چگونه گروه تروریستی «جیشالعدل» از بطن «جندالله» متولد و مستحق گرفتن اماننامه شد!

به گزارش خبرنگار سیاسی «خبرگزاری دانشجو» استان سیستان و بلوچستان منطقه ای است مرزی که در جنوب شرقی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است و هممرز بودن این استان با دو کشور پاکستان و افغانستان شرایطی خاص را از نظر فرهنگی، سیاسی و امنیتی برای آن به وجود آورده است.
وجود دو طایفه اصلی سیستانی و بلوچ که دارای مذاهب مختلف هستند نیز د موجب شده تا دشمنان که قصد ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی را دارند، احساس کنند میتوانند با دامن زدن به اختلافات مذهبی در این منطقه شرایط را به گونه ای جلو ببرند که مردم باغیرت بلوچ را در مقابل جمهوری اسلامی ایران که 4 دهه از آن پاسداری کرده اند و با جان و دل فرزندانشان را برای آن به جبههها فرستادند، قرار دهند.
البته حرکات تروریستی در استان سیستان و بلوچستان به دلیل هممرز بودن با کشور پاکستان از گذشته به صورت پراکنده وجود داشت تا اینکه از یک بازه زمانی این حرکات به صورت نظمیافته و با حمایتهای مختلف سرویس های امنیتی کشورهای غربی همراه شد.
برخی از کشورهای غربی از جمله آمریکا و برخی از کشورهای عربی منطقه از زمانی که احساس کردند می توانند با سرمایه گذاری در این منطقه به نظام ضربه وارد کنند تصمیم به ایجاد تفرقه در میان مردم گرفتند به گونهای که تلاشهای آغاز شد تا ابتدا به اصطلاح قهرمانی را از میان مردم بلوچ معرفی کنند، قهرمانی که ادعای گرفتن حق آن مردم را دارد و سپس به وسیله تعصبات قومی و قبیله ای آنان را در مقابل نظام بگذارند. این هدف یک لازمه داشت و آن وجود فرد یا گروهی بود که باید از دل خود مردم و در همان استان به عنوان قهرمان معرفی می شد. قهرمانی که به بهانه گرفتن حق مردم دست به جنگ مسلحانه با نظام بزند.
گروهک تروریستی «جندالله» دقیقا با همین هدف تاسیس و تقویت شد؛ اما جندالله چگونه شکل گرفت؟
گروهک تروریستی جندالله آمیخته با نام عبدالمالک ریگی است، فردی که گروهک را بوجود آورد و با آن معروف شد؛ عبدالمجید ریگی با نام مستعار «عبدالمالک» فرزند چهارم یک سرایدار شرکت ساختمانی در زاهدان مرکز استان سیستان و بلوچستان بود. او که رویاهای بزرگی را در سر میپروراند از نوجوانی به اقدامات غیرقانونی و شرارت روی آورد. ابتدا کار خود را با فروش سی دی های مبتذل شروع کرد و سپس پخش مشروبات را در زاهدان انجام داد. او پس از مدتی به سرقت و دزدی روی آورد تا اینکه در هنگام سرقت از پارچه فروشی دستگیر شد.
عبدالمالک هرچه زمان می گذشت بیشتر در منجلاب خلاف فرو می رفت. او برای فرار از قانون و پلیس تصمیم گرفت به پاکستان برود و در یک مدرسه دینی تحصیل کند اما مدرسه ای که او انتخاب کرده بود مدرسه ای وهابی بود که تفکرات تندرو و ضد اسلامی در آن تدریس می شد؛ عبدالمالک به مرور تصمیم گرفت به کارهای تروریستی روی بیاورد، او کار خود را با آدم ربایی و اخاذی آغاز کرد که این آغاز فعالیت های تروریستی وی بود. او به سرعت در این ورطه پیشرفت و نامش بر سر زبان ها افتاد.
ماجرای «گدار ناهوک» در سراوان اولین جایی بود که نام جندالله به عنوان یک گروهک تروریستی بر سر زبان ها افتاد. زمانی که یک نفر از افراد این گروهک برای تهیه غذا و آذوقه به یکی از بخشهای سراوان مراجعه می کند ، توسط گروهبان شهید نامجو رئیس پاسگاه مرزی “گدار ناهوک” دستگیر و تحویل مقامات قضایی می شود و گروهک برای انتقام، شبانه به پاسگاه حمله میکند و هشت نفر سرباز به همراه شهید نامجو را گروگان میگیرد و پس از اخاذی از مسئولان ، سربازان را آزاد و نامجو را بشهادت میرساند.
