به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، یوسف علیخانی، نویسنده کشورمان در بیست و پنجمین نشست عصر تجربه که روز گذشته در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان برگزار شد، گفت: متولد اول فروردین سال 54هستم و در روستای میرک یکی از روستاهای رودبار الموت قزوین متولد شدم. پایه دوم ابتدایی را در همان روستا خواندم و در سال 61به همراه خانواده ام به قزوین آمدم و در سال 72 در رشته ادبیات عرب در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شدم.
وی افزود: اولین داستانم در سال 73 در روزنامه ولایت قزوین به چاپ رسید و به فاصله یک هفته بعد داستان بعدی در روزنامه حدیث چاپ شد. داستان بعدی هم در مجله ادبیات داستانی منتشر گردید. داستان گاهی یک سوسک هم در سال 75 در مجله آدینه به چاپ رسید و البته خیلی خوب دیده شد.
علیخانی با اشاره به اینکه نسل ما نسل بازی های فرمی بود، ادامه داد: خیلی از ما نویسنده ها قربانی این مسئله شدیم چرا که در آن دوران فکر می کردیم هرچه پست مدرن تر بنویسیم نویسنده تر هستیم.
نویسنده کشورمان در ادامه اظهار داشت: سال ها در مجلات مختلف داستان می نوشتم اما جرات اینکه کتابی داشته باشم را نداشتم شاید به این دلیل بود که فکر می کردم این داستان ها برای من نیستند. تا در سال 71 لطف فرخنده آقایی، احمد غلامی و شهرام رحیمیان به من جرات داد و تصمیم گرفتم اولین مجموعه داستانم را به چاپ برسانم.
نویسنده اژدها کشان در خصوص اولین کتاب خود ابراز داشت: اولین کتابم با عنوان نسل داستان نویسی امروز در سال 85 به چاپ رسید. مجموعه گفت وگو هایم با نویسندگان مختلف که سیصد و بیست صفحه از مجموعه سه هزار و 600صفحه انتخاب گردیده بود. کتاب بعدی من عزیز و نگار نام داشت که بازخوانی یک عشق نامه بود البته سه روز پیش چاپ سوم آن مجددا به بازار کتاب ارائه گردید. 28 سال سن داشتم که به واسطه افشین نادری با این قصه آشنا شدم و نسخه جیبی این کتاب را که متعلق به سال 1330 بودم پیدا کردم و خواندم. من در خانه ای بزرگ شده بودم که پدر و مادرم این قصه را بلود بودند اما به دلیل شرایط حاکم بر خانواده قصه را برایم نگفته بودند، سرانجام جادوی آن به جانم آمد و توانستم 16 روایت شفاهی و 5 روایت مکتوب از آن پیدا کنم.
وی گفت: خوشبختانه از کتاب «قدم به خیر مادربزرگ من بود» استقبال خوبی صورت گرفت و این برای من غیرقابل تصور بود که در فضایی که همه آپارتمانی و شهری می نویسند این اثر که برخلاف این جریان حرکت کرده، حتی گاهی افراط کرده و دیالوگ های دیلمی را به کار برده است موفق شود و درواقع استقبال از آن این جرات را به من داد تا این روند را ادامه دهم و به اثر اژدها کشان برسم.
علیخانی در همین زمینه افزود: وقتی اژدها کشان به چاپ رسید خیلی از آن تعریف کردند و در مقابل خیلی ها گفتند این اثر قصه نیست.زمانی هم که اژدها کشان در جایزه جلال آل احمد تقدیر شد خیلی ها با این عنوان که این اثر جایزه دولتی گرفته من را کوبیدند اما درست در همان زمان این کتاب نامزد جایزه گلشیری هم شد.
نویسنده کشورمان تصریح کرد: در واقع موفقیت قدم به خیر مادر بزرگ من بود و اژدها کشان به من این جرات را داد تا به کتاب عروس بید رسیدم. منتهی در این اثر تمام تلاشم این بود زبان کتاب نه دیلمی و نه فارسی باشد و به زبان سوم که همان زبان خودم است برسم.
علیخانی در بخش دیگری از سخنانش عنوان کرد: یکی از کارهایی که در گذشته انجام دادم این بود که مجموعه ای از یک سری گفت وگو با نویسندگانی که ادبیات مهاجر هستند به راه انداختم گفت و گوها در سایت سخن منتشر می شد اما درحال حاضر بنابر دلایل نامعلومی حذف شده اند. زمانیکه استفاده از اینترنت به تازگی مرسوم شده بود من با نویسنده ها در چت به گفت وگو می پرداختم و با آن ها مصاحبه می کردم.در دوره ای هم که روزنامه نگار بودم به دلیل محدودیت های جام جم نمی شد با برخی از نویسنده ها مصاحبه کرد از این رو با نویسنده های جوان مصاحبه می کردم. بعد ها هم با نویسندگان افغان مصاحبه کردم و گفت و گوی آخرم به کتاب تبدیل شد اما فروش نکرد. آخرین کاری که قبل از نشر بر عهده گرفتم دبیری مجموعه یکی بود یکی نبود در نشر پارسه بود.
