گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ در برنامه هنگام درنگ این هفته دکتر موسی حقانی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در خصوص موضوع «مدرنیسم و سکولاریسم در عصر رضا شاهی» با دکتر موسی نجفی، استاد دانشگاه، به بحث و تبادل نظر پرداخت.
حقانی: برای باز کردن بحث با بررسی ایدئولوژی حاکم بر این رژیم و مولفه هایی که در آن وجود داشت شروع کنیم.
بین دیکتاتوری و استبداد چه فرقی است؟
نجفی: اگر انسان بخواهد بین واژههایی را که در یک فرهنگ به کار می رود، نسبت برقرار کند مستلزم این است که در فرهنگ خودی دنبال آن بگردیم و ببینیم این چه نسبتی با مجموعه واژههای بومی دارد. دیکتاتوری چون واژه فرنگی بود وقتی استفاده می شد شاید شناختی از آن پیدا نمی شد، اما مستبد در فرهنگ خودی به ظالم تبدیل شد. ضد ظلم هم عدل است.
زمانی که اندکی از مشروطه اصلی فاصله گرفته شد و فضای فرهنگی پیچیده تری حاکم شد، کسی دنبال این نبود که ببیند این حرفها و این فرهنگ سیاسی جدید در دوره بعدی چه نسبتی با فرهنگ داخل و فرهنگ سیاسی و اسلامی ایرانی دارد. لذا به نظر میآید تفاوت ابتدایی و اصلی رضاشاه با سلاطین قاجاری در این است که اگر سلاطین قاجار مستبد هستند رضاخان دیکتاتور است. استبداد رضاخان استبداد مدرن است. مدل استبداد رضاخان با استبداد سلاطین قبل متفاوت است.
حقانی: قدری درباره منورالفکر توضیح دهید.
نجفی: طبقه منورالفکری که قضیه نوسازی و بازسازی ایران را ایدئولوژیک می دید، در فرهنگ ما نبود. اگر بخواهیم این امر را ریشه یابی کنیم باید از فتحعلی آخوند زاده، یعنی 100 سال از قبل مشروطه و ملکم خان بگوئیم. این دو نفر در بازسازی ایدئولوژی جدید مدرن برای ایران نقش دارند. این نفر جریان منورالفکر را ایدئولوژیک می کنند. این دو شخصیت خاص از جریان فراماسونری فراتر هستند.
فروغی برای تعریف ایدئولوژی باستان گرایی، رضاشاه را در ردیف کوروش و شاه اسماعیل قرار می دهد
به نظر بنده، دو دهه بعد از مشروطه این جریان آخوند زاده بر جریان آخوندی غلبه بیشتری دارد. جریان ملکم خان در مشروطه قوی تر است، هرچند ریشههای این دو یکی است ولیکن نحوه برخورد آنها با مذهب و سنت کاملا متفاوت است. در جریان ملکم سعی می شود شمشیر را کمتر نشان دهد. رضاخان هر چقدر که پایههای قدرتش عمیق تر و سنگین تر می شود، شاخه ملکمی قضیه به شاخه آخوند زادهایی نقل مکان کرده است.
جمعیت ایران جوان به رهبری علی اکبر سیاسی و محمود افشار نسل اروپا رفتهای هستند که وفاداران رضاخان میباشند. گروه دیگری که طرفدار رضاخان می باشند دموکرات های مستقل در مجلس هستند. از ابتدای زمانی که رضاخان در حال اوج گرفتن است، این گروهها و گروه نظامی در حال حمایت فکری رضا خان هستند.
یکی از این اشخاص فروغی است که در یک نطقی در مجلس رضاشاه را منجی ایران و احیاگر شاهنشاهی 2500 ساله ایران میداند و رضاشاه را در ردیف نادر و کوروش و شاه اسماعیل قرار میدهد. نادر و کوروش و شاه اسماعیل هیچ کدام دیکتاتوری منور نیستند. اینها می خواهند از دیکتاتوری منور یک پادشاه بزرگ ملی بسازند.
حقانی: در واقع ایدئولوژی باستان گرایی را تعریف می کند.
نجفی: بله. در حالیکه ما نه می توانیم این شخص را با کوروش مقایسه کنیم و نه با شاه اسماعیل و نادرشاه قابل مقایسه است. هر سه اینها در یک مقطعی درخشش بزرگی داشتند و لیکن هیچ کدام به دیکتاتوری منور نزدیک نیستند. این امر پدیده کاملا غربی است.
اگر ماهیت مشروطه را در ایران یک بیداری اسلامی دیکتاتوری منور معنی پیدا نمی کند اما اگر تغییرات ایران را یک بازسازی مدرن ببینیم این دیکتاتوری معنا پیدا می کند. پس اینها مجبورند قبل از هر چیز نهضت مشروطه را یک بازسازی کنند و به نظر بنده در این زمینه مورخین دوره پهلوی (با رهبرسازی، بزرگ و کوچک کردن حوادث و اشخاص، در قهرمان سازی ها، با زیر بردن جریانات دینی و...) خیلی تلاش کردند. حلقه ها را از مشروطه درست کردند تا به دوره پهلوی برسد.