قتلگاه تاسوکی و جنایات ریگی
در تاریخ 24 اسفند 1384 گروهک ریگی با لباس نظامی جاده زاهدان زابل را می بندد و مردمی که در حال گذر بودند را به شهادت می رساند. گروهک صحنه های فجیع این اقدام خود را فیلم برداری و در فضای مجازی منتشر کرد؛ قتلگاه تاسوکی یکی از تلخ ترین حوادثی بود که استان سیستان و بلوستان به خود دیده بود و پرداختن به آن کاریست بسیار دشوار که قلم از بیان جزئیات این جنایت کثیف عاجز است؛ شاید یکی از تلخ ترین وقایع رخ داده در آن، شهادت جابر قویدل بود، نوجوان 12 ساله ای که به دلیل یتیم بودن و نداشتن پدر و مادر در همان سن و سال کم به کارگری روی آورده بود تا بتواند خرج تحصیل و همچنین نان خواهر و برادر کوچکش را فراهم کند و درست در زمان عید نوروز که قرار بود برای خرید لباس نو و کادو برای خانواده اش به زاهدان سفر کند به دام این گروهک خونخوار افتاد و به جرم شیعه بودن به فجیعترین شکل ممکن به شهادت شد.
پس از جنایت تاسوکی، این گروهک تروریستی به دلیل مصاحبه هایی که انجام می داد مغرورتر می شد و جنایاتی دیگر را انجام داد. در 23 اردیبهشت 1385 در منطقه دارزین 12 نفر را به شهادت رساندند و عد ای را به گروگان گرفتند؛ پس از آن در تاریخ 25 بهمن همان سال با بمب گذاری در مسیر اتوبوس سپاه در شهر زاهدان 11 پاسدار شهید و 18 نفر زخمی شدند. در تاریخ 23 خرداد 1387 در منطقه سراوان 16 نفر از پرسنل و سربازان نیروی انتظامی را به گروگان برده که همه آنها شهید شدند اما پس از این ماجرا، مسیر حملات گروهک تغییر کرد و به حملات انتحاری در میان مساجد روی آورد.
در تاریخ 7 خرداد 1388 بر اثر انفجار انتحاری در مسجد حضرت علی بن ابیطالب زاهدان بیش از 20 نفر در حین نماز خواندن کشته شدند؛ «عبدالخالق ملازهی» وابسته به این گروهک تروریستی کسی بود که با بستن کمربند انتحاری خودش را در مسجد منفجر کرد اما نکته قابل تامل در این خصوص آن بود که عبدالخالق ملازهی جوانی بود که در حوزه علمیه ای درس خواند که زیر نظر مسجد مکی زاهدان اداره و تدریس می شد که همین مسئله موجب شد تا بحث های زیادی پس از این حرکت در مورد حوزه علمیه مسجد مکی زاهدان، مسیر حرکت آن و خطدهی این حوزه علمیه در حوزههای فکری و عقیدتی مطرح شود و البته با گذشته سالها از آن جنایت، افکار عمومی مردم سیستان و بلوچستان و مردم ایران همچنان منتظر پاسخی برای سوالات بیپاسخ خود در این خصوص از چهرههای مطرح استانی هستند.
حرکت بعدی گروهک تروریستی جندالله، مجددا انتحاری بود و این بار در مسجد جامع شهر زاهدان رخ داد، در این حادثه "عبدالباسط ریگی" معروف به اسلام جان و" محمد ریگی" معروف به جنیدجان عملیات تروریستی انتحاری خود را در مقابل مسجد جامع زاهدان انجام داده و به هلاکت رسیدند که متاسفانه این حادثه موجب شهادت بیش از 20 نفر شد و صدها زخمی برجای گذاشت.
این گروهک تروریسی که به عملیات های انتحاری روی آورده بود، در اقدام جنایتکارانه بعدی خود، عامل انتحاری دیگری انتخاب کرد که موجب شهادت سردار شوشتری و دیگر پاسداران و همچنین سران طوایف بلوچ و مردم شد. در این حادثه یک کودک چهار ساله به نام محمد بیر نیز کشته شد که وقتی از عبدالمالک در مورد علت کشتن بلوچ های پیشین پرسیدند گفت آنها مزدوران نظام بودند. این حرکت گروهک موجب شد تا دیگر در استان هیچ جایگاهی در میان مردم نداشته باشد و این قوم نیز از وی متنفر شوند.
