گزینه بدی که آمریکایی ها در این مدت به آن متوسل شدند تلاش برای استفاده از فرصت های بوجود آمده پس از انتخابات و کلید زدن پروژه های مشترک با امثال موسوی و کروبی و خاتمی برای ایجاد تغییر شکل های اساسی در ساختار نظام بود.
گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو» - حمید سطوتی ؛ در بررسی مختصات پیدای فتنه بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88، موضوع برنامه هستهای ایران بسیار برجسته و البته در عین حال پیچیده است. بررسی کامل آنچه فتنه با برنامه هستهای کرد؛ نیازمند گذر زمان است. بررسی اثرگذاری فتنه بر موضوع هستهای نیازمند توجه به روند موضوع هستهای در بازههای زمانی قبل و بعد و پس از انتخابات ریاستجمهوری 88 است. درباره روند برنامه هستهای ایران قبل از انتخابات 88 یک فهم عمومی وجود دارد و آن فک پلمب تاسیسات هستهای ایران و آغاز غنیسازی پرشتاب اورانیوم با غنای درصد پایین است که در ابتدا با واکنش غرب در قالب کارگروه 1+5 مواجه شد. با این حال بیان فراز و فرودهای روند برنامه هستهای ایران قبل از انتخابات 88 خود میتواند یک گزاره اثباتی مناسب برای فهم تغییر لحن غرب پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری باشد.
در دوره قبل از مقاومت هسته ای ، دولت اصلاحات از هیچگونه خوش خدمتی به غرب دریغ نکرد و تا آنجاییکه توانست امتیازات گوناگونی را به طرف غربی به بهانه اعتماد سازی در پرونده هسته ای داد و تاسیسات هسته ای به طور کل تعلیق شد. اقدام ایران در فک پلمب نطنز موجب شد اینبار شورای حکام در قطعنامهای ایران را تهدید به ارجاع پروندهاش به شورای امنیت سازمان ملل کند. آنان برای وادار کردن ایران به تعلیق همه فعالیتهای غنیسازی خود، یک ضربالاجل 3 ماهه قرار دادند. بر اساس این ضربالاجل در صورتی که ایران تا تاریخ 25 نوامبر 2004 (5 آذر 83)، فعالیتهای تاسیسات نطنز را تعلیق نمیکرد، پرونده به شورای امنیت ارجاع میشد. غرب در راستای استراتژی فشار، اینبار نیز به خواسته خود رسید و ایران با امضای بیانیه پاریس، تعلیق کامل غنیسازی اورانیوم را پذیرفت.
عدم تعهد طرف غربی به تعهداتش منجر به تقویت موضع «مقاومت» در ایران شد. استراتژی «اعتمادسازی» توانایی مقابله مجدد با استراتژی مقاومت در عالیرتبهترین سطوح تصمیمگیری در نظام را نداشت. از سوی دیگر انتخابات ریاستجمهوری نهم سبب شد تیم مذاکرهکننده توانایی مقابله با انتقادهای داخلی را نداشته باشد. جریان همفکر تیم مذاکرهکننده هستهای ایران در انتخابات ریاستجمهوری شکست خورد و محمود احمدینژاد رئیسجمهور شد. محمود احمدینژاد 12 مرداد 84 سکان هدایت دولت را برعهده گرفت. 2 روز بعد یعنی 14 مرداد تروئیکای اروپایی یک بسته پیشنهادی را برای دولت احمدینژاد ارسال کرد تا مذاکرات هستهای بر مبنای آن ادامه یابد. 3 روز پس از ارسال این بسته و 5 روز پس از آغاز ریاستجمهوری احمدینژاد، ایران تاسیسات UCFرا فک پلمب و غنیسازی را دوباره آغاز کرد. همزمان ایران به کشورهای اروپایی اعلام کرد پیشنهادات هستهای آنان را نخواهد پذیرفت و فعالیت های هسته ای خود را از سرگیری کرد.
پس از واکنش ایران، شورای امنیت قطعنامه 1669 را علیه ایران تصویب و از این طریق تعلیق همه فعالیتهای مرتبط با غنیسازی اورانیوم در ایران را الزامی کرد. اعضای دائم شورای امنیت ایران را تهدید کردند در صورت عدم تعهد به این قطعنامه، به ماده 41 فصل 7 منشور ملل متحد رجوع خواهند کرد. ماده 41 میگوید: «شورای امنیت میتواند تصمیم بگیرد که برای اجرای تصمیمات آن شورا مبادرت به چه اقداماتی که متضمن به کارگیری نیروی مسلح نباشد لازم است و میتواند از اعضای ملل متحد بخواهد به این قبیل اقدامات مبادرت ورزند این اقدامات ممکن است شامل متوقف کردن تمام یا قسمتی از روابط اقتصادی و ارتباطات راهآهن، دریایی، هوایی، پستی، تلگرافی، رادیویی و سایر وسایل ارتباطی و قطع روابط سیاسی باشد».
