گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ از کتاب خواندن بیزار بود. هر وقت پدرش او را تنبیه میکرد مجبورش میکرد تا به اتاقش برود و مطالعه کند. از دیدن تلویزیون و هر نوع تفریح دیگر هم محروم میشد. او هم طبق عادت به اتاقش میرفت و در گوشهای کز میکرد و کتاب را سروته میگرفت تا اگر پدر به سراغش آمد مطمئن شود که او در حال مطالعه است. شاید این سختترین تنبیه برای او بود، کسی علتش را نمیدانست پدرش معتقد بود با این تنبیه نه تنها هیچ آسیبی به فرزندش نمیرسد بلکه او را فردی اهل مطالعه و کتابخوان بار میآورد. در حالی که این رفتار پدر نه تنها کمکی به او نمیکرد بلکه او را روز به روز از کتاب بیزارتر میکرد.
وضعیت مطالعه و آمار مرتبط با آن و از جمله سرانه مطالعه یکی از مباحثی است که میزان رشد فرهنگی و توسعه انسانی را در یک جامعه نشان میدهد و لذا کشورهای جهان در محاسبه این آمار و اطلاعات و بهبود وضعیت آنها دقت هزینه و برنامهریزیهای فراوانی اعمال میکنند تا بتوانند از این طریق نرخ توسعه خود را افزایش دهند؛از این رو آماری مثل سرانه مطالعه را در بازه زمانی طولانی و جامعههای آماری بسیار متناسب تهیه می کنند و سپس از طریق این آمار به تحلیل جامعه خویش و برنامهریزیهای کوتاه مدت میان مدت و بلند مدت میپردازند.
یکی از ویژگیهای جامعه ایرانی که زمینهساز ناکامیهای بسیار در عرصههای فردی و جمعی است، میزان بسیار پایین مطالعه اعضای آن است؛ به واقع جامعه ایران را میتوان جامعه بیمطالعه نامید؛ جامعهای که با کتاب قهر است مردمی که ترجیح میدهند به جای خواندن بشنوند.
اما چرا مدت مطالعه در کشور ما پایین است؟ چرا در صورتی که استاندارد سرانه مطالعه جهانی حدود 45 دقیقه است کشور ما فاصله زیادی با این آمار دارد؟
سهم هر ایرانی را از مطالعه از 3 تا 30 دقیقه برشمردهاند. مطالعه و نشر شرایط ناگوار و دل آزاری دارد این را از بررسی شمارگان کتابهای منتشر شده در ایران میتوان دریافت. شمارگان هزار دو هزار و در نهایت سه هزار نسخهای وضعیت نگرانکنندهای را نشان می دهند. تازه همین کتابهایی که با شمارگان اندک چاپ میشوند، سالهای طول میکشد تا به فروش برسند. از اینکه بگذریم باید پرسید: آیا کتابهای فروش رفته، خوانده میشوند؟
اگر تیراژ تمام روزنامههای کشور ما را با هم جمع کنند به تیراژ یکی از روزنامههای ژاپن و یا کشورهای سطح پایینتر هم نمیرسد؛ این در حالی است که ما معتقدیم بیش از 40 میلیون باسواد در کشورمان وجود دارد و این میزان تیراژ برای چنین جمعیت باسوادی یک فاجعه است.
در مملکت ما در هر هفته حدود هزار عنوان کتاب به چاپ میرسد؛ یعنی در حدود سالی پنجاه هزار عنوان کتاب و این از مجموع کتابهای چاپ شده کشور فرانسه در یک سال بیشتر است؛ ولی سرانه مطالعه در کشور به حدی کم است که با کشوری مثل آنگولا قابل مقایسه میباشد. یعنی ما بیشتر از فرانسه کتاب چاپ میکنیم و کمتر از آنگولا کتاب میخوانیم!
