به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، مرتضی نظرنژاد ظهر امروز در اختتامیه چهارمین جشنواره فیلم مردمی عمار در دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد بیان داشت: شهید نظرنژاد سوم اسفندماه سال 1325 و در 60 کیلومتری جاده مشهد- سرخس در روستای بابانظر متولد شد.
وی با اشاره به اینکه بابانظر اقدامات انقلابی خود را بعد از آمدن به مشهد و در سن 16 سالگی آغاز کرد، افزود: پدرم از لحاظ جسمانی فردی قوی بود؛ به طوری که در جوانی کشتی چوخه و کشتی آزاد می گرفت.
فرزند شهید بابانظر ادامه داد: بابانظر در زمان انقلاب با شهید علی مردانی و دیگر دوستان خود همراه شد و اقدامات انقلابی خود را آغاز و بعد از پیروزی انقلاب به سپاه پیوستند و نخستین ماموریت خود را در منطقه صالح آباد واقع در شرق کشور که پاک سازی این منطقه بود، انجام داد.
وی گفت: هنگامی که کردستان شلوغ شد، امام راحل دستور دادند کسانی که قابلیت جنگ و مقابله با دشمن را دارند به کردستان اعزام شوند، با توجه به ارادتی که شهید بابانظر به امام راحل داشتند، لبیک گفتند و فردای آن روز با تعدادی از دوستان به منطقه اعزام شدند.
فرزند شهید بابانظر با بیان اینکه هنگامی که جنگ آغاز شد، نیروهای خراسان با وجود بعد مسافت با اهواز همیشه پیشرو بودند، تصریح کرد: بابانظر در بسیاری از عملیات ها شرکت داشت و دارای 92 درصد جانبازی و 160 ترکش در بدن بود و به همین دلیل به مرد آهنین خراسان مشهور بود؛ به طوری که هر زمان آهن ربایی به وی می زدیم به بدن ایشان می چسبید.
وی افزود: چشم چپ پدرم تخلیه شده بود و در کل هر عملیاتی که آغاز می شد، بابانظر را باید در بیمارستان ها پیدا می کردیم.
فرزند شهید بابانظر خاطرنشان کرد: بعد از جنگ در سال 68 برای معالجه به آلمان رفت و این ایام مصادف با فوت امام(ره) شد، هنگامی که بابانظر از فوت امام(ره) مطلع شدند مداوا را رها کرده و به ایران بازگشتند و خود را به مراسم چهلم امام(ره) رساندند که این امر به دلیل علاقه بسیار زیاد بابانظر به امام راحل بود.
وی گفت: مداوای پدرم در آلمان هنوز کامل نشده بود که جهت پاکسازی به منطقه رفتند و در نهایت در سال 70 به مشهد بازگشتند.
فرزند شهید نظرنژاد ادامه داد: بعد از جنگ افراد و نیروهای بسیجی تمامی مشکلات خود را برای بابانظر مطرح می کردند و وی را مانند پدر خودشان میدانستند.
وی با اشاره به اینکه بابانظر در سال 75 به شهادت رسید، بیان داشت: در یکی از ماموریت هایی که به کردستان اعزام شدند، من نیز با وی بودم زمانی که از ماشین پیاده شدیم همه دور وی حلقه زدند و گفتند: بابا آمد و ایشان را به اتاقی برده و درخواست تعریف خاطرات دوران دفاع مقدس از وی را کردند.
فرزند شهید بابانظر ادامه داد: پدرم در سال 61 هنگامی که در منطقه عملیاتی بودند، گلوله مستقیم تانک جلوی پای ایشان منفجر شد به همین دلیل چشم چپ وی کاملاً از حدقه در آمد، بعد از این اتفاق پارچه ای از لباس خود را پاره کرد و چشم را از زمین برداشتند و سرجایش قرار دادند و به دلیل اینکه شب عملیات بود تا صبح در منطقه ماند و صبح فردا به اصرار رزمنده ها به بیمارستان شیراز منتقل شدند.
وی تصریح کرد: بعد از این مجروحیت وزن ایشان به 45 کیلوگرم رسید؛ این در حالی است که وزن سابق پدرم بیش از 60 کیلو بود.
فرزند شهید نظر نژاد افزود: مادرم تعریف می کند هنگامی که پدرت به هوش آمد حالت عجیبی داشت و هنگامی که از ایشان پرسیدم چه شده تا کنون این حالت را نداشته اید؟ پدرم از مادرم خواستند مطلبی را که برایش تعریف میکند تا زمانی که در قید حیات است، برای هیچ کس بازگو نکند.
وی گفت: پدرم به مادرم گفته بود هنگامی که بیهوش بودم حضرت زهرا(س) به خوابم آمدند و زمانی که از ایشان پرسیدم چه زمانی به شهادت می رسم ایشان فرمودند حالا حالا وقت داری و نشانه شهادت شما سفید شدن موها و محاسن شما است.
فرزند شهید بابانظر با تاکید بر اینکه بعد از این خواب، کمر بابانظر در هیچ یک از مناطق جنگی خم نشد، خاطرنشان کرد: در سن 50 سالگی تمام محاسن و موهای شهید بابانظر سفید شد.
وی گفت: در سال 75 به همراه پدر به ارتفاع 4000 متری کفارستان در کردستان رفتیم و در آنجا بابانظر از سربازان سان دیدن کردند به نفر آخر که رسیدند عنوان کردند خوش به حال شما که از اینجا، به خدا نزدیکتر هستید.
فرزند شهید نظرنژاد با بیان اینکه کمر بابانظر شکسته و قطع نخاع شده بودند؛ اما به خواست خدا شفا یافت، گفت: با وجود مجروحیتهای زیاد؛ اما یک بار هم آه از ایشان نشنیدیم و همیشه مطرح می کردند من برای خدا جنگیدم.
وی ادامه داد: اما در این بین در منطقه کردستان متوجه حالت عجیب پدر شدم و درخواست برانکارد دادیم تا ایشان را به بیمارستان منتقل کنیم؛ اما دیر شده بود و در همان جا بابا نظر به شهادت رسید.
فرزند شهید نظرنژاد در پایان تاکید کرد: ایشان همیشه عنوان می کردند حیف نیست ما در خیابان و در تصادف از دنیا برویم.