اما سرانجام پس از جنایات فجیع متعدد که بازگو کردن حکایات تلخ و مشمئزکننده آن مجالی دیگر میطلبد، عبدالمالک ریگی طی یک عملیات پیچیده اطلاعاتی توسط سربازان گمنام امام زمان دستگیر شد؛ این گروهک که دیگر اندک جایگاه خود را نیز از دست داده بود به مرور در حال فراموشی بود. دستگیری عبدالمالک ریگی موجب از هم پاشیدگی این گروهک شد به گونه ای که در اندک زمان کوتاهی گروهک کلا از هم پاشیده شد.
این از هم پاشیدگی زمان زیادی طول کشید تا مجددا افراد گروهک بتوانند سرپا شوند تا اینکه «عبدالرئوف ریگی» برادر عبدالمالک توانست مجددا افراد از هم پاشیده گروهک را جمع آوری کند و گروهک تروریستی جدیدی را به نام «جیش العدل» را تاسیس کند؛ «عبدالرئوف ریگی» رئیس شورای فتوادهی یا همان مفتی گروهک «جندالله» بود که در آن زمان همه جنایات وحشیانه گروهک به وسیله فتواهای شیطانی وی، عملی میشد؛
عبدالرئوف همان کسی است که در تمام جنایات گروهک از جمله قتلگاه تاسوکی حضور داشت و فتوا بر جنایتکاری گروهک می داد؛ حال او مجددا آمده و گروهکی جدید را سازماندهی کرده، گروهک «جیش العدل» متشکل از بازماندگان گروهک «جندالله» است که مجددا در کنار هم جمع شدند و تصمیم گرفتند تا این بار با تجربه از گذشته مجددا به اقدامات تروریستی بپردازند اما این بار کاملا مسائل متفاوت است زیرا این گروهک این بار با سازماندهی و چارت منظمی آمده است و سازمانی منسجم را به خود گرفته است.
به نظر می رسد که این گروهک بر مبنای برخی دلایل از جمله نزدیکی بیشتر با سرویس های خارجی غربی و هوشمندانه تر عمل کردن به نسبت گروهک جندالله بیشتر با این سرویس های امنیتی تعامل داشته و حتی هدف آنها متفاوت از گروهک جندالله است؛ چارتی که برای این گروهک نوشته شده چیزی برگرفته از چارت گروهک منافقین است. در اساسنامه این گروه افراد همانند سازمان منافقین همه خانواده خود را حتی باید فدای سازمان جیش العدل و رهبر آن کنند. در بخش دیگری از اساسنامه این گروه نیز تاکید شده است که هر عضو سازمان باید تمامی دستورات رهبر گروه را بدون چون و چرا اجرا و به نوعی هستی اش را فدای اهداف سازمان کند. بخشی دیگری نیز از این اساسنامه اشاره می کند که تمامی اعضای باید اخبار خود را تنها به رهبر گروه و یا مسوول بالا دست خود بدهند در غیر این صورت مجازات می شوند.
رهبر گروه جیش العدل مانند رجوی در سازمان منافقین عنوان کرده که اعضا تنها برادران و خواهران همدیگر میتوانند باشند! و تصمیم گیری درباره افرادی که از دستورات رهبر و سازمان جیش العدل سرپیچی می کنند با یک دادگاه داخلی در درون این گروهک می باشد که حکم صادره آن بلافاصله باید اجرا بشود.
از دیگر شباهت های این گروه با سازمان منافقین این است که ذیل جایگاه رهبری شورای مرکزی وجود دارد و تمامی اعضای دیگر عضو عادی و معمولی محسوب می شوند. رهبر گروه هر زمان که بخواهد می تواند اعضای شورای مرکزی را تغییر بدهد. شباهت سازمانی این گروه با گروه ریگی و منافقین در خلاصه شدن دیکتاتوری فرد اداره کننده آن است همچنین این گروهک عکس هایی را در حین آموزش به خردسالان منتشر کرده که به مانند منافقین ادعای سازمانی منسجم و یکپارچه را دارد.