بحث نژاد آریایی و باستان گرایی سکه رایج برای تبیین دیکتاتوری منور می شود
در ایدئولوژی عصر پهلوی که میتوان آن را به سه قسمت تقسیم کرد (مدرنیزاسیون-تقلیدگونه از مدرنیته- و سکولاریسم و باستان گرایی)، جریان نظامی به کمک هر سه این گروهها می آید؛ چراکه هیچ کدام در ایران قابل اجرا نیست و برای اجرای آنها نیاز به زور است. زمانی که می خواهند ایدئولوژی را تبیین کنند مجبور می شوند از نگاهی نژادی کمک بگیرند. بحث آریایی مطرح می شود که بسیار پیچیده است.
بحث بعدی برای تبیین ایدئولوژی، بحث توسعه است که به چه صورت این توسعه باشد و بحث دیگر بحث ایران باستان است. در این جا ابتدا از نژاد پر افتخار آریایی استفاده می کنند و تحقیر عرب ها را شروع می کنند. با قدرت گرفتن هیتلر این حرفا خریدار بیشتری پیدا می کند و این برای انگلیس ها ایجاد خطر می کند.
بحث بر سر این است که باید ایران نو را همانند آلمان نو ساخت. آلمانی که در جنگ اول شدیدا آسیب دیده است و احساسات ضد انگلیسی هم در آلمان وجود دارد به عبارتی ایران نو برای اینها بد نیست.
حقانی: انگلیسی ها تلاش می کنند به آلمانی که در اذهان عمومی ایرانی ها، به هر دلیلی، بدنام نیست رضا دهند و از این برای منافع خود استفاده کنند و اجازه حضور در حوزه های اقتصادی ایران را دادند.
اختلاف دوَل اروپایی برای ایران سودی ندارد
نجفی: میتوان از این امر درسی برای امروز خود داشته باشیم که ما فکر نکنیم تضاد بین دوَل اروپایی چیزی است که می توانیم از آن برای خود صیدی بگیریم. اختلافهای اینها در حدی است که بیشتر خودشان کنترل می کنند و فقط با زیرکی و با برنامه حساب شده و داشتن آدمهایی که در این سیاست ها ماهر باشند، میتوان از اختلافات این دول به نفع خود سود برد.
در هیچ جای تاریخ ایران این وجود ندارد که اینها در اختلافات خود طرف ما را بگیرند و همواره ما از این اختلافات ضربه خوردیم. در قراردادهای ترکمنچای یا گلستان درست است که طرف ما انگلیس یا روس می باشد، ولیکن به عقیده من خیانت فرانسه پشت این قرارداادها وجود دارد.
باستان گرایی برای عبور از دین مطرح شد
حقانی: وقتی بحث ایران و غرب شد همان ایران باستانی که آن همه تبلیغش را می کردند، به حاشیه رفت و عملا غرب گرایی شعار شد. آخوندزاده با شمشیر آخته سراغ دین مردم آمد و راه چاره را برای مترقی شدن انهدام اساس اسلام در ایران مطرح کرد. در فاز بعدی تغییر خط الفبا و... را نیز مطرح کرد. ولیکن در مقابل ملتی که سابقه تمدنی و اسلامی دارند نمی توان به صراحت بیان کرد که قصد آنها چیست.
برای گذشتن از اسلام در ایران باستان گرایی، در عراق بابلیگری، در مصر فرعونی گری و... را مطرح می کنند. برای عبور از دین باستان گرایی مطرح شد. با این وجود اگر بخواهیم یکی از مولفه های ایدئولوژی حکومت پهلوی را نام بیریم میتوان از باستان گرایی اسم برد.
در بحث غرب گرایی که یکی از مولفههای حکومت پهلوی بود، موضوع یکسان سازی مطرح می شود. میخواهم توضیح دهید این یکسان سازی چه کمکی به این پروژه می کند؟
نجفی: در جایی که ما ایرانی بخواهیم ابتکار را کنار بگذاریم و ببینیم بقیه چه کار کردند عقب میمانیم. اولین تقلید در منطقه را هندی ها انجام دادند، افغانستان اول به الگوی هندی توجه دارد. الگوی هندی یک نکته مثبتی داشت که رضاخان در ابتدا متوجه نشد ولی بعد ترسید و آن اینکه هندی ها درست است که مستعمره انگلستان بودند ولی انگلیسی ها مجبور بودند برای حفظ ظاهر هم که شده بگویند این مستعمره پیشرفته است.
