گروه فرهنگی "خبرگزاری دانشجو" ـ محمد اکبرزاده؛ برادرم، خواهرم، به محرم حسین(ع) رسیدهای! حواست هست؟!... لابد تو هم تجربه کردهای؟!... اینکه هر چقدر هم بخواهی ادای روشنفکرها را در بیاوری!... هر چقدر خودت را متفاوت و خاص بدانی!.... هر چقدر خیرهسر و تندمزاج هم که باشی!... هر چقدر مغرور و خودپسند هم که باشی!... هر چقدر مدرک تحصیلی و جایگاه شغلی که داشته باشی!.... هر چقدر خشک و با دیسیپلین باشی!.... هر چقدر دلبسته مدرنیته هم که شده باشی!.... به محرم حسین(ع) که برسی جنست عوض میشود!...
روضه قاسم(ع) که میشنوی، فطرتت احیا میشود...
سینهزنی برای علی اکبر(ع) مجنونت میکند...
با روضه رقیه(س) و شام غریبان چه میکنی نمیدانم؟
اصلا این روضهها حال و هوایت را عوض میکند...
چه رازی است نمیدانم؟!
اما میدانم محرم که می آید، "خودخواهیات" کمرنگ میشود و "دیگرخواهیات" پر رنگ...
اصلا شاید رمز منقلب شدن همین باشد... "گذشتن از خود"
دلت میخواهد که دلت هیچ نخواهد!...
پول و سکه و ارز و موبایل و کالای روز، زرق و برقش را از دست میدهد!...
جنس مجلس حسین(ع) فطری است!... اینجا همه چیز به "دل" ختم میشود...
اشکها به دلت بستگی دارد نه به فقر و ثروت و شغل و خانه و عقل و هیکلت!
لختی فارغ شو از قیمت اجناس!... لختی بیرون بیا از نقابی که برای خودت ساختهای...
روضههای انسان ساز، انتظارت را میکشند...
پی نوشت1: خواست از هر دو جهانم شود آسوده خیال/ مادرم دست مرا داد به دستان حسین
پی نوشت 2: باشد قرار و وعده ما جنت الحسین/ دنیا برای سینه زدن جایمان کم است