اما هدف این گروهک تروریستی چیزی متفاوت از آن چیزی است که جندالله دنبال میکرد، نگاهی به اهداف رسما اعلامی این گروه نشان می دهد که چند ماموریت ویژه برای این گروه توسط سرویس اطلاعاتی آمریکا و یکی از کشورهای عرب منطقه در نظر گرفته شده است؛ این گروه علاوه بر آنکه در اساسنامه خود یکی از اهداف راهبردیش را براندازی جمهوری اسلامی بیان کرده در کنار آن اهداف تاکتیکی خود را بهمزدن ثبات درون ایران و شکستن هژمونی ایران در شرایط فعلی منطقه را نیز عنوان کرده است.
در بیانیه فرمانده این گروه پس از انتخابات ریاست جمهوری به ثبات ایران پس از این انتخابات اشاره و به لزوم ضربه زدن به این مسئله تاکید شده است؛ فرمانده این گروه در همان بیانیه از بابت بالا رفتن بی سابقه اعتماد به نظام پس از حوادث سال 88 ابراز نگرانی کرده بود؛ وی در آن بیانیه تلویحا اشاره می کند که برای موثرتر شدن پروژه انزوای ایران توسط قدرتهای بین اللملی نیاز مند یک مکمل داخلی – بیثباتی از درون – است.
از درون بیانیه های این گروه تروریستی به خوبی نمایان می شود که شکستن هژمونی ایران به خاطر ثباتش در منطقه از اهداف مشخص این گروه است؛ از سوی دیگر رهبر این گروهک در یکی دیگر از بیانیه هایش به صراحت به این نکته اشاره می کند که اگر ایران را بتوانند از درون مشغول بکنند جمهوری اسلامی در سیاست خارجه دچار مشکل خواهد شد.
این گروهک را میتوان ادامه همان گروه تروریستی جندالله دانست که ذیل یک گروه مجددا جمع شده اند و اکنون همان افراد تروریست خونخوار قصد دارند تا با پوشیدن لباس میش و با بهره بردن از تجربیات کثیف گذشته دارند، از راهی دیگر نظام و مردم را تحت فشار قرار دهند.
اما مسئله نگرانکنندهتر این است که برخی گروههای محلی و چهرههای استانی و در سایه برخی از حمایتهای دولتی اخیرا در جریان آزادی مرزبانان ربوده شده ایرانی با این گروهک تروریستی مذاکراتی انجام دادند(!!!؟) و حتی در اقدامی قابل تامل به این گروهک تروریستی قول «اماننامه» نیز دادند و به نوعی ژست پدرانه به خود گرفتهاند و به انحا مختلف تلاش دارند که گذشته کثیف و سرشاز از جنایات این گروهک تروریستی را به فراموش بسپارند؛ با کمال تاسف این چهرهها، امروز به گونهای سخن میگویند که گویی قصد هدایت آنها را دارند(!) اما در گذشتهای نه چندان دور همه مردم ایران به عینه شاهد بودند که شاگردی از مکتب وابسته به آنها، عضو همین گروهک تروریستی شد و با کمربند انتحاری خودش را در میان نمازگزان مسجد حضرت علی (ع) زاهدان منفجر کرد و ....
همچنین فردی که با این گروهک تروریستی در جریان گروگانگیری اخیر سربازان کشورمان مذاکره کرد و به آنها قول اماننامه داد، پس از آن ماجرا در مصاحبه با یک سایت خبری به صورت صریح و رسمی خطاب به این گروهک تروریستی گفت «خشونت راه رسیدن به هدف نیست» که در این جمله پیامهای آشکار و پنهان زیادی نهفته است که در مجالی مجزا باید به آن پرداخت اما چیزی که تا ابد در ذهن مردم استان سیستان و ایران چه شیعه و چه سنی خواهد ماند، جنایات متعدد کثیفی است که همین افراد انجام دادند و دستشان تا بازو آغشته به خون مردم بیگناه این دیار است.
آخه مگه مي شه به اين خونخواران امان نامه داد؟
اين دولت داره جكار ميكنه
مذاكره با قاتلان و آدم كشان مكه ميشه
هر کس ميخاد باشه اگر بر ضد نظام فعاليت کند.بايد اعدام شود.بايد جرثومه فساد از بيخ وبن قطع گردد تا باعث فساد ديگران نشودو
محکم .قوي وقاطع وسريع