گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ جنگ عرصه ای خشن و نامهربان است که کمتر کسی را حتی متمایل به واژه آن می کند. اما دفاع مقدس ما با حضور انسان های خدا باوری که با اعتقاد راهی جهاد شده بودند رنگی به خود گرفته که این رزم را از همه جنگ های دیگر متمایز می نماید. آدم هایی که در عین دلاوری با ظرافتی خاص و دقیق مایه آرامش و گرمی جمع خود بودند و به همه یاد دادند «به هم نخندیم بلکه با هم بخندیم». خاطراتی که خواهید خواند در متن جنگ اتفاق افتاده و خواندنش خالی از لطف نیست. روایت هایی کوتاه از لحظات شیرین و دلنشین رزمندگانی که سالها برای دین و عزت و شرف خود جنگیدند و حتی یک وجب از خاک شان را به کسی ندادند.
کی خسته است؟دشمن
اکثر عملیات ها به خاطر مسائل مختلفی از در اسفندماه انجام می شد. منطقه جنوب هم گاهی شب های بسیار سردی داشت. یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع کرد و با صدای بلند گفت :کی خسته است؟
گفتیم: دشمن.
صدا زد :کی ناراضیه؟
بلند گفتیم: دشمن
دوباره با صدای بلند صدا زد: کی سردشه؟
ما هم با صدای بلند گفتیم: دشمن
بعدش فرماندمون گفت: خدا خیرتون بده حالا که سردتون نیست می خواستم بگم که پتو به گردان ما نرسیده!!!
اخوی عطر بزن!
شب جمعه بود. بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل. چراغ هارو خاموش کردند. مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود، هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت.
یه دفعه اومد و گفت: اخوی بفرما. عطر بزن ...ثواب داره
- اخه الان وقتشه؟
- بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا! بزن به صورتت کلی هم ثواب داره.
بعد دعا که چراغارو روشن کردند، صورت همه سیاه بود. تو عطر جوهر ریخته بود...
بچه هام یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند.
يادشان گرامي...