گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ میرزا محمد تقی بهار مشهور به ملک الشعرا در سال 1265 خورشیدی در مشهد متولد شد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری ملک الشعرای دوران ناصرالدین شاه بود که این لقب بعد از پدر به فرمان مظفرالدین شاه به پسر رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی قصیده سرای دوران فتحعلی شاه میدانستند به همین دلیل پدر بهار تخلص صبوری را برای خود برگزید.
مادر بهار گرجی بود و خانواده او در دوره عباس میرزا به ایران آمده بودند. پدر و مادر بهار هر دو اهل شعر و علم بودند. بهار خود میگوید پدرش ترجمههای تازه منتشر شده آثار الکساندر دوما را به خانه میبرد و با صدای بلند برای همه میخواند و هرجا که خسته میشده مادرش ادامه میداده است.
بهار در چهار سالگی به مکتب رفت و در شش سالگی قرآن و فارسی را به خوبی آموخته بود. هفت ساله بود که نزد پدرش شاهنامه آموخت و اولین شعر خود را نیز در همین سن سرود. 15 ساله که شد، اوضاع کشور یعنی مرگ ناصرالدین شاه و روی کار آمدن مظفر الدین شاه به نوعی بود که پدرش به این نتیجه رسید که با تغییر اوضاع، شاعران دیگر جایگاه گذشته را نخواهند داشت و تقریباً او را از شعر گفتن منع کرد و تلاش کرد تا وی را به تجارت ترغیب کند اما این تلاش به دو دلیل به نتیجه نرسید.
در وهله اول، محمدتقی بهار چندان علاقهای به تجارت نداشت و دوم پدرش در سن ۱۸ سالگی او از دنیا رفت و موفق نشد جلوی شاعر شدن او را بگیرد. در بیست سالگی به صف مشروطه طلبان خراسان پیوست و به عضویت انجمن سعادت خراسان درآمد. اولین آثار ادبی - سیاسی او درروزنامه خراسان بدون امضا به چاپ میرسید که مشهورترین آنها خطاب به محمدعلی شاه بود.
بهار در سال 1328 روزنامهای منتشر کرد که «نوبهار» نام داشت و نشردهنده افکار حزب دموکرات بود. در نتیجه، بهار به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. این روزنامه بعد از مدتی به دلیل مخالفت با اشغال کشور توسط روسیه به امر کنسول روس تعطیل شد. محمدتقی بلافاصله روزنامه «تازه بهار» را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به دستور وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد.
بهار در سال 1332 به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی از حوزه انتخابیه درگز انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در 1334 انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را راه اندازی کرد که به اعتقاد او مکتب تازهای در نظم و نثر به وجود آورد. علاوه بر بهار عدهای از اهل قلم مانند عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشید یاسمی، سعید نفیسی و تیمورتاش با این مجله همکاری داشتند.
انتشار روزنامه نوبهار بارها متوقف شد و معروفترین قصیده بهار یعنی «بث الشکوی» در 1337 به مناسبت توقیف نوبهار سروده شد. کودتای 1299 بهار را به مدت سه ماه خانهنشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنیترین قصیدههای خود یعنی «هیجان روح» را سرود. پس از آزادی زندانیان کودتا و نخستوزیر شدن قوامالسلطنه، بهار در مجلس چهارم نیز نماینده شد و از این دوره باب آشنایی او با سید حسن مدرس که رهبر فراکسیون اقلیت بود باز شد.
در مجلس پنجم، بهار از مخالفان جمهوری رضاخانی بود و عقیده داشت که موافقت شاه با جمهوری، باعث تردید مردم شده است و مردم نتیجه این جمهوری را دیکتاتوری رضاخان میبینند. با پایان دوره ششم مجلس و استقرار سلطنت رضا شاه، دیگر زمینهای برای فعالیت سیاسی بهار وجود نداشت و او هوشمندانه از سیاست کناره گرفت. بهار قبل از کنارهگیری از سیاست در تیر ماه 1305 به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که این سمت را تا 1322 حفظ کرد.
در 1308، به اتهام مخالفتهای پنهان با رضا شاه، برای مدتی به زندان افتاد و تا 1312 چند بار به حبس و تبعید محکوم شد. در ۱۳۱۲ از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد و در 1313 با وساطت محمد علی فروغی برای شرکت در جشنهای هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد.
بهار با سقوط رضا شاه در شهریور 1320، مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده «حبالوطن» را در نصیحت به محمدرضا سرود. روزنامه نوبهار را دوباره منتشر کرد و «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» را در سال 1322به نگارش در آورد. او از سال ۱۳۲۲ تا 1326، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد.
پس از غائله آذربایجان در ۱۳۲۴، بهار با قوامالسلطنه همراه شد و به فعالیت سیاسی روی آورد و در کنگره حزب دموکرات شرکت کرد. در بهمن ماه ۱۳۲۴ در کابینه قوام وزیر فرهنگ شد، اما وزارت او چند ماه بیشتر طول نکشید و استعفا کرد. در 1326 به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت. اما به علت ابتلا به بیماری سل تنها در تابستان ۱۳۲۶ در مجلس حضور یافت.
