گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ سید جان می دانم که حال تو خیلی خوب است پس حال و احوال پرسی را کنار می گذارم و می روم سراغ آنچه که تو به ما آموخته ای و برا اساس آن باید وظیفه خود را بشناسیم.
سید جان تو خیلی از راه ها را تا آخر رفتی که راه درست را بشناسی و به ما بشناسانی. خودت بودی که گفتی:
«...تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام. به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفتهام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام، ساعتها از وقتم را به مباحاث بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام، ریش پرفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان موجود تکساحتی» هربرت مارکوزه را ـ بی آنکه آن زمان خوانده باشماش ـ طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشاندهاست که ناچار شدهام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جستوجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت... و حالا از یک راه طی شده با شما حرف میزنم....»
آری سید تو تمام این راه ها را تا آخر رفتی تا چراغ راه ما شوی و راه را به ما نشان دهی و لازم نباشد ما هم تمام این مسیرهای اشتباه را برویم. باید از همخین ابتدا مثل تو رودربایستی را - هم با خودمان و هم با دیگران- کنار بگذاریم. تا به این ترتیب از ادامه راهی که تو رفتی به دنبال حقیقت باشیم. سید تو و امثال تو در حق نسل ما خیلی لطف کردند. چون ادامه راه بر عهده ما است نه ابتدای راه.
سید جان چقدر خوب گفته بودی وقتی که امام زمان در همه حال ناظر و عالم بر رفتار ما است من در مقابل امام خود جسارت نمی کنم و دیگر لب به سیگار نمی زنم. تو به این کشف رسیدی تا ما از همان اول آگاه باشیم که جسارتی در مقابل آقای خود نکنیم. حالا اگر غفلتی کنیم دیگر تقصیر از ما است چون تو و هم قطاران تو شمع راه ما شده اید.
سید عمر پربار تو این را به ما ارزشی ها آموخت که کار فرهنگی سختی ها و مظلومیت های خودش را دارد و نباید ذره ای پا عقب بگذاریم.
چه خوب به ما فهماندی که زیادی عمر مهم نیست، مهم آن است که عمر پر برکت باشد. مرتضی آوینی سید شهیدان اهل قلم شد اما عدد سنش حتی به پنجاه هم نرسید.
سید! روش تو به ما آموخت که نباید با های و هو کار کنیم، بلکه باید با فداکاری آرام کارهای بزرگ کینم. باید یک اقیانوس باشیم که دنیایی حوادث در دل دارد اما آرامش را به به دیگران هدیه می دهد نه جوی آبی پر سرعت اما بی فایده. همانطور که سید شهیدان اهل قلم بود...خیلی ها سید مرتضی آوینی را زمانی شناختند به جایگاه والایش پی بردند که بعد از شهادتش، مرادش - رهبر معظم انقلاب- در تشییع جنازه اش حاضر شد.
بگذریم که برای بسیاری آوینی خوب، آوینی مرده بود. آری سید! تو به ما کارنامه درخشان داشتن را آموختی چراکه خاری به چشم دشمنان و خالی به روی دوستان بودی.
سید تو به «هنر بماهو هنر» اعتقاد نداشتی. هنر در نگاه تو ابزاری بود برای اهداف والای تو. در جنگی نابرابر، دشمن فقط آتش بر سر هموطنان تو نمی ریخت. چقدر خوب می دیدی تبلیغات و جوسازی های خطرناک تر از آتش را بر سر عقاید هم کیشان مظلومت، و چقدر آگاهانه به مبارزه پرداختی. روایتِ تو «روایتِ فتح» بود. روایتِ فتحِ قلوب.
تو به ما آموختی که کار فرهنگی کردن و ترویج فرهنگ اسلامی روحیه جهادی می خواهد وقتی گفتی:«انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند، آنها را به جبهههای دفاع مقدس میکشاند، نه وظایف و تعهدات اداری. روح کارمندی نمیتوانست در این عرصه منشأ فعل و اثر باشد. گروههای فیلمبرداری ما با همان انگیزههایی که رزمآوران را به جبهه کشانده بود کار میکردند...»
ایمان به هدف داشتن از تو چنان کوهی ساخت که به بهترین نحو در تمام روح و جان مخاطب خود اثر بگذاری. چه خوب فرمودند مقام معظم رهبری در مورد صدای تو «گاهی کسی حرفی را می زند، حرف بزرگی است اما پیدا است گوینده اعتقادی به این حرف ندارد. این صدا، صدایی است که بزرگترین حرف ها را می زد و خود نیز به آن اعتقاد داشت. مثلا وقتی می گفت جوانان ما به راه های آسمان آشناترند تا به راه های زمین. این جمله را چنان می گفت که گویا خود راه های آسمان را دیده است و می داند که این جوانان به راه های آسمان آشناترند» آری سید تو به ما آموختی که ایمان این چنین انسان را قوی می کند که حتی صدایش هم الهی باشد.
چه خوب به ما آموختی که «دلِ شکسته ی عاشق برای پرواز نیاز به بال ندارد» و چقدر زیبا در فکه به معراج پر کشیدی. تو پر کشیدی و به دیدار معبودت شتافتی و ما سالروز پر کشیدن تو را در تقویم خود «روز هنر انقلاب اسلامی» نام نهاده ایم تا تو را به عنوان الگوی راه خود بشناسیم در فرهنگ و هنرِ متعهد.
سید تو وظیفه ات را انجام دادی و راه را گشودی ما هم راه را از تو شناختیم و باید همان را ادامه بدیم و اگر این چنین نکنیم برای قصور خود هیچ توجیهی نخواهیم داشت پس برایمان دعا کن تا بتوانیم در جنگی جدی تر از قبل، روایتی کنیم از فتح قلب ها...