به گزارش گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، پرویز امینی، استاد جامعه شناسی دانشگاه در یادداشتی به بررسی پیام های مجدد انتخاب قالیباف پرداخته است.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
1) شهردار شدن قالیباف خصوصاً در رقابت با فرزند هاشمی - که این روزها به دلیل پیروزی روحانی و نقشی که او در این پیروزی داشته است، از موضع احساس قدرت سخن میگوید و برای شهردار شدن متکی به همه ظرفیتهای سیاسی و رسانهای بود - از سوی اعضای شورای شهر تهران که منتخب مردم در همان روز 24 خرداد 92 همزمان با انتخابات ریاست جمهوری یازهم هستند، این واقعیت اجتماعی و سیاسی را بار دیگر نشان داد که منتخب انتخابات ریاست جمهوری، پیروز گفتمانی نبود، بلکه پیروز سیاست ورزی بود و توجه به همین واقعیت راهبردی، کلید خروج از انفعال در جریان اصولگرا بعد از انتخابات اخیر است.
به معنای دیگر اگر روحانی پیروز گفتمانی انتخابات بود، در انتخابات شوراهای شهر، خصوصاً تهران نیز نباید اکثریت نسبی از آن رقبای وی میشد، آن هم با این ملاحظه که جریان متعلق به گرایش پیروز، یک فهرست واحد با همه نمادهای سیاسی و اجتماعی خود از هاشمی، روحانی و خاتمی داشت و در مقابل جریان رقیب او دارای فهرست های متکثر با سطوحی از اشتراک در هر فهرست بود.
در واقع این جریان دارای آرای هدر شده در انتخابات نیز بود که به افراد غیر مشترک در لیستها داده شد و اگر آنها با یک فهرست واحد شرکت میکردند سطح پیروزی آنها در انتخابات بیشتر و قوی تر بود. همچنین قالیباف در شرایطی منتخب شورا برای شهرداری تهران شد که یک عضو شورا از اصولگرایان یعنی مفتح در انتخابات میان دورهای مجلس برگزیده شد و مجبور شد شورا را ترک کند و با ترک او، اصولگرایان به اندازه دو رای دچار موازنه منفی شدند. یکی از بابت خروج یک نفر از اصولگرایان و دیگری از بابت جایگزینی یک اصلاحطلب به جای یک اصولگرا بود. در واقع اصولگرایان با این که در شرایط سخت تری نسبت به رقیب قرار داشتند، توانستند اراده خود را به پیش ببرند و همین مسئله نشان می دهد دست کم، وزن اجتماعی آنها اگر بیشتر نباشد، در توازن با رقیب است.
2) شهردار شدن قالیباف که متکی به حمایت قاطبه اصولگرایان از طیفهای مختلف از همراهان همیشگی وی (طلایی) تا مخالفان دائمی وی (جبهه پایداری) بود نشان داد که «ائتلاف» در شرایط کنونی که تکثر مهمترین واقعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران است، یک انتخاب نیست، بلکه یک ضرورت اساسی است که در آن بخشهای متمایز با هم، خواستههای حداکثری، اما تحقق ناپذیر خود را به نفع خواستههای حداقلی، اما تحقق پذیر تعدیل میکنند و نتیجه میگیرند.
اگر جریانات رقیب اصولگرایان از همین روش در 24 خرداد به قدرت رسیدند، اصولگرایان نیز میتوانستند با ائتلاف، کارنامه بهتری در انتخابات ریاست جمهوری داشته باشند، همچنان که در انتخابات شوراها و انتخاب شهردار تهران داشتند.
3) شهردار شدن قالیباف که محصول حمایت همه جانبه جریان اصولگرای حاضر در شورا بود که مبنای عمل و انتخاب خود را «تکلیف گرایی» میداند، نشان داد که اولاً جمع تکلیف با نتیجه ممکن است و توجه به تکلیف مستلزم بیاعتنایی به نتیجه نیست و حرکت معطوف به نتیجه با تکلیفگرایی در تضاد نیست؛ ثانیاً توامانی تکلیف و نتیجه از تکلیفگرایی محض بهتر میتواند در شرایط متفاوت و پیچیده، عمل و انتخاب سیاسی و اجتماعی را پشتیبانی و توجیه کند.