اینجا فتح المبین است؛ شما قشر روشنفکر نباید بگذرید!
سفرنامه راهیان نور- بخش دوم
دونفر از دوستان را بیدار کردم. از شدت سرما دندان هایم بهم می خورد. دیشب با اینکه دوپتو روی خودم کشیده بودم بازهم به شدت سردم شده بود. به سمت حسینیه حرکت کردیم. بعد از نماز صبح، دعای عهد را خواندیم و آنقدر خوابمان می آمد که برای ندبه نتوانستیم بنشینیم.
تعداد نظرات: ۳
بدون نام
-
۱۲:۰۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۶
عجب خاکي داره اين مناطق جنگي،فکه،شلمچه،فتح المبين.يکبار که پا روي خاکش مي گذاري ،ديگر براي هميشه اسيرش مي شوي،اصلا عاشقش ميشوي.نزديک عيد ديگر دلت آرام و قرار ندارد.براي رفتن لحظه شماري ميکني.انگار صداي بچه ها را از گودال قتلگاه فکه ميشنوي که تورا دعوت مي کنند. الان سه سال هست که در فکه دلم را جا گذاشته ام.
بيسوادم
-
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۶
پيام شهدا براي جوانا چه بود؟شايد خيليها در شرايطي رشد کرده اند که اين موضوع را درک نکرده اند،بايد براي آنها جا انداخته بشه ،کجا بهتر از همان سرزمين هاي مقدس و چه فرستي بهتر از آن؟ آنها که در شرايط قرار مي گيرند زمينه برا هر نوع کار فرهنگي آماده هست
شهيد زنده
-
۱۴:۲۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۶
منم سه ساله که نزديک عيد ميرم اونجا نميدونم چي داره که از رفتن خسته نميشم دلمو بين اين خاکا جا ميذارم تا دوباره دعوتم کنن.
ارسال نظرات
captcha
آخرین اخبار