آخرین اخبار:
کد خبر:۳۱۴۵۲۶
افاضات یک دانشجوی گیس بریده...!-3

به این زودی شوهر کنم؟! برو بابا...!

می‌گفت اول باید درسم را شش‌دانگ، تمام و کمال بخوانم، شاغل بشوم و بععععععععد از همه این‌ها آن وقت نوبت لی‌لی‌لی‌لی...!
به این زودی شوهر کنم؟! برو بابا...!
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ فرهان- آن موقع‌‌‌ها که خیلی‌خیلی جغله بودیم در همسایگی ‌ما یک جغله ورپریده‌ دیگری بود که ننه‌جانش اسمش را آهو نهاده بود. بنده‌ی گیس‌بریده و این آهوی ورپریده معمولا در معیت یکدیگر از دیوار راست صعود می‌نمودیم و ناله ننه جانهایمان را به فلک می‌رساندیم! تا آن‌جا که ننه‌جان‌هایمان هدف‌گیری با دمپایی را به کمک سرتغ‌بازی‌های ما دو گیس‌بریده آموخته بودند...!
 
آن موقع‌ها عندِ عشق‌ و حال و کیفوریِ ما، خاله‌بازی با عروسک‌های پر سولاخ و وصله‌ی مامان‌دوزمان بود. تو این خاله بازی‌های بی سر و ته، آهو‌جان معمولا نقش این گیس‌بریده‌های دم بخت را بازی میکرد که یک شاهزاده سیاه‌بخت (!) سوار بر اسبی می‌آمد و دستش را می‌گرفت و......
 
 لی لی لی لی لی لی.....(!!!!!)
 
تو عوالم فینگیلی خودمان همین طوری خوش وخرم بودیم برای خودمان!
 
 امان از بزرگی!
 
روزها و عوالم کودکی همین طوری کأنه باد صَرصَر تند و تند می‌گذشت. آهوجان ما حالا استخوان ترکانده بود و قد و قواره و آب و رنگی برای خودش به هم زده بود. دقیقا آن موقعی بود که کاکل به سر‌ها و شاخ شمشادهایمحله به نام مقدس خواستگار، صف‌های طویلی کشیده بودند و شتر بختشان را خوابانده بودند مقابل درب خانه آهو اینها. شلم شوربایی راه انداخته بودند‌ها! همگی هم پاشنه آجیده‌ها را  وَرکشیده بودند که به هر جان کندنی که شده بعله را از عروس خانم بستانند.
 
اما نع پشت نع بود که آهو‌جان به ناف این خواستگارهای کذایی می‌بست ....
 
آهو جان از وقتی پایش به دانشگاه باز شده بود، پشت دستش را داغ کرده بود که یا مرگ یا مدرک!
 
میگفت اول باید درسم را شش‌دانگ، تمام و کمال بخوانم، یک خانم مهندس کامل‌العیار بشوم، پله‌های ترقی را یک به یک طی‌مالی نمایم، دستم توی جیب خودم آویزان باشد و شاغل بشوم و بععععععععد از همه این‌ها آن وقت نوبت لی لی لی لی!
 
هرقدر گفتم دخترجان! ازدواج که طاعون نمی‌باشد که سرکارعالی اینطوری از آن گریزانی! تازه بعد از ازدواج آن شاهزاده هم می‌شود کمک حالت و می‌شَوید دوتا دست و دو تایی با هم پله های ترقی را طی‌مالی می‌کنید و یک دست صدا ندارد و اینها ....
 
آهو اما سوزنش گیر کرده بود. میگفت شوهر که بیاید حمالی می‌آید و خانه‌داری و بوی قورمه سبزی و .... این‌ها می شود وبال گردنم و این‌طوری که بشود درس را باید ببوسم و بگذارم دم کوزه و از روی پله های ترقی شیرجه بزنم تو دریای بی سوادی و...!
 
گفتم عهد الاغ و مادیان سرآمده باجی! این حرف‌ها دیگر چه خزعبلاتیست!؟ آن شاهزاده که ننه فولادزره نمی‌باشد که قیمه قیمه‌ات کند! یک آدم روشن‌فکر روشن‌ضمیر و شاید هم روشن‌دل(!) می یابیم که افکارش کپی‌پیست افکار تو باشد و باهم یک قلب قُلمبه و درسته بشوید و عشقولانه باهم درس بخوانید و ....
 
