به گزارش خبرنگار سینمایی «خبرگزاری دانشجو» - مسعود احمدی- سینما در بدو تولد خود تنها یک سرگرمی گروهی به حساب می آمد، ولی پس از اتفاقات گوناگونی که در سینمای امریکا «هالیوود» و موج نو «فرانسه» رخ داد، بهره برداری متولیان پرده نقره ای از جنبه سرگرمی سینما، در جهت پیشبرد اهداف سیاسی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی خود آغاز شد. تا جایی که رمان نویسان بزرگ جهان به تاثیر گذاری های فراوان سینما اغراق کردند و یادآور شدند که بهترین داستان های ادبیاتی و نمایشی که نوشتند، هیچگاه به نسبت فیلم های ضعیف سینما مورد توجه عموم مردم قرار نگرفته است.
در همان سینمای هالیوود و فرانسه خیلی از رمان نویسان، تمام کتاب های خود را با کمال میل در اختیار کارگردانان و کمپانی ها یا سرمایه گذاران قرار می دادند تا قدری از معروفیت و تاثیر گذاری این رشته را کسب کنند. حتی برخی از این رمان ها در حین ساخت،به لحاظ محتوایی و داستانی تفاوت های آشکاری با متن اصلی پیدا می کنند و این در حالی است که به جز موارد خاصی شاهد اعتراض هیچ نویسندهای نیستیم. لذا همین که خط اصلی یک اثر سینمایی یا سریالی از رمان کتاب الهام گرفته باشد برای ناشر آن ارزشمند تلقی می شود.
ولی در ایران،با آنکه هر دوره از جشنواره فیلم فجر حداقل 40 اثر نمایشی را در دل خود جای داده و به معرض نمایش برای اهالی رسانه می گذارد، نهایتا داستان 2یا 3 فیلم از رمان های موجود در بازار اقتباس شده است. از طرفی هم به نحو روز افزونی شاهد بحث و جدال بین فیلمساز و تهیه کننده با آقا یا خانوم داستان نویس بر سر وفادار نبودن فیلمساز به متن و محتوای رمان هستیم که باعث جنگ های رسانه ای بین دو طرف میشود. اکثرا نتیجه خاصی بر این کنش و واکنش مترتب نمیشود و در مجموع دو طرف با دلخورهای که بر جای می ماند از یکدیگر جدا می شوند. حاصل این جنگ و دعوا تنها به کاهش سطح همکاری بین فیلمساز و رمان نویس است و دقیقا این اتفاق بوده که تاثیر زیادی بر افت فیلمنامه آثار سینمای در این سالها گذاشته است.
به نظر میرسد شباهت زیاد فیلمنامه ها، نبود منطق اساسی، تعریف اشتباهی که فیلمساز و نویسنده از افراد در جایگاه طبقات مختلف و گوناگون ذکر می کنند، همگی باعث پایین آمدن نقدینگی در سینما و قهر مردم با این شاخه هنری شده است.
در چند دوره اخیر جشنواره فیلم فجر بیشتر شاهد آثاری پیرامون خیانت، طلاق، دروغگویی، دزدی، اعتیاد و ... بوده ایم که همگی این فیلم ها آپارتمانی بودهاند و تجربه ثابت کرده که جز موارد خاصی، مخاطب این نوع از سینما را پس زده است. بدیهی است که هیچکدام از مسئولان یا سردمداران کشور از واقعیت های موجود در جامعه غافل نیستند و هشدارهایی راهم در مقاطع مختلف را هم در زمینه های خاصی داده اند، پس انتظار می رود نویسندگان و فیلمسازانی که در محافل سینمایی خود را شبه روشنفکر یا روشنفکر معرفی می کنند، باید تعریف علت و معلول را در آثار خودشان به معرض دیدگان عموم قرار دهند. صرف نمایش خانواده ای که به اصول اخلاقی وفادار نیست و شب و روز در آپارتمان های شهری خیانت می کنند، موهبتی محسوب نمی شود باید علت آن رفتار غلط و ناپسند وخیانت یک مشت آدم را روشن کرد تا ذهن بیننده با دیدن هر فیلمی دچار یک واکنش یا فیدبک مناسب شود.
سینمای ایران سالهاست که نشانی از سینمای کلاسیک و قهرمان پرور ندارد، این درحالی است که در تاریخ مذهبی و ملی کشورمان مشاهیر بسیاری وجود دارد، همچنین مردم هم در همه ادوارسینمای جمهوری اسلامی به این نوع آثار توجه زیادی نشان دادند و درنتیجه چرخه سینمایی با ساخت ونمایش این فیلمها با سرعت تندتری گردش پیدا می کند.
در جشنواره فیلم فجر سال گذشته هم به ندرت، آثار سینمایی از جذابیت های چشمگیری بهره نمی برند، که ثمره آن را امروز در گیشه سینما مشاهده می کنیم. «رخ دیوانه» ابولحسن داوودی که از نگاه داوران جایزه بهترین فیلم را برای تهیه کننده آن به ارمغان آورده بود، داستان تین ایجری این اثر که نمونه مشابه آن را در سینمای آمریکا بسیار مشاهده کردیم، نسبتا از گره های کوری برای جذابیت های خود برگزیده است.
فیلم «روباه» بهروز افخمی دست روی موضوع حساس ترور شهدای هسته ای گذاشته است که به نظر نگارنده در ساخت مضمون سنگین و امنیتی نظیر «شهدای علم» باید در شروع با سیستم نظارت و عملیاتی دستگاه های اطلاعاتی آشنا بود، تحقیقات میدانی و مکتوبی زیادی را به عمل آورد تا مضمون اثر مابه ازای بیرونی داشته باشد و تماشاگر بیشتر به دیدن فیلمهای در این ژانر گرایش پیدا کند.
کمال تبریزی، کارگردان پرکار سینما و تلویزیون با «طعم شیرین خیال» یکی دیگر از فیلم های نوروزی، دست به ساخت یک اثر سفارشی برای محط زیست زده است تا وضعیتی از حالت سالم زیستن را به مخاطب آموزش دهد که برای نمایش پیام اثر حتی به سمت ساخت انیمیشن «موشن کمیک» هم روی آورده است. ولی حