به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، محمدنبی حبیبی شب گذشته در جمع جوانان آرمانگرا – رهپویان ولایت مشهد، به بیان خاطراتی از دوران سخت مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی و استقرار جمهوری اسلامی پرداخت؛ که در زیر می خوانیم:
در 15 خرداد سال 1342 در حالی که 18 سالم بود در کف خیابان و در برابر رژیم حضور داشتم. علت حادثه 15 خرداد این بود که شب قبل امام را از قم دستگیر کرده بودند. در ایام محرم بود و خبر را به هیئتهای مذهبی که صبح زود مراسم داشتند رساندیم. موتلفه اسلامی در توضیح این خبر یک کار سازماندهی شده انجام داد که باعث حضور خودجوش مردم در کف خیابانهای تهران شد.
مردم در منطقه مولوی تجمع کردند، در حالی که سرتاسر پیراهنهای مشکی پوشیده بودند. از آنجا که وقت نداشتند، عکس امام را بر روی چوبهایی که در خیابان بود نصب کردند و عده زیادی با شعار «یا مرگ یا خمینی» راهپیمایی کردند.
شهربانی آمد؛ اما در مقابل مردم شکست خورد. با دستور شخص شاه ارتش مسلح به خیابان آمد و دستور داشت به هر کسی که میتواند شلیک کند، بنابراین یک کشتار بیرحمانه در 15 خرداد صورت گرفت.
بعد از این حادثه موضعگیری گروه های مختلف جالب بود؛ جبهه ملی که طرفدار مصدق بودند گفتند یک شورش کور اتفاق افتاد و تودههای مسلمانان و روحانیون را مسخره کردند.
بعد از ظهر این حادثه یک رعب باید بین مبارزین به وجود آمد. بعد از آن امام را در 13 آبان 1343 تبعید کردند. در آن فاصله شهید مطهری که عضو شورای موتلفه بود و توسط شخص امام اعضای این شورا انتخاب شده بود، بعد از کشتار 15 خرداد گفتند که دیگر سخنرانی و بیانیه فایده ندارد. باید چند نفر از سران رژیم به خاک افکنده شوند تا رعب و یأس حاکم شکسته شود. چهره فلسفی و علمی شهید مطهری را بیشتر شناختیم؛ اما این بعد شخصیتی وی را نشناختیم.
بعد از این جریان و خطدهی شهید مطهری، شورایهای مرکزی هیئت موتلفه یک جلسه 18 ساعته گذاشت که چه کنند. چون بعد از کشتار مردم بسیار ترسیده بودند.
صدای شلیک ترور منصور از هزار منبر و اطلاعیه بهتر به گوش مردم رسید
از پررویی رژیم شاه این خاطره را میگویم که در همان ایام یکی از بستگان من در حسابداری وزارت راه میگفت در لیست حقوق کارشناسان آمریکایی یک ستون وجود دارد به اسم حق توحش؛ یعنی چون آمریکاییها تصور میکنند از یک کشور متمدن به یک کشور وحشی آمدهاند، رژیم شاه باید حق توحش به آنها میداد.
مردم در آن زمان واقعا مرعوب شده بودند، بسیاری از مبارزین میگفتند که دیگر مبارزه فایده ندارد؛ شورای موتلفه با رهنمود شهید مطهری تصمیم به کار مسلحانه گرفت و در حالی که امام در دسترس نبود یک نفر باید حکم و فتوا میداد تا میتوانستیم یک انسان را بکشیم.
مرحوم سیدتقی خاموشی از موسسین موتلفه مأمور میشود به مشهد بیاید و از مرحوم آیت الله میلانی استفتا کند و سوال این بود که آیا به لحاظ شرعی مجاز هستیم برخی از سران رژیم شاه را بزنیم؛ مرحوم میلانی گفتند اگر دسترسی به شاه هم داشته باشید من فتوا میدهم.
بنابراین در اول بهمن 43 عملیاتی به اسم بدر انجام شد تا منصور ترور شود.
صدای این شلیک، از هزار منبر و اطلاعیه بهتر به گوش مردم رسید و نشان داد رژیم قلدر شاه چقدر آسیبپذیر است.
امام برای گیج کردن آمریکا یک عنصری که ضدآمریکایی نیست را در رأس امور گذاشت
خاطرهای دیگر از ماجرای حکم امام به دولت موقت بگویم؛ خود بازرگان اعتقادی به مبارزه با آمریکا نداشت. به نقل مرحوم عسگراولادی میگویم در جلسهای که با افرادی مانند کروبی، آذری قمی و حاج احمد آقا در کمیته امداد داشتیم درباره سقوط دولت موقت بحث میکردیم.
در آن جلسه بحث شد که آیا امام نهضت آزادی را نمیشناخت که دولت موقت را به آنها داد یا میشناخت؛ اگر نمیشناخت چگونه حاضر شد حکم نخستوزیری را به بازرگان بدهد؟
مرحوم آقای آذری میگوید من معتقدم امام (ره) آنها را میشناختند، خوب هم میشناختند، ولی برای مصلحت نظام کسی که اهل مبارزه با آمریکا نبود را سر کار گماشتند.
حاج احمد در جواب میگوید این تحلیل درست نیست، امام کسی نبود که یک تشخیص بدهد و عمل دیگری انجام بدهد. به نظر من تشخیص امام در آن زمان همین بوده است که دولت موقت را به بازرگان بدهد.
دو طرف از این بحث قانع نمیشوند و قرار میشود حاج احمد آقا از امام بپرسد؛ بعدا معلوم میشود حرف مرحوم آذری درست بوده است.
امام برای گیج کردن آمریکا یک عنصری که ضدآمریکایی نیست را در رأس امور گذاشت. اگر از همان ابتدا یک فرد ضدآمریکایی در رأس امور بود، آمریکا یک کودتا میکرد و ما نمیتوانستیم در مقابلش کاری بکنیم. امام قبل از آن بر کودتای داخلی رژیم شاه پیروز شده بود؛ اما در مقابل حمله امریکا نمیشد کاری کرد.
آیت الله موسوی اردبیلی در خاطراتش در باره واکنش امام به استعفای دولت موقت میگوید وقتی خبر استعفا را به امام دادیم ایشان جواب دادند اشکال ندارد، بروید خودتان مملکت را اداره کنید، مردم هم هستند.
در بهمن سال 69 من و آقای رفیقدوست در جلسه ای با حاج احمد آقا بودیم. به وی گفتم شما در مصاحبهای اعلام کردید هر کس بین اطاعت از مقام معظم رهبری و اطاعت از امام (ره) تفکیک قائل شود، در خط امام نیست. حاج احمد جواب دادند این جمله را از روی اعتقاد گفتم؛ چرا که یک عده از سران چپ بعد از رحلت امام پیش من آمدند تا من را در مقابل رهبری قرار بدهند و من در دهان اینها زدم.