نع که نع! ما هم دیدم زبانمان دارد میشود مزرعه کرک و پشم و مویش در می‌آید! بی خیال شده رفتیم سی خودمان!!!
 
خلاصه همین طوری بود که خواستگارها را  یکی یکی پراند. دیگر آن طرف ها پشه ومگس هم پرواز نمی‌نمود چه رسد به خواستگار...
 
 چندسالی گذشت. آهوجان مهندسی‌اش را گرفت، دستش از جیب خودش آویزان شد، یک کیابیایی برای خودش راه انداخته بود. یک شرکتی داشت برای خودش. رئیس کله گنده ای شده بود؛ اسب را یابو می خواند و محلش نمی داد!
 
چِل چِلی آهوجان رسید و ایشان هم چنان مجرد...
 
***
 
 
 
یک چندسالی گذشت.
 
آقا ما یک شبی همین طوری روی زمین خانه خودمان ولو شده بودیم و تو عوالم هپروت خودمان بودیم که آهو جان یک هویی آمد و ما را خفت کرد و کشان کشان مارا ورداشت برد نزد این حاج آقای مسجد محله مان که مثلا سفره دلش را ولو نموده و راه چاره ای  از ایشان طلب نماید. ما هم که خراب رفیق! چادر چاقچور کرده و به دنبالش روان شدیم...
 
-   حاج آقا بخت مرا بسته اند! آقا مرا سحر و جادو کرده اند! این خاله‌خان‌باجی‌های بی چشم و رو، طلسمی چیزی به کار من کرده‌اند که یک‌دانه خواستگار هم ندارم! حاج‌آقا چند سال است که هیچ کس در خانه مارا نکوبیده برای خواستگاری و .......
-         
-   فردا روزی دوباره مارا خفت کرد و ما را کشان کشان برد پیش یک رمالی  و یک پول قلمبه ای ریخت تو حلق این رمال از خدا بی خبر که یک دعایی برایش بنویسید و جادو جنبلش کند و یک معجونی به خوردش بدهد که قلبش را بکند خواستگار ربا ! بلکم آسمان دهان باز کند و از آن گوشه موشه ها یک خواستگاری بیفتد پایین و در خانه اش را بزند و ...
-         
-   پس فردا رفتیم پیش یک فالگیر دیگری و با یک پول خیلی توپولی سیبلیل حضرت آقا را چرب و چیلی نمودیم که توی قهوه آهو خانم را بخواند و بگوید چند سال دیگر باید ترشی بیندازد و ....
-         
-        پس فردا....
-         
خلاصه که یک چند وقتیست که ما همین طوری داریم میرویم پیش این رمال و این دعا نویس و این حاج آقا و آن خاله خان باجی تا شاید این بخت کور شده آهو جانمان را open  نماییم...
 
 
 
خدایی چند وقت است که هر وقت آهو جان را می بینم نمیدانم باید دو دستی بزنم توی سرم و های های گریه کنم یا دستم را بگذارم روی دلمو غش غش بخندم!!!
 
