گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» - محمد وفایی؛ بیایید فرض کنیم که شما با اتخاذ سیاست های جدید آموزشی کشور (در راستای تغییر جهت آن قیف معروف که همیشه به عنوان مثال ذکر می شد!) از این دهانه باز رد شده اید و الان دانشجو هستید. اول از همه بهتان تبریک می گوییم، ولی این را فراموش نکنید که شما شاخ غول را نشکسته اید. برای ورود به دوران دانشجویی مهارت هایی لازم است؛ مهارت هایی که باید در موردشان تحقیق کنید که البته تجربه ثابت کرده قرار گرفتن صرف در فضا خود به خود به کسب این مهارت ها منجر نمی شود.
تفاوت های سبک زندگی دانشجویی و دانش آموزی
- در دانشگاه به خاطر وسعتی که دارد، ارتباط با همه افراد و آشنایی با همه مکان ها امکان پذیر نیست. راستش ضرورتی هم ندارد. مثلاً شما با یک دانشجوی ورودی 85 که همواره مشغول دفاع از پایان نامه اش است چه ارتباطی می خواهید داشته باشید؟!
- تفاوت فرهنگی؛ در دانشگاه شما با چکیده اقوام مختلف طرف هستید. معجونی از قومیت های مختلف، اما در دبیرستان شما و هممدرسه ای هایتان در فرهنگ و گویش و ... مشترک بودید. این امر می تواند باعث بروز مشکلات جدی شود.
- تکالیف درسی در دانشگاه متنوع تر از دبیرستان است. انجام پروژه های تحقیقاتی، ارتباط با مراکز تحقیقاتی، ارتباط با افرادی که در رشته های مختلف کار کرده اند و ... مسلماً گنگ تر و - در ابتدای امر- گیج کننده تر از مثلاً حل کردن تمرین های کتاب درسی در دبیرستان است.
- حجم مطالب؛ گاهی پیش می آید استاد دو سه تا کتاب بهتان معرفی می کند. بعد که کتاب ها را تهیه می کنید می بینید هر کدام بالای 500 صفحه هستند! اولش فکر می کنید اشتباه شده، ولی اینطور نیست. الان کار شما آغاز می شود. نباید ناامید شوید. باید بالاخره یک جوری مخ استاد را بزنید که یا بخشی از کتاب ها را حذف کند، یا اینکه بگوید تاکیدش روی کدام یک از کتاب هایی است که معرفی کرده. تجربه ثابت کرده در این مواقع جملاتی نظیر «استاد شما که اینقد مهربونید» و «اصلاً استاد کتاب خودتونو می خونیم که کامل تر و بهترم هست» نقش بسزایی در عوض شدن تصمیم استاد دارد.
- در دوران دانش آموزی فقط از شما انتظار می رفت که درس بخوانید، اما در دوران دانشجویی فعالیت هایتان متناسب با سنتان گسترده تر می شود. تا کی می خواهید از جیب پدر محترم تغذیه کنید؟ فکر کردن به کار دانشجویی می تواند از اولویت های بسیار مهم هر دانشجویی باشد. علاوه بر آن میزان انجام فعالیت های تفریحی و فرهنگی با دوران دانش آموزی قابل قیاس نیست.
حال که تفاوت های دوران دانشجویی و دانش آموزی را شناختیم به بررسی مهارت های ارتباطی در دانشگاه می پردازیم.
مهارت های ارتباطی در دانشگاه
حتی اگر بهترین مشاورهای کشور هم برایتان انتخاب رشته کرده باشند، احتمال اینکه با دوست صمیمی تان در یک دانشگاه قبول شوید چیزی نزدیک به صفر است، برقرار کردن ارتباط جدید و پیدا کردن دوست صمیمی اتفاق مهمی است. سختی دوست یابی های ما هم این است که اینقدر پیچیده شده ایم و گاهی وقتها غرور جلوی ارتباطاتمان را می گیرد، نمی توانیم مثل بچه ها در پارک برویم رو در روی هم بایستیم و بگوییم: «میای با هم دوست شیم؟»
- پیشداوری ها و دیدگاه های قالبی را بریزید دور؛ اینکه بچه های فلان شهرستان اینجوری هستند و بچه های تهران فلان؛ قبل از شروع یک رابطه ذهنتان را کاملاً خالی کرده و سعی کنید به طرفتان به اندازه کافی فرصت بدهید.