بهار در نیمه دوم سال 26 با استفاده از مرخصی استعلاجی که از مجلس گرفته بود عازم لوزان سوییس شد تا به درمان بیماریاش بپردازد اما مضیقه شدید مالی باعث شد معالجه را نیمه کاره رها کند و به ایران بازگردد. سفر او به سوییس تقریبا یک سال و نیم طول کشید و در بازگشت به ایران تدریس دانشگاهی را از سر گرفت.
بهار در روز دوم اردیبهشت 1330، در خانه مسکونی خود در تهران دار فانی را وداع گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
آثار منثور و منظوم بهار متنوع است و انواع شعر سنتی و اشعار به زبان محلی، تصنیف و ترانه، مقالهها و سخنرانیهای سیاسی و انتقادی، رسالههای تحقیقی، نمایشنامه، اخوانیات و مکتوبات، تصحیح انتقادی متون، ترجمههای متون پهلوی، سبکشناسی نظم و نثر، دستورزبان، تاریخ احزاب، مقدمه بر کتابها و حواشی بر متون به خصوص شاهنامه فردوسی را در برمیگیرد.
مهمترین اثر بهار «دیوان اشعار» اوست که کارنامه عمر او نیز به شمار میرود. این دیوان در زمان حیات او به چاپ نرسید. جلال متینی از بهار نقل میکند که او میخواست سرودههای خود را از صافی نقد بگذراند و منتخب دیوان خود را به چاپ برساند و از وزارت فرهنگ خواسته بود که دوتن آشنا با شعر و شاعری را برای پاکنویس اشعارش در اختیار او بگذارد، اما این تقاضا اجابت نشد.
بهار در تدوین دستور زبان، معروف به «دستور پنج استاد» (تهران، ۱۳۲۹) سهم عمده دارد. به ویژه در مبحث فعل، تمایز ماده مضارع و ماضی و انواع مشتقات هر یک، ابتکار شخصی اوست. او ضمن تدریس سبکشناسی نثر، نکات دستوری تازهای بیان میکرد و اصرار داشت که در امتحان درس سبکشناسی این نکات را نیز موضوع سؤال قرار دهد.
مقالات ادبی و تحقیقی بهار، در زمان حیات یا پس از فوتش در جراید و مجلات و نشریات متعدد از جمله نوبهار، مهر، ایران، دانشکده، باختر، ارمغان، تعلیم و تربیت، دانش، جهان نو، یغما، آموزش و پرورش، نگین، گلهای رنگارنگ، پیام نو، نامه فرهنگستان، فردوسی، آینده، آرمان، مهر ایران، ایران نامه و سخن چاپ و منتشر شد. این مقالهها در مباحث گوناگون زبانی، ادبی، تاریخی، واژهشناسی، دستور، خط، احوال رجال سیاسی و مذهبی، نقد متون و همچنین شامل نقد شعر و مکاتبات است.
از تصنیفها و ترانههای سروده بهار «بهار دلکش»، «باد صبا بر گل گذر کنم»، «ای شهنشه»، «ای شکسته دل»، «ای کبوتر»، «گر رقیب آید»، «ایران هنگام کار»، «ز من نگارم»، «پرده ز رخ برافکن»، «عروس گل»، «به اصفهان رو» و «مرغ سحر» را باید نام برد.
مرغ سحر از معروفترین این تصنیفهاست که خوانندههای مختلفی آن را اجرا کردهاند. مرغ سحر به دلیل آنکه مضمون سیاسی، اجتماعی دارد در دورانهای مختلف مورد توجه بوده است. این تصنیف در بحبوحه سقوط قاجار و روی کار آمدن پهلوی سروده شده است. متن این تصنیف به شرح زیر است:
مرغ سحر ناله سرکن/ داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرربار این قفس را/ برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ/ نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه این خاک توده را/ پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد/ آشیانم داده بر باد
ای خدا! ای فلک! ای طبیعت/ شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است/ ابر چشمم ژالهبار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است/ شعله فکن در قفس ای آه آتشین!
دست طبیعت! گل عمر مرا مچین/ جانب عاشق، نگهای تازه گل! از این بیشتر کن
یکی دیگر از قالبهای شعری که بهار در آن طبعآزمایی کرده قالب رباعی است. بهار در یکی از رباعیهای خود میگوید:
افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست/ فریاد که فریادرسی پیدا نیست
بس لابه نمودیم و کس آواز نداد/ پیداست که در خانه کسی پیدا نیست
هرچند که بهار به سرودن قصیده معروف است اما از غزل هم غافل نبوده. یکی از غزلهای بهار به این شرح است:
شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ/ شب تا به سحر گریه جانسوز و دگر هیچ
افسانه بود معنی دیدار، که دادند/ در پرده یکی وعده مرموز و دگر هیچ
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات/ مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشهورانش/ گهوارهتراشاند و کفندوز و دگر هیچ
زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست/ لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
خواهد به دل عمر، بهار از همه گیتی/ دیدار رخ یار دلافروز و دگر هیچ