شما بگویید!
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
نظرات شما
بدون نام
-
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۱
ازدواج اخ است آهو جان
21
31
بدون نام
-
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۵
سلام جون شوما نميخوام يه وقت ناراحت شيد ها... فقط يه نمه طنزش ضعيف وکمي تا قسمتي نيمه ابري لوس بود
نظرت؟؟؟...
27
12
علي
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۰
مثبت
بدون نام
-
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۲
برو بابا دلت خوشه طنز مي نويسي که دل و دماغ خوندن طنز داره اصلا حسش نيست
6
25
علي
-
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۱
اين چه جور خانم مهندسي بود که با اين همه درس و مدرک، آخرش هنوز به جادو جنبل اعتقاد داشت؟؟
داستان ايراد داره
بهتر بود يه جور ديگه تموم ميشد
17
25
بدون نام
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۶:۲۵
هست عزيزم تا سطح دکتراشم هست که فقط کتاب و فرمول ميشناسه ولي روابط عموميش داغون و خيلي ساده که يه بچه ميتونه گولش بزنه
اميد گودرزي
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۷:۲۶
داداش مهندس بودن دليل بر افاضات و شعور و شخصيت نيست . شايد مهندس شدن خيليا دليل مشکلاتمونه !
ديدگاه
۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۲۳:۴۶
عزيز
وقتي به مشکلي اساسي بر خوردي به هر دري ميزني تا حلش کني
بدون نام
-
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۶:۲۴
چه عجب طنز با ادبي نوشتيد
1
0
يه پسر 20 ساله
-
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۵
اي واي از دست اين جور جوان ها که فکر ميکنند خيلي چيزا رو مي دونن ولي بعد از گذشت چند سال تازه مي فهمند که کاملا" در اشتباه بودند!!!!!
بهش بگو منتظر پيرمردها باشه و خودت هم به فکرش باش خنديدن که نشد حرف!! بايد باز هم به خاطر رفاقتي که باهاش داري و همچنين معرفتي که داري راهنمايي اش کني بعععلللههه!!!
4
2
خانوم کوچولو
-
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۲
واقعا چقدر بعضي ها حسودن ، طنز به اين خوبي.
عزيزم کارت عاليه ادامه بده.
1
2
بدون نام
-
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۸:۱۸
خيلي ضعيف بود بگذاريد يک قوي اش را برايتان يک روزي بفرستم به نام خودتان چاپش کنيد.... اين قلم يک جوون زير 15 ساله است که تحت تاثير حرفهاي روانشناسان و ... يه چيز بي معنايي نوشته... ولي سعي کرده جالب باشه که اصلا نبوده
شرمنده نويسنده ي محترم ...خيلي سطح اين طنز پايين بود و اصلا طنز نبود
6
4
عماد
-
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۱
سلام
اولا ضمن تشکر از نويسنده محترم، به نظر حقير هم کسي که کيا بيايي دارد و رئيس شرکتي شده براي خودش، بازهم خواستگار دارد، ضمن اينکه بازهم ازدواج را مانع ترقي شرکت خودش ميدونه اما متاسفانه احتمال پيش رمال رفتنش وجود داره چون متاسفانه دختره
اما به نظر من اگر گريه کنيد بهتره، نه تنها به حال ايشون بلکه به حال اون دختراي بعضا مذهبي که بعضا واقعا هم سطح معلوماتشون بالاست اما به دليل همين قضيه و مغرور شدنشون ديگه آقايون رو هم کفو خودشون نميدونند و در نتيجه ازدواج نکرده باقي ميمونند و چه بسيارند و چه تاسف برانگيز و غم انگيز است اين ماجرا
14
0
بدون نام
-
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۲
آدزس و شماره تلفن اهو جان رو نگفتي بگو تا به دادش برسيم .
راستي خود گيس بريدت چي شدي شوهر پيدا کردي يا نه؟!؟!؟!
15
4
من
-
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۰:۰۵
خيلي ممنون
3
0
بدون نام
-
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۷:۳۱
شماره اهو جانو ميشه بدين به من، شايد جفتمون با هم يه وقتي لي لي لي ....
13
1
بدون نام
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۳
ههههههههههه
قققققققققققق
-
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۷:۳۸
با سلام