- خود را در جمع قرار دهید. البته آنقدر تابلو این کار را نکنید که برچسب هایی مانند «زگیل»، «کنه» و خیلی لغات دیگری که نجابت می کنیم و نمی گوییم بهتان بچسبد. برای در جمع قرار گرفتن شرکت کردن در انجمن ها و جلسات مختلفی که امور دانشجویی، بسیج، انجمن اسلامی و ... برگزار می کند راه مناسبی به نظر می رسد.
- زمان بیشتری را در دانشگاه بگذرانید. ایمان داشته باشید نتیجه وقتی که اینجا می گذارید را خواهید دید. بیشتر افراد دنبال دوستانی هستند که در دسترس باشند، جلوی چشم باشند و در یک کلام «پایه» باشند. البته از بعضی افراد بگذریم که قدر کسانی که جلوی چشمشان هستند را نمی دانند و بیشتر به کسانی تمایل دارند که بهشان محل نمی گذارند. راستش این افراد آدم های طبیعی ای نیستند و شما هم که دنبال پیدا کردن یک دوست غیرطبیعی نیستید. هستید؟
- اختلاف ها را بپذیرید و سعی کنید با آنها کنار بیایید. تفاوت هایی که شما با دیگران دارید کاملاً طبیعی است. این به این معنی نیست که حتماً یا در شما اشکالی هست یا در بقیه. سعی کنید بیشتر روی نقاط اشتراکتان با دیگران تمرکز کنید. مثلاً یک اقدام موثر می تواند پیدا کردن همشهری ها و ارتباط برقرار کردن با آنها باشد.
مهارت های تحصیلی
خب، ناسلامتی شما دانشجو شده اید و نقشتان در فرایند تحصیل اگر بیشتر از استاد نباشد، کمتر نیست. پس باید یاد بگیرید که چطور می توان بهتر درس خواند.
- سرعت خواندنتان باید متناسب باشد. بعضی ها عادت دارند تند بخوانند و برخی کند. هر کدام از این دو حالت ایرادات خاص خودش را دارد. افرادی که کمال گرا هستند آنقدر با وسواس و کند کتاب را می خوانند که این مسئله باعث می شود انسجام مطلب -یا به قول داستان نویس ها و فیلمنامه نویس ها ساختار روایی- از بین برود و مطلب شلخته در ذهنتان بماند. از آن طرف کسانی که بیش از حد تند می خوانند هم مسلما تعدادی از نکات را از دست می دهند. پس به مرور باید سرعت متناسبتان را پیدا کنید.
- پیش خوانی کنید. شاید شما هم از معدود افرادی باشید که هنوز روزنامه یا مجله ای را به طور مرتب می خوانید. دقت کرده اید وقتی بعد از یک هفته، مجله ی محبوبتان می آید روی دکه و آن را می خرید، قبل از اینکه آن را بخوانید فهرستش را نگاهی می اندازید و آن را سرسری ورق می زنید؟ پیش خوانی کردن کتاب درسی هم یک چنین چیزی است. حالا خیلی گیر ندهید که جذابیت ندارد و... به هر حال شما مجبورید، می فهمید؟ مجبور..
- بخوانید! حالا شما پیش خوانی کرده اید و باید کل فصل را بخوانید. سرعت متناسب را یادتان نرود. برای اینکه آخر ترم راحت تر باشید می توانید بخش های مهم کتاب را هایلایت کنید یا زیرش خط بکشید.
