به گزارش گروه بین الملل«خبرگزاری دانشجو»؛ دهکدهی «دیر یاسین» در غرب اورشلیم، نقطهی ارتباطی مهمی برای اعراب فلسطین به شمار میآمد، تعداد ساکنان این روستا در سال 1948 نزدیک به 700 نفر بود.
عصر روز 9 آوریل 1948 ناگهان صدای گوش خراش بلندگوهای صهیونیستها که تحت حمایت کامل امریکا و انگلیس قرار داشتند در روستای «دیریاسین» - که کنار شهر بیتالمقدس واقع است – پیچد و با ارعاب و تهدید، مردم را دعوت به تخلیهی دهکده و دست شستن از خانه و اموال خود کند.
روز 10 آوریل 1948 این دهکده شاهد هجوم 3 گروه مسلح به نام ارگون به سرکردگی مناحیم بگین، گروه شتیرن به سرکردگی اسحق شامیر و گروه هاگانا به سرکردگی دیوید بن گوریون بود.
در این یورش با مقاومت ساکنان همراه شد؛ اما فجایع اسفناکی را از سوی سربازان اسرائیلی از جمله تجاوز جنسی، مثله کردن، پاره کردن شکم زنان باردار و... در پی داشت که در ادامه به آن میپردازیم.
جنایات در دیر یاسین
سربازان رژیم اشغالگر فلسطین در روز 10 آوریل 1948 ضمن تصرف دهکدهی «دیر یاسین» بیش از 250 نفر از اهالی دهکده را که نیمی از آنان زنان و کودکان بودند، به قتل رساندند.
این حادثه باعث فرار عده ی زیادی از اعراب فلسطین شد و در نتیجه از 9 آوریل تا 15 مه سال 1948، حدود 300 فلسطینی از نقاط مختلف فلسطین به سایر کشورهای عربی از جمله اردن مهاجرت کردند.
در این حمله، قوای مسلح صهیونیست، زن و مرد، کوچک و بزرگ، عاجز و مریض را به قتل رساندند و با بریدن دست و پا، دریدن شکم زنها، سربریدن بچهها در جلو چشم مادران و آتش زدن زندهها، تجاوز به زنان و دختران، کندن گوشها، بیرون آوردن چشمها، له کردن جمجمهها، مثله کردن کشتهها و زندهها و به چاه انداختن اجساد، اوج خوی وحشیانه خود را به نمایش گذاشتند.
جنایتپیشههای وحشی، عدهای از دختران عرب را اسیر کردند و لخت و عریان در کامیونهای بی سرپوش ریختند و در شهرهای صهیونیستنشین، به ویژه در شهر جدید بیت المقدس از بین مردم عبور دادند و یهودیان رذل و پست از آنان عکس گرفتند.
گزارش نماینده سازمان ملل از دیر یاسین
به دنبال انتشار خبر تاسف بار این جنایات در دیر یاسین، جمعیت صلیب سرخ بین المللی نمایندهای را برای مطالعهی وضع این روستا فرستاد.
صهیونیستها پس از اطلاع، یک روز موعد بازدید را عقب انداختند و تا آنجا که توانستند آثار جنایت را محو کردند و به ویژه اجساد مثله شدهی 150 نفر را در چاهی ریختند و آثار سایر جنایات را نیز محو کردند.
نماینده ی صلیب سرخ در ضمن گردش در میان خرابه ها، متوجه اجساد و اعضای قطع شدهی اعراب شد و به چاه یاد شده نیز برخورد کرد و دستور داد که همهی اجساد را که با زشت ترین صورت مثله شده بودند از چاه بیرون آورند.
دست استعمار و تهدیدهای صهیونیستها، نمایندهی مزبور را به وحشت انداخت، به طوری که جرأت نکرد که مشاهدات خود را به طور کامل گزارش دهد و فقط نوشت: وضع این دهکده خیلی وحشتبار بود.
روایت مستند از کشتار دیر یاسین
در مستند «روستا و کشتار دیریاسین» 5 شاهد فلسطینی و 2 اسرائیلی که شاهد عینی آن جنایت بودهاند دربرابر دوربین «ساهره درباس» کارگردان و مستندساز فلسطینی نشسته و به شرح این جنایت پرداختند.