داستان بالا شاید کوچکترین دلیل ما برای کتاب نخواندن باشد بقیه دلایل را در ادامه بررسی میکنیم:
پدر و مادرمان کتابخوان نبودند
نقش خانواده در ترغیب فرزندان به مطالعه بسیار زیاد است. اگر پدر و مادر اهل مطالعه باشند فرزندشان نیز به احتمال زیاد به مطالعه تشویق میشوند؛ البته اگر این ترغیب به مطالعه علنی و آشکار صورت نپذیرد آثار بهتری به دنبال خواهد داشت. اگر پدر و مادری کتاب بخوانند فرزندشان نیز کنجکاو میشوند که ببینند کتاب چیست و چه ویژگیهایی داشته که والدینش را به خود مشغول کرده و این نکته در واقع الفبای فرهنگ کتابخوانی در فرد است. علم در کودکی مثل نقش بر سنگ است که یا پاک نمیشود یا بسیار سخت پاک میشود اگر به فرزندانمان مدام بگوییم که کتاب بخوان و کتاب را به او تحمیل کنیم به گونهای که یک لحظه از دست کتابهایی که ما به او تحمیل میکنیم راحت نباشد ممکن است تا زمانی که کودک است به سخنان ما گوش دهد و کتاب بخواند اما زمانی که به مرز نوجوانی و استقلال میرسد این کتاب چنان وی را کلافه میکند که با یک حس نفرت آن را به دور میاندازد لذا بهترین شیوه برای ترغیب کودکان و نوجوانان ترغیب غیرمستقیم آنان به مطالعه است.
آموزش کتابخوانی به ما داده نشده است
جوانی که دبیرستان راتمام کند حداقل 11 سال از عمر خویش را از کودکی تا نوجوانی در مدرسه ای گذارنده که مهمترین نقش را در اجتماعی شدن و رشد و آموزش او ایفا میکند. واقعیت این است که در ایران کتاب خواندن توسط خود فرد ار دوره مدرسه آغاز میشود و اولین کتابهایی که به فرد داده میشود تا بخواند کتاب درسی است این کتابها بنا بر متقضیات خود سرشار از مطالب سنگین است که خواندن آنها نیز با اجبار و فشار توام میشود و نظام آموزشی ما هیچ گاه به فکر آشتی دادن دانش آموزان با کتاب نبوده است و جایگزین یاهمراهی نیز برای کتاب درسی ارائه نکرده است.
حافظه محوری بزرگترین اشکال این نظام آموزشی است که دانشآموز رابه حفظ مطالب سنگین کتابها و ارائه این حفظیات در آزمون های خستهکننده مجبور میکند و اولین جرقه بیعلاقگی به کتاب رادر دانشآموزان میزند اهمیتش را نمیدانیم.در مباحث دینی و اخلاقی، زمانی که می خواهیم بد بودن یا خوب بودن امری را توضیح دهیم به تبعات دنیوی و اخروی آن می پردازیم و بدین گونه مخاطبان را از عمل به آن کار انذار می دهیم.
همین عمل در بخش های دیگر زندگی و حتی علم نیز پا برجاست و کسی به دنبال کار عبث و بیهوده نمی رود، پس باید در هر عمل و ترغیب به عملی، دلایل و فواید آن اقدام برای مخاطب تبیین گردد. این تبیین به دلایل منطقی، به ترویج و تبلیغ صحیح و البته به آموزش نیاز دارد و آموزش هم با یک تیزر 5 ثانیه ای در تلویزیون قبل از پیام های بازرگانی محقق نمی شود. مشکل کتاب نخواندن، مشکلی نیست که با طرح ضربتی حل شدنی باشد بلکه باید برای آن برنامه ریزی صورت گیرد تا نیاز به مطالعه در مردم احساس شود.
پرسشگر نیستیم
ما قبل از این که به کتاب اهمیت دهیم که ابزاری برای پاسخ به پرسش هاست باید زمینه ای پرسشگری را در جامعه فراهم کنیم با این امر پرسش های ما فزونی می یابد و بیشتر برای یافتن پاسخ سئوالاتمان تلاش می کنیم و پاسخ های قابل اعتماد نیز معمولاً در کتاب ها پیدا می شود لذا در این صورت میزان مطالعه نیز در جامعه و بین مردم افزایش می یابد.
معلم سرکلاس می آید و یک جزوه را به دانش آموزان ارائه می کند و می رود و از همان نیز امتحان می گیرد و معمولاً یا فرصت سوال در کلاس ایجاد نمی شود یا به سئوال جواب درستی داده نمی شود یا فرد پرسشگر از طرف معلم و گاه خود همکلاسی هایش با برخورد بدی روبرو می شود.
