی که بعضی دیپلمات ها دچارش می شوند نه. شما هم ذهنتان خراب است ها..) وقتی چند نفر از چند نقطه ی مختلف کشور دور هم جمع می شوند ممکن است حرف هم را نفهمند. به معنای واقعی جمله دقت کنید! ممکن است کلا زبان و گویششان با هم فرق کند و در نتیجه حرف هم را نفهمند. تازه اگر زبانشان هم یکی باشد ممکن است باز حرف هم را نفهمند! این یکی را به معنای مجازی اش دقت کنید. یعنی نتوانند همدیگر را درک کنند. کار اصلی نهادهای فرهنگی مرتبط با خوابگاه های دانشجویی، ایجاد یک زبان مشترک برای دانشجویانی با فرهنگ های متفاوت است. متاسفانه اکثر اوقات این نهادها وظایف خودشان را خوب انجام نمی دهند و دانشجویان خودشان راسا برای ایجاد زبان مشترک اقدام می کنند و این زبان مشترک غالبا طوری است که اصلا نمی شود اینجا چند مثال ازش زد!
گفتیم افسردگی پاسخ به این فشارهاست، اما پاسخ افسردگی چیست؟
پاسخ افسردگی در افراد مختلف متفاوت است. خیلی ها یک رابطه ی عاطفی را شروع می کنند که خودشان هم نمی دانند از آن چه می خواهند. انگار فقط می خواهند یک نفر را داشته باشند که ظرف عاطفی شان پر شود. معمولا هم در انتخاب این فرد چندان سنجیده عمل نمی کنند.
دسته ی دیگر می روند سمت دخانیات. البته ما که در ایران اصلا از این چیزها نداریم، حتما متوجه می شوید که منظور نگارنده دانشجوهای ساکن خوابگاههای بلاد کفر است! اول یک آمار را با هم مرور کنیم، ارزیابی معقولیت راهی که این دسته انتخاب کرده اند با خودتان. سالانه بیش از 5 میلیون نفر در دنیا در اثر استعمال دخانیات جان خودشان را از دست می دهند و روند مرگ و میرها طوری است که پیش بینی می شود در سال 2030 این رقم به حدود 8 میلیون نفر افزایش پیدا کند.
تحقیقات نشان می دهد شیوع مصرف سیگار در بین برخی از دانشگاه های علوم پزشکی کشور بیش از 10 درصد است. بررسی های مختلف حاکی از آن است که میزان شیوع سیگار رو به افزایش است و متاسفانه سن شروع آن هم رو به کاهش است.
علل مصرف دخانیات از نظر کارشناسان
دوران دانشجویی زمانی است که بسیاری از جنبه های شخصیتی افراد در حال تکوین است. در این دوران برخی از دانشجویان برای رسیدن به شادی های زودگذر، کاهش احساس خود کوچک بینی و یا به دلیل نداشتن اعتماد به نفس و عدم رشد شخصیت شروع به مصرف سیگار می کنند. بعدها در اثر تکرار این کار به آن معتاد می شوند و سیگار کشیدن می شود بخشی از زندگیشان.
راه حل:متاسفانه سیگار در بین مواد دخانی به راحتی و به فراوانی در دسترس عموم افراد جامعه قرار می گیرد. پس باید تدابیری اندیشید. تدابیری مثل افزایش قیمت و مالیات سیگار، محدودیت توزیع، پاکسازی تبلیغات و صنایع وابسته و...
در حال حاضر تنها اقدام صورت گرفته چاپ تصویر ریه ی سیاه فرد سیگاری در کنار ریه ی سالم بوده که مسلما در اثر زیاده دیده شدن این تصویر، تاثیرش به مرور کمرنگ شده و مثل خیلی چیزهای دیگر برای فرد سیگاری بی اهمیت تلقی می شود. به امید اقدامات جدی تر و موثر تر مسئولین ذیربط.