این شاهدان که بین هفتاد تا نود سال سن دارند از کشتار کودکان و زنان و مردان سخن میگویند که از جمله آنها «محمد اسعد» 86 ساله است که با اشاره به دست داشتن سه سازمان تروریستی صهیونیستی در این جنایت میگوید: میتوانم اسم 95 نفر از کسانی که در جنایت دیریاسین به دست صهیونیستها کشته شدهاند را لیست کنم.
«وطفه جابر» 70 ساله که در زمان آن اتفاق 6 سال سن داشته است، میگوید: درست است که من آن زمان شش سال داشتم اما در خاطر من همه آنچه که گذشت وجود دارد؛ روستای ما بهترین روستا بود و مردم بهترین زندگی را داشتند و برخی خانههای آن که هنوز پابرجاست نشان از اوضاع زندگی آنها میدهد که با کشاورزی زندگی خود را میگذراندند.
«ساهره درباس» کارگردان مستند «روستا و کشتار دیریاسین» علاوه بر استفاده از بازماندگان زنده آن جنایت، توانسته است از 75 دقیقه از مجموعه فیلمهای آرشیو و نقشههای قدیمی و تصاویری از ساکنان این روستا در حین فرار و همچنین مستندات اسرائیلی و صلیب سرخ بینالملل در این مستند استفاده کند.
اما با گذشت 66 سال از کشتار دیریاسین ساکنان آواره آن آرزو و امید بازگشت به سرزمین خود را دارند که از جمله آنها «عبدالقادر زیدان» 73 ساله است که در این مستند میگوید: اگر در سرنوشت من بود برمیگردم وگرنه به فرزندانم و نوادگانم وصیت میکنم که دیریاسین را فراموش نکنند.
روایت یک مادر از کشتار دیریاسین
در کتاب خاطرات تابستان، اثر نجات هرباوی نویسنده و روزنامهنگار عرب است درباره کشتار دیریاسین آمده است: مادر بزرگ مادری من که آن زمان 15 سال داشت، یکی از بازماندگان خوش اقبال این حادثه بود. اگرچه او به ندرت درباره تجربه خود حرف میزد، اما هرگز نتوانست آنچه روی داده بود را فراموش کند. میدانم که او مجبور بود همسر و بستگان نزدیکش را پس از آنکه به وسیله نیروهای یهودی کشته شده بودند بدون حتی آخرین نگاه یا خداحافظی ترک کند. یادآوری خاطرات چنین گذشتهای دشوار است اما من تصمیم گرفتم که از مادربزرگم تقاضا کنم تجربهاش را بازگو کند.
او با یهودیان همسایه بود. [میگوید] ما از فروش محصولمان به آنها استفاده میکردیم و آنها هم از آمدن به دهکده ما برای خرید سنگ استفاده میکردند. نام عربی دهکده از دو بخش تشکیل شده میشود: «دیر» به معنای صومعه: پس از آنکه صومعهای در آنجا به وسیله یک راهب ساخته شد و «یاسین» پس از آنکه شیخ یاسین مسجدی در این دهکده ساخت.
دهکده درست در میان این دو عمارت و بر یک برآمدگی سنگی مرتفع قرار داشت و به وسیله درختان زیتون و کاج احاطه شده بود. از مرکز دهکده به سمت حاشیه، خانههای قدیمی و خانههای زیبای تازهای وجود داشت. مردم کشاورز بودند و از دانههای گیاهی، زیتونها، درختان میوه و تاکها استفاده میکردند. زنها، روزانه برای فروش محصولات به یهودیها به ماهانه یهودا و مونتفیوری میرفتند و از آنها مرغ و گوشت میخریدند. در این روزها، اسبها و اشتران تنها وسایل نقلیه یودند.
هنگامی که من ازدواج کردم، در خانه پدر شوهرم زندگی میکردم، جایی که دو دخترم –زینب و میاسر- در آن متولد شدند. آن پنج شنبه شوم، همسرم علی، تصمیم گرفت به جای برادرش به دیدهبانی شبانگاه روستا برود. او ژاکتش را پوشید و تفنگش را به دوش گرفت. یکی از دخترانمان، زینب دو سال و نیمهاش را هم برداشت و برد در خانه پدر و مادرش گذاشت. من از آن به بعد، هرگز همسرم را ندیدم.