طبق آمار ارائه شده بیش از 70 دقیقه از سرانه مطالعه به مطالعه مجلات روزنامه ها و در کل اقلامی جز کتاب اختصاص دارد که نقشی مانند نقش جزوه را در سیستم رسانه ای دارند. این امر نشان از حضور فرهنگ فست فودی در عادت مطالعه مردم دارد، اطلاعاتی وسیع و سطحی که جای دانش عمیق و متمرکز را می گیرد. این عادت باعث عدم رشد ذائقه جستجوگری در افراد می شود، روحیهای که فرد را از رجوع به کتاب باز می دارد. ویژگی های اجتماعی ما، بلای جان مطالعه در کشورمان مردم جامعه ای ما مردم جمع گرا هستند و دوست دارند که بیشتر وقتشان را به صورت جمعی سپری کنند تا به صورت انفرادی اما مطالعه کاری نیست که بتوان آن را جمعی انجام داد.
مطالعه احتیاج به سکوت و تمرکز و فضایی دارد که هر فرد در آن موضوع مورد علاقه ای خود را مطالعه کند، پس می بینیم مردم ما که میل فراوانی به جمع گرایی دارند چون نمی توانند مطالعه را جمعی انجام دهند عطایش را به لقایش می بخشند و با پاک کردن صورت مسئله اصلاً مطالعه نمی کنند. چشم ها ما به خواندن حروف عادت ندارند ما که به آسانی ساعت ها و ساعت ها حرف می زنیم و فیلم می بینیم و در کنار یکدیگر تخمه می شکنیم، پس از چند دقیقه مطالعه، چشم های مان بر روی هم می افتد و به خواب می رویم. مطالعه برای کسانی مانند ما ایرانیان که به ارتباط شفاهی عادت دارند، کار دشواری است واقعیت دردناک این است که ما با کتاب بیگانه ایم. اما با بیگانگانی که همه ای وقتمان را می ربایند، در صلح و دوستی هستیم. امروزه جامعه ای ایرانی جامعه ای شفاهی است.
رسانه هایمان ضعف دارند
برنامه هایی که تخصصاً به کتاب می پردازند جزو کم بیننده ترین برنامه های تلویزیونی هستند و فقط مخاطب خاص را به خود جلب می کند؛ در صورتی که تبلیغ کتاب باید به صورت غیرمستقیم و چنان باشد که بیشترین تأثیر را در مخاطب بر جای گذارد و در بهترین ساعات و زمان های پخش در رسانه های صوتی و تصویری واقع شود. برای مثال در میان سریال ها و برنامه های تلویزیونی و نه به صورتی کاملاً آشکار که بیننده را از کتاب بیزار کند کتابی را که بازیگر یک سریال تلویزیونی در سریال به دست می گیرد و می خواهند چند برابر یک تبلیغ بی پیرایه و روشن می تواند اثرگذار باشد.
مشکلاتی که بیهوده بزرگ شده اند
چندی است زمانی که صحبت از کتاب و کتاب خوانی می شود همگان سخن از گرانی کتاب و در دسترس نبودن آن و ..... می کنند. دلایلی که به واقع باید گفت بسیار کم در کتابخوانی در سطح جامعه تأثیر دارد.کتاب گران است، از آنجا که گرانی هم یک مفهوم اقتصادی است، سریعاً به یک رشته مقایسه دست می زنیم، یک کتاب معمولی تقریباً هم قیمت است با دو عدد ساندویچ یا یک عدد پیتزا، یا یک جوراب مردانه مرغوب، یا یک روسری متوسط و ..... خلاصه چندان گران نیست که مردم را از میدان به در کند.
در اروپا علی رغم اینکه بلیت های اُپرا یا تئاترهای بزرگ یا کنسرت های موسیقی، گران هستند مردم عادت کرده اند و تمایل دارند که از کالاهای فرهنگی استفاده کنند؛ حتی اگر به نسبت درآمد ماهیانه شان مبلغ زیادی باشد، زیرا به پیامدهای سازنده استفاده از اینگونه کالاها به خوبی واقفند اما درجامعه ما صرفه جویی در مرحله اول، از خرید محصولات فرهنگی و استفاده از آن ها آغاز می شود.