هندوستان در مقابل الگوی یکسان سازی ایستاد
لذا نوسازی محدودی را در محدوده هندوستان ایجاد کردند تا بگویند ما وقتی وارد جایی می شویم آبادانی میآوریم. الگوی هندی کم کم مطرح شد و نوسازی برنامه ریزی شده در منطقه آغاز شد. این امر برای افغانستان که در نزدیکی هند واقع بود جذابیت داشت. جنبش های هندی به زودی این امر را متوجه شدند. لباس هایی که برای یکسان سازی پوشیدند نوعی نماد ملی گرایی و به نشانه اعتراض بود، اما در ایران این امر عکس شد.
بعد از سرنگونی امان الله خان با کودتا، رضاخان ترسید و باعث شد از الگوی هندی فاصله بگیرد. بنابراین از الگوی هندی و افغانی که در ابتدا یک جذابیتی داشت، به سمت الگوی ترکی و مصری رفتند. در مصر نیز، هم شکل شدن با اروپائیان مطرح است. مصر از جهت تقلید از ما کمی جلوتر بود. الگوی شرق جهان اسلام به الگوی غرب جهان اسلام تبدیل می شود.
اولین مسئله خط است. ترکها به سمت خط لاتین رفتند و در ایران اصلا این امر واقع نشد؛ چراکه یکی از تبلیغات اینها احیای زبان فارسی بود. در ظاهر موافق بودند، اما وقتی وارد طرح یکسان سازی شدند دیدند این الگوها به درد ما نمی خورد. حتی افرادی چون تقی زاده و فروغی هم زیر بار این مسئله نمی رفتند. وقتی می خواهند مقلد شوند می فهمند اصلا شباهتی وجود ندارد.
در مورد الگوی ترکیه هم به این مشکل برخوردند که ترکیه اصلا نمی خواست تاریخ گذشته خود را احیا کند و ایران نمی خواست چنین کند بنابراین الگوی ترکیه هم دچار مشکل شد. احیای زبان فارسی و احیای نژاد آریایی را می خواستند و این مسئله در الگوی ترکیه دیده نمی شد. در نهایت مجبور شدند به زور بازگردند و از این حربه استفاده کنند.
حقانی: البته در مورد کشف حجاب به الگوی ترکیه نگاه می کنند؛ چرا که برای آنها این الگو جذاب است. برخی مخالفت با مذهب و مردم مسلمان را به عنوان تحجر و عقب ماندگی و ندیدن تحولات قلمداد می کنند.
ایدئولوژیای که نتواند در تاریخ خود را پیدا کند افقی در آینده نخواهد داشت
نجفی: در الگوی ترکیه اسلام جایی نداشت؛ چراکه عثمانی ها رقیب ترک ها بودند. در صورتی که در ایران حکومت دینی وجود نداشت، اینها در قسمت ایدئولوژیک درگیر شدند. این ها تاریخی ساختند که واقعی نبود. می خواستند به درکی از تاریخ برسند که درک واقعی نبود. این امر با چیزی که در سطح جامعه جاریست در تعارض کامل بود.
این نگاه گزینشی است و منطبق بر واقعیات نیست. این امر یک نوع آشفتگی ذهنی ایجاد میکند و ایدئولوژی را بیش از هر چیز متزلزل می کند؛ چراکه ایدئولوژی که نتواند در تاریخ خود را پیدا کند افقی در آینده نخواهد داشت.
حقانی: با توجه به سختگیری که نسبت به جریانات دینی در دوره پهلوی شد ما شاهد فعالیت گسترده و آزادانه جریان سنگلجی است که در یک مقطعی کسروی هم با او همراهی می کند. با توجه به اینکه این جریان یک رویکرد ضد دینی داشت چرا اجازه فعالیت به این جریان داده می شود؟
امام خمینی(ره): کسروی دانشمند بود ولیکن ...
نجفی: تغییراتی که در قوه مجریه و قضات داده می شود، مسئله پیش آهنگی برای بستن حوزه و... برای ضربه زدن به فضای دینی بوده است و اکثر این فعالیت ها برای کاهش قدرت روحانیت است. اینکه بخواهند یک بازسازی انجام دهند و یک چیز جدید بسازند با مقوله ضربه زدن به روحانیت متفاوت است. وجه سکولاریسم را کسروی ادامه می دهد و او آنقدر تند و افراطی است که خود آن ها هم قبول ندارند. مفاتیح را میسوزاند و در کنار آن گلستان و کتاب های شعر را هم می سوزاند.
امام در مورد کسروی می گویند: کسروی مرد دانشمندی بود و به جسارت ائمه شروع کرد و چون نمی توانست به مقام امام برسد سعی کرد امامت را پائین بکشد. دانشمند بود ولیکن از حد خود فراتر رفت.
حقانی: برای از بین بردن اسلام در ایران هم از تفکرات غربی استفاده کردند و هم از باستان گرایی بهره بردند و هم زیرکانه جریانی را به نام سنگلجی را راه اندازی کردند تا بتوانند مبانی تشیع را در ایران سست کنند تا به هدف نهایی خود یعنی نابودی اسلام و برچیدن مرجعیت شیعی است، دست یابند.