بر این اساس شورای امنیت ایران را تهدید کرد در صورت عدم تعلیق غنیسازی، میتواند هر اقدام غیرنظامی را در پیش گیرد. شورای امنیت همچنین یک ضربالاجل یک ماهه را برای تعلیق غنیسازی تعیین کرد. پاسخ ایران به این قطعنامه چه بود؟ تیم مذاکرهکننده دولت اصلاحات برای عدم ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت و اعمال اقدامات تحریمی علیه ایران اقدام به تعلیق داوطلبانه کرد؛ تیم جدید هستهای چه واکنشی باید نشان میداد؟ ایران تا 9 شهریور فرصت داشت فعالیتهای غنیسازی خود را تعلیق کند با این حال 5 روز قبل از پایان ضربالاجل شورای امنیت، ایران واکنش نشان داد. محمود احمدینژاد 4 شهریور 85 به اراک رفت و در واکنش به قطعنامه 1669 مجتمع آب سنگین اراک را افتتاح کرد و برخورد از موضع بالا در دستور کار تیم مذاکره کننده هسته ای دولت اصولگرا قرار گرفت.
علائمی وجود داشت که نشان می دهد طرف های غربی در حال بازنگری و به روز رسانی بسته ای بودند که یک سال قبل از دهمین انتخابات ریاست جمهوری یعنی در ژوئن 2008 به ایران ارائه کردند. این علائم اگرچه غیر رسمی اما بسیار جدی و مهم است و قبل از هر چیز نشان می دهدکه محاسبات گروه 1+5 درباره ایران تغییر کرده و غربی ها دریافته اند که با حفظ خطوط قرمز و چارچوب های سابق نمی توانند با ایران وارد گفت وگو شوند.
بسته ژوئن 2008 یک نقطه عطف در برنامه هسته ای ایران و شاید فراتر از آن، نوع نگاه غربی ها به ابعاد قدرت ملی و منطقه ای ایران بود. گروه 1+5 آن بسته را در حالی ارائه کرد که به اصطلاح می توان گفت سبد گزینه های آمریکا با صدور 5 قطعنامه تحریم علیه ایران صفر شده بود و از آن طرف با حاد شدن وضع پرونده هایی مانند افغانستان و بحران مالی جهانی چاره ای جز جلب همکاری و تعامل با ایران نمی دید. فشار ناشی از این محدودیت ها غربی ها را وادار کرد تا خط قرمز تعلیق را که تا پیش از آن به عنوان پیش شرط هرگونه مذاکره رسمی با ایران مطرح می شد کنار بگذارند و به دنبال تقاضای تعدیل شده تری بگردند تا هم برای ایران قابل پذیرش باشد و هم آبروی آنها را حفظ کند.
گزینه بدی که آمریکایی ها در این مدت به آن متوسل شدند تلاش برای استفاده از فرصت های بوجود آمده پس از انتخابات و کلید زدن پروژه های مشترک با امثال موسوی و کروبی و خاتمی برای ایجاد تغییر شکل های اساسی در ساختار نظام بود. گذشته از همه بحث هایی که تا به حال در این مورد کرده ایم آخرین وضعیت این است که آمریکایی ها دریافته اند جریان سبز آرام آرام در حال تبدیل شدن به یک دردسر برای آنهاست چرا که اگر از آن حمایت نکنند، آن وقت -به تعبیر یک ضرب المثل انگلیسی- همه درخواهند یافت که آمریکا با هیچ کس تا آن طرف رودخانه نمی رود و در نتیجه نه تنها سرمایه های فعلی آنها در ایران نیست و نابود می شود بلکه اساسا در آینده هم امکان شکل گیری هیچ سرمایه ای برای آنها در ایران وجود نخواهد داشت و اگر به حمایت از این جریان ادامه بدهند هم آبروی خود را به دلیل دویدن از پی تابوت مرده ها برده اند و هم باید هزینه این حمایت های پی در پی را که از دید ایران رفتاری به شدت خصمانه محسوب می شود، در هرگونه مذاکره آتی تمام و کمال پرداخت کنند.