در ساعت 3 بامداد، صدای بمباران و شلیکهای زیادی را شنیدیم. دختر شش ماههام میاسر را درون لباسم پنهان کردم و به سمت راهپلهها دویدم. گلولهها از پشت سرم زوزه کشان عبور کردند. به جلوی در خزیدم. گرد و غبار منطقه را پر کرده بود. سخت میشد جایی را دید. مردم همه جا بودند. برخی با صدای بلند نام آنهایی که زخمی یا کشته شده بودند را صدا میزدند. بدن پدرشوهرم خونآلود بود. چند متر آن ورتر عمهام با دو کودکش، کشته شده و در مقابل در خانهشان افتاده بودند. یکی از بچهها در دامانش بود و دیگری هم جلویش افتاده بود. شروع کردم به دویدن. سربازان گرد یک خانواده –خانواده زهرا- حلقه زده بودند. آنها را به صف کردند و در خون سرد غوطهورشان کردند.
تیراندازی در مرکز دهکده متمرکز شد. من در مقابل خانه عمهام، در حاشیه دهکده میدویدم. در راه دیدم که سربازان از خانهای به خانهای دیگر میرفتند و دستور به اشغال و تیراندازی میدادند. در این آشفته بازار، کاملا والدین و دختر دیگرم را فراموش کرده بودم. تمام فکر و ذکرم این بود که چگونه از زیر رگبار و آتشها فرار کنم. در خانه عمهام شش زن بودند که دنبال پناهگاه میگشتند. اگرچه خانه در حاشیه دهکده بود، با هر انفجار تکان میخورد. در عصر، صداهای بلند و گوشخراشی از بیرون به گوشمان رسید. یکی از زنها بیرون رفت تا سر و گوشی آب دهد. دید که سربازان در نزدیکی منطقه ما هستند و وارد خانهها میشوند، تیراندازی و غارت میکنند. تصمیم گرفتیم که آنجا را ترک کنیم. بچههایمان را برداشتیم و به سمت «عین کریم» دویدیم. زمانی نبود که بخواهیم به غذا یا آب و یا کودکان و والدین از دست رفته فکر کنیم.
به راهمان اداه دادیم تا به دهکده «الولجه» رسیدیم. به خانه مردی رفتیم. همهمان بهتزده بودیم. مرد برای دختربچهام شیر آورد. من، دختر دیگر و والدینم را رها کرده بودم. دو روزی را در خانه آن مرد ماندیم. میشنیدیم که یهودیها همه را از دیریاسین تا محله «المسراره» در شهر عتیق بیتالمقدس به اسارت گرفتهاند. تصمیمی گرفتیم که به سیلوان، در نزدیکی شهر عتیق برویم. من آنجا والدینم، دخترم و یک از برادرانم را پیدا کردم. بقیه اعضای خانوادهام در این حمله کشته شده بودند.
در سیلوان، یکی از خانوادههای دهکده از ما پذیرایی میکرد. ما دو هفتهای را در خانه آنها سر کردیم تا آنکه پدرم ما را به ابودیس در نزدیکی بیتالمقدس برد. ما پولی نداشتیم. از همه راهها رفتیم. فکر میکردیم برای مدتی که زیاد طول نمیکشد در ابودیس میمانیم اما سالها گذشت و اتفاق خاصی نیفتاد. الآن هم هنوز در ابودیسم.
هیچگاه از زمانی که دیریاسین را ترک کردم به آنجا نرفتم. [برای اینکه] نمیخواهم که خون را به یاد بیاورم. من دوست ندارم که ویرانی را به یاد بیاورم. میخواهم خاطره دهکده را از پیش از آنکه ترکش کردم برای خود نگه دارم: سبز و سرشار از صلح و آرامش.
امروز، دیریاسین گیوات شائول نامیده میشود، نام عبری محلهای در اسرائیل که بر خرابههای دهکدههای فلسطینی نزدیک بیتالمقدس ساخته شده است.
با گذشت سالها از این کشتار و کشتارهای مشابه هنوز هم خوی وحشیگری رژیم صهیونیستی در شهرها و شهرکهای فلسطینی ادامه دارد. اما نه مسأله فلسطین حل شده است و نه حامیان این رژیم دست از حمایت خود برداشته اند و همچنان مجامع بینالمللی در جواب این جنایات یا سکوت میکنند و یا تنها به یک پیام محکومیت بسنده می کنند.
منبع:جبهه جهانی مستضعفین
يا ابا صالح المهدي ادرکني ولا تهلکني