گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ کتاب «چرا از بهائیت برگشتم» نوشته علی امیر مستوفیان که به خاطرات مسیح الله رحمانی، رئیس سابق محفل بهائیان بشرویه می پردازد توسط نشر راه نیکان منتشر و راهی بازار نشر شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
در راه تبلیغ بهائیت نشیب و فراز زیادی را پیمودم و مشکلات گوناگونی را پشت سر گذاشتم. در کوران های متعددی واقع گردیدم. در زد و خوردهای مذهبی و اجتماعات و مباحثات دینی ناگهان به این اندیشه فرو رفتم و از خود پرسان شدم که آخر این چه مذهب یا دین یا حزبی است که انسان، آزادی فکری و آزادی عقیده ای در زندگی نداشته باشد؟ محفلش اینطور، مبلغین آنطور، اصولا ما در دنیای امروز چه می گوییم و حرف حسابمان چیست؟ آخر دین دزدکی هم می شود؟ ما از قاچاق فروش ها هم بدتریم!
این افکار و اندیشه مرا بر آن داشت که در اصول و فروع دین بهائیت مطالعه عمیق نمایم تا با بصیرت کامل عهده دار ریاست محفل این سامان باشم. با خود گفتم حال که قرار است تحقیق کنم، بهتر اینکه از کتاب های خود بهائیت که در دسترس دارم مطالعه را شروع نمایم. ناگفته نگذارم که ما بهائیان به کتب ردیه به چشم عناد می نگریستیم و ابدا حاضر نبودیم که جلدش را هم ببینیم، تا چه رسد به مطالعه آنها.
بهائیان به طور کلی به دستور محفل از خواندن کتب دیگران ممنوع هستند. و بدین طیق محفل، راه دریافت حقایق را بر تمام اغنام الله بسته است. ( ولی ما جفت زدیم و به هزار زحمت در آمدیم).
باید توجه داشت که محفل چون دید حکم سیدعلی محمدباب در مورد کتاب سوزی اجرا نشده، دستور صادر کرد که مطالعه کتب حرام است. اگر اجتماع گوش به حرف سیدباب داده و تمام کتب را محو می کردند، دیگر کتابی نبود اعم از ردیه و غیرردیه که خواسته باشند مردم بخوانند. پس در حقیقت حکم به تحریم خواندن کتاب های غیر از کتب بابیه و بهائیه، دهن کجی است به کسانی که دستور باب را به کار نبستند و کتاب ها را از بین نبرده اند!! (خیلی خوب!)
من ابتدا تحقیقی در مورد رهبران بابیت و بهائیت، و شناسایی کامل آنها انجام دادم، تناقضات فراوانی ( که به بعضی از آنها اجمالا اشاره می کنم) دیدم، سپس مطالعه خود را در مورد اصول مرام بابیت و بهائیت دنبال کردم و به این نتیجه رسیدم که بهائیت و بابیت برخلاف کلیه ادیان الهی، نه توحید دارد و نه معاد و نه نبوت، همین تحقیقات کافی بود که از بهائیت بیزار گردم. لکن خودداری کرده، مقداری هم راجع به احکامشان مطالعه نمودم. به کلی از بابیان و بهائیان کناره گرفتم. اینک مختصری از نتیجه مطالعات خود را می نگارم، شاید از این راه بتوانم غافلین را هشیار نمایم.
اما سخن در مورد رهبر اولیه بهائیان، سیدعلی محمد باب شیرازی: در مورد سیدباب عقاید گوناگونی در بین کتاب های بهائیان و عوام آنها وجود دارد که ذیلا گفته می شود:
1.بهائیان معتقدند که سیدعلی محمد شیرازی همان امام زمان شیعیان است که ظهور فرموده است. تحقیقا دلیلی بر این مطلب ندارند جز گفته مبلغین.
2.قول خود سیدباب که خود را نائب امام زمان معرفی کرده است (ادعای بهائیان و خود او را که امام زمان است رد می کند)
3.قول عباس افندی که معتقد است سیدعلی محمدباب پیغمبر است
4.قول دوم عباس افندی که سیدعباب قائم موعود شیعیان است
5.قول دوم باب بر اینکه او خداست
6.قول سوم عباس افندی که او را خدای دینی معرفی می کند
خواننده عزیز توجه فرمودید که درباره سیدعلی محمد باب شش قول است، به عقیده شما کدام قول را بپذیریم و ایشان را دارای چه مقامی تصور کنیم؟ اگر بگوییم امام است، ممکن است به آقا بر بخورد بگوید من پیغمبر بودم، شما بیخود مرا امام گفتید. اگر بگوییم آقا پیغمبر است، امکان دارد پرخاش کند که من خدا بودم، شما بیخود مقامم را پایین آوردید. اگر واقعاً هم خدا باشد، ما را به بهشتش راه نخواهد داد!