نویسنده عروس بید اظهار داشت: شاید کتاب برخی از نویسندگان را نمی فهمیدم ولی همیشه به آن ها احترام می گذارم. من به فهیمه رحیمی احترام گذاشتم اگرچه شاید کتاب هایش را دوست نداشتم.یادم هست در دوره ای که روزنامه نگار بودم بدون اینکه کتاب نازی صفوی را بخوانم به وی توهین کردم اما وقتی یک روز به نشر ققنوس رفتم و یک نسخه از دالان بهشت را گرفتم و خواندم با نازی صفوی گفت و گو کردم شاید تا صفحه 60کتاب را تائید کردم اما اعتراف می کنم جایی در کتاب که شخصیت مادربزرگ فوت کرد بسیار گریه کردم.
علیخانی با اشاره به اینکه در نمایشگاهی که خودم حضور دارم فروش کتابهایم سه برابر است، گفت: سال گذشته به 11نمایشگاه کتاب رفتم که از میان آن ها پرفروش ترین نمایشگاه ها بندرعباس بود.امسال تا الان 8نمایشگاه رفته ام که کمترین فروش در شهرکرد و ارومیه بوده که البته با پرفروش های سال گذشته برابری می کند.در سال گذشته شوک تحریم باعث شد خرید کتاب از سوی مردم کاهش یابد اما خوشبختانه فروش مان در نمایشگاه سال جاری دوبرابر شد به طوریکه اصلا یک لحظه نتوانستم بنشینم.
نویسنده «عروس بید» در ادامه با بیان اینکه من در حیطه نشر این تجربه را به دست آوردم که خواننده باید کتاب را معرفی کند، تصریح کرد: من واقعا نمی توانم همانند عامه پسندها بنویسم و اعتقاد دارم باید به ادبیات خوب برسیم.ما نویسنده های خوبی در شهرهای کوچک مان داریم که متاسفانه به چشم نیامده اند.
وی ادامه داد: اگر شرایط مملکت مان خوب بود چرا ما نویسنده ها باید اینجا باشیم درحالیکه در حال حاضر باید مشغول نوشتن باشیم. من طی سه سال روستا به روستا مشغول جمع آوری مطالبی برای کتابی بودم اما هنوز جرات نشر آن را ندارم حتی زمانیکه 9ماه خانه نشین شده بودم هیچ کس سراغ من را نگرفت. مجبورم ناشر بمانم چون به این جماعت مدیون هستم.
علیخانی در بخش دیگری از سخنانش در خصوص ممیزی کتاب گفت: هیچ کسی از محدودیت خوشش نمی آید. به عنوان مثال وقتی من به الموت می روم به دلیل فضای سنتی حاکم بر آنجا حتی اگر نمازخوان هم نباشم باید به ظاهر نشان دهم که نماز می خوانم و فرهنگ آنجا را رعایت کنم.
وی افزود: متاسفانه در 90 درصد از شهرهایی که می روم یک بیماری عجیبی میان جوانان افتاده که فقط داستان کوتاه بنویسند من نمی دانم چه کسی پشت این قضیه بوده که آن ها را به این سمت سوق می دهد. وقتی هم می خواهند رمان بنویسند بین 60 تا 70 صفحه بیشتر خواهد بود. یادمان رفته است که رمان و داستان کوتاه هرکدام جایگاه خاص خود را دارند و خواننده هم یک اثر زیر 300صفحه را رمان نمی داند.
نویسنده کشورمان در ادامه ابراز داشت: همیشه در کسوت نشر مخاطبین من مردم هستند اما در هنگام نوشتن دغدغه ها و تعصب هایم به خاکم نمی گذراند این مساله را رعایت کنم. آرزویم این است که دوباره به خلوت خودم برگردم و بنویسم. سفرهای من هم مانند داستان هایم هستند و ایده های مختلفی که به ذهنم می رسند. مکافات من همیشه جمله اول در کتاب هایم است، البته جمله اول اغلب اوقات زیر دوش حمام به ذهنم می آیند. همیشه به هنگام نوشتن یک نوع جنون و دیوانگی به من نیرو می دهد.
علیخانی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه در دوران ابتدایی به شدت خجالتی بودم و هنوز هم گاهی خجالتی هستم، گفت: هیچ وقت هنگام نوشتن به زوایه دید فکر نکردم و بنظرم توجه به این مساله در هنگام نوشتن برای نویسنده فایده ای نخواهد داشت.
وی در ادامه با اشاره به اینکه شخصیت اصلی همه داستان هایم خودم هستم. اظهار داشت: ناراحتم از اینکه هیچ معلم داستان نویسی نداشتم و خوشحالم از این که همه مردم را شناختم. من تجربه 20 شغل را در زندگی ام دارم و با افتخار از آن ها یاد می کنم. معتقدم تا فردی قصه نویس نباشد هیچ کارگاهی نمی تواند وی را قصه نویس کند. سال 86 زمانیکه از روزنامه جام جم استعفاء دادم وضعیت اقتصادی بدی داشتم در آن دوران بسیاری از کتاب هایم را فروختم اما با این حال تعدادی از آن ها را به عنوان گنجینه برای خودم نگه داشتم.
علیخانی در پایان خاظرنشان کرد: مدت ها از جلسات دوری کردم و بارها برای قصه خوانی در مراسم های مختلف دعوت شدم و شرکت نکردم اما زمانیکه از من دعوت شد 8 دی ماه جاری در برج میلاد قصه بخوانم پذیرفتم. من پس از دویدن در حوزه های مختلف در نهایت به این نتیجه رسیدم که خلوت بهترین است اگر کار نویسنده خوب باشد، خودش دیده خواهد شد.