من اين مطلب را نخوندم وحال وحوصله خوندندش هم ندارم ولي ي چيز که خيلي ديگه دارن خانواده ها شورشا در مي آرن توقعات بالاست هم از طرف خانواده پسر وهم از طرف خانواده دختر. وشايد بيشترين ضربه را دختر به دليل مسائل مختلف(...)بخوره .و از طرفي فساد وبي وبند باري دامن همه ي اونايي که شرايط ازدواجش را ندارن بگيره.امروز اکثر قشر دانشگاهي ما را دختر تشکيل مي ده ،که اين باعث ميشه تحصيلات دختران بالاتر ودر نتيجه توقعات (مهريه ،شغل مناسب و در شان دختر خانم و...) آنها بالاتر رود و به گزينه هاي مختلف به دليل عدم رضايت والدين يا خود دختر جواب رد بدهندکه اين سبب ميشود سن دختر بالاتر بره و در نتيجه ضرر آن در دراز مدت به خودش برگرده ،تبعيت از فرهنگ غرب در ايران شايد اين بلاها را سر ما آورده باشه( تجملات... چشم هم چشميها...سودگرايي... زن عاملي براي سو استفاده... و....)من که شناختي نسبت به مسائل زن ندارم ولي اگر دوستاني مي خوان در اين رابطه بدانن کتاب نکته هاي ناب از مجموعه سخنراني هاي مقام معظم رهبري در رابطه با نگرش غرب نسبت به مسائل زن رابخوانند...
17
1
هم نوا
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۲۲:۲۳
کاملا موافقم...خانواده ها خيلي اذيت ميکنن.
بدون نام
-
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۹
راست مي گفت بيچاره آهو.
يا درس و پيشرفت يا شوهر...
حالا مگه اصلا تفهه است شوهر . خواستگار نبود که نبود . به درک .
من ازدواج کردم و همسرمم خيلي دوست دارم . اما تجرد هم چيز بدي نيس. حتي براي هميشه
1
31
بدون نام
۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۰:۰۰
خدا همه چيزو جفت آفريده
چه زيباست زندگي مشترک دو جوون بساز و قانع
( وقتي به زوج هاي مومن نگاه ميکنم خيلي حسرت مي خورم و خوش حالم که باهم خوشند )
خدايا براي ماهم درست کن و از تنهايي بيرونم کن
غم غربت و يتيمي و غيبت امام برامون بس نيست؟!
MR
-
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۳
آخه چرا آخرشو اينجوري تموم کردي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حال نداشتي بيشتر فکر کني ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
خب داداش اينجوروقتا که حال نداري يه ندا بده آخرشو خودمون تموم کنيم !!!!!!!!!!!!.
ميتونستي طنز قوي تري بنويسيا !!!!!!!!!!!!!!!!
بيشتر کنج آتقت فکر کن
15
2
محمدعلي
-
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۳
زگهواره تا گور دانش بجوي( شوهر سيخي چند)
2
10
هما
-
۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۹
خودش بايد گريه کنه نه تو گيس بريده !!!!!
تو راهنمايش کن باهاش حرف بزن ....نرمش کن تا بلکم .....
ان شاءالله به حق همين شباي عزيز همه دختر ،پسراي دم بخت لي لي لي....
13
0
بدون نام
۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۰:۰۲
دمت گرم با اين دعات
بدون نام
-
۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۲۳:۲۴
معلومه ک هرچي گفته درست گفته. تو اين شرايط الان کدوم احمقي ميره زود ازدواج کنه
2
12
بالشت
-
۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۴:۴۹
سلام ، حيف باشه همينجوري مهندسارو تحويل نميگيرن فرار ميکنن ميرن کشور ديگه بعد ميشن ، فرار مغزها!!
_____
ولي همش به خاطر خانوادست ، اگر فشار بيارن ميشه ولي همش شونه خالي ميکنن و خيلي از جوونا زندگيشون از هم ميپاشه !!
3
0
(فقط تونستم سفره دلم رو اينجا باز کنم)!؟
-
۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۲۳:۴۴
خسته شدم از شما دختراي اينطوري ؛
چند ساليست که هر جا خواستگاري ميرم يا مي خوان درس بخونن يا ميگن دخترم آرزو داره زن طلبه نميشه! و ...
بعد هم تو کوچه راه ميري چپ چپ نگات ميکنن ميگن خوش بحالتون چاه نفت تو جيب شما آخونداست!
يه جوون اوج نيرو و جوونيش و زندگي سازي و ... در سنين 17 تا 21 سالگيه؛
اون وقت اين زمان ارزشمند رو بخاطر بعضي بهانه ها که منافاتي با ازدواج هم نداره راحت پشت سر ميزاره
يا جووني و پاکيش رو بجاي واکسينه کردن با ازدواج تيره و تار ميکنه و تا عمر داره از اثراتش رنج ميبره غير از جهان آخرت...
هييييييييييييييييييييي دلم پره
9
2
الهه
۰۳ خرداد ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۹
واقعا دلم براتون سوخت برادر اينم تفکرات جاهلي عصر ماست ديگه چه ميشه کرد
پربازدیدترین آخرین اخبار