- پس خوانی کنید. دو حالت دارد. یا کتابتان آخر هر فصل یک سری سوالات دارد یا ندارد. اگر ندارد که ما هم نمی دانیم باید چکار کنید! اما اگر دارد، بعد از اینکه فصل را خواندید سوالات را جواب دهید. اگر توانستید جواب دهید که هیچ، می توانید بروید وبگردی تان را بکنید، یا تلویزیونتان را ببینید یا هر کار دیگری که طبعا به خودتان مربوط است، اما اگر نتوانستید.. اگر نتوانستید هم جای نگرانی نیست. برگردید سریع جاهایی را که خط کشیده بودید را بخوانید، سوالات را دوباره ببینید و سعی کنید بهشان جواب بدهید، بعد سریع بروید سراغ همان مراحل وبگردی و...
- یادداشت برداری کنید. یادداشت برداری اصولا بدجوری جواب می دهد، چه در کلاس از حرفهای استاد و چه موقع خواندن کتاب. دلیلش هم این است که حافظه ی انسان نسبت به نوشتن واکنش فوق العاده ای نشان می دهد. تا حالا به این فکر کرده اید که چرا متن های کتاب فارسی دبستان اینقدر خوب در ذهنتان مانده؟ در ذهنتان نمانده؟ خب پس باید علت را در دوران کودکیتان جستجو کنید که مادر یا پدر محترم خطتان را تقلید می کرده و مشقهایتان را می نوشته.
- کنه باشید! شاید قرار دادن این مسئله ذیل عنوان دهان پر کن "مهارت های تحصیلی" عجیب به نظر برسد ولی راستش یکی از مهمترین مهارتهای تحصیلی همین است. شما باید بتوانید با استادتان خوب و موثر ارتباط برقرار کنید. باور کنید که این مسئله نتایج خیلی خوبی برایتان دارد. هم می توانید سوالاتی که احیانا سر کلاس وقت نشده بپرسید را از استاد بپرسید و هم اینکه چهره ی شما در ذهنش ثبت می شود. اگر اسمتان هم ثبت شود که دیگر نانتان در روغن است!
مدیریت مالی
- قبل از هر چیز ضروری بودن مدیریت مالی را بپذیرید. چرا که منابع (درآمدها) محدود هستند و در نتیجه باید هزینه ها را هم محدود کرد. متوجه اید که؟
- خواسته های قلبی تان را از نیازهایتان جدا کنید. نیازها از اهمیت بالاتری برخوردار هستند. آنها را بشناسید و بهشان توجه کنید.
- مخارجتان را در یک ماه ثبت کنید تا معلوم شود هزینه ی زندگیتان در یک ماه چقدر است. مخارج کلی مثل شهریه ی دانشگاه و خرید کتاب در آغاز ترم و خریدن یک لپ تاپ و... نباید در هزینه ی جاری تان محاسبه شوند.
- منابع مالی تان را مشخص کنید. تعارف نکنید. کسی اینجا نیست. اگر تنها منبع درآمدتان جیب پدر است، رک و راست میزان درآمد را بنویسید. بعد این درآمد را توزیع کنید بین نیازهایتان. امید است که با این تمرینها بتوانید در آینده بودجه ی کشور را طوری ببندید که بعدا گندش در نیاید!
- مقداری از درآمد را برای موارد ضروری و غیر قابل پیش بینی کنار بگذارید. برای همان روز مبادای کذایی.
- می دانم، سخت است. راستش برای خود من هم گفتنش سخت است. ولی خب چاره ای نیست. پس انداز کنید! نخندید خب! نمی گویم که حتما، اگر توانستید. با وجود این خرجهای سنگین کمی بعید به نظر می رسد ولی اگر مقدار کمی از درآمدتان هم باقی ماند آن را نگه دارید.
- وام بگیرید. برای کسب اطلاعات بیشتر با امور دانشجویی دانشگاه خودتان تماس بگیرید. والا! همه چیز را که ما نباید بگوییم.
- صرفه جو باشید. صرفه جویی البته معنی اش این نیست که دنگتان را ندهید.