کمبود وقت نیز بهانه دیگری است
مردم چقدر وقت مرده دارند؟ مردمی که یکی از پایین ترین نرخ های راندمان کاری و بهره وری را در جهان دارند که آن را به راحتی می کشند چطور ممکن است ساعت در روز وقت مطالعه پیدا نکنند؟
کتاب گریزی یا فوبیای کتاب
مطالعات اجباری در دوران مدرسه و پس از آن هم دیگر برای کسی میل به مطالعه باقی نگذاشته که به دنبال مطالعات آزاد برود. ما آنچنان فرزندان مان را تحت فشار درس گذاشته ایم که دیگر زمانی برای مطالعه آزاد ندارد و بیشتر تمایل دارد از فضای مطالعه و خواندن دور باشد؛ حتی باید اضافه کنم که شخصاً کسانی را می شناسم از سال ها که از فارغ التحصیلی شان گذشته وقتی کتابی می گیرند تا بخوانند، ندانسته دچار نوعی استرس، یادآوری بی خوابی های گذشته خوابشان می گیرد!
تکنولوژی
با ورود شبکه های کامپیوتری توجه تعداد زیادی نوجوانان معطوف به شبکه های اینترنت و بازی های شده است به طوری که جوانان علاوه بر صرف مقادیر خود به جهت هزینه های اینترنت، ساعت های بی شمار شب خود را پای کامپیوترهایشان می گذرانند.
حرف آخر
با نگاهی به وضعیت جامعه ای خود و آنچه از ابتدا ذکر کردیم این حقیقت روشن می شود که مشکل کتابخوانی در کشور ما از این که علل خارجی داشته باشد؛ عللی روانی و فرهنگی دارد. باید راه هایی را انتخاب کنیم که میزان مطالعه را جامعه ما افزایش دهد. یکی از این کارها ایجاد هنجارها و ارزش گذاری هایی برای مطالعه است.اگر جامعه برای مطالعه ارزشگذاری کند، میزان مطالعه خود به خود افزایش می یابد.مشاهده می کنیم که یک جوان یک سال مدام درس می خواند تا در کنکور قبول شود، چرا؟ چون جامعه قبول شدن در کنکور را یک ارزش می داند ولی همان فردی که برای کنکور با آن شدت مطالعه می کند ممکن است در زمینه های فرهنگی هیچ مطالعه ای نداشته باشد. بنابراین اگر ما به هنجار آفرینی و ارزش آفرینی دست بزنیم به صورتی که مطالعه را خانواده ها و جوانان و نوجوانان بپذیرد؛ اینگونه فرهنگ مطالعه جامعه ما به سرعت در جامعه جا می افتد و در فرهنگسازی نیز نیازمند مهندسی فرهنگی و ترویج از دوران کودکی ابتدایی هستیم.
برای نابود کردن یک فرهنگ، نیازی به سوختن کتاب ها کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند!
رزمندگان فراموش شدگان جنگ .
تعطيلي فرهنگ ايثار و شهادت .
و جنگ تمام شده بود و پس از پذيرش قطعنامه 598 و صلح بين
ايران و عراق و منحل شدن يگان هاي جبهه و جنگ :
ما رزمندگان را بدون دادن حقوق پاياني دادند و به حال خود رها کردند .
شانس آورديم که پس از پايان جنگ و برقراري امنيت وجمع شدن بساط
جبهه و جنگ ؛ همه ما رزمندگان را در دريا نريختند .
يايد تشکر کنيم که ما رزمندگان را در دريا نريختيد .
و البته اگر ما رزمندگان را در دريا مي ريختند آب همه ما را مي برد و ديگر رزمنده اي
نمي ماند که گرفتار حقوق و معيشت بشود و همه راحت مي شدند .
و عدالت و حق الناس و مال مردم و اخلاق و معيشت هم کشک .
و ديانت هم همان در کتاب جايش خوب است . که بماند و الگو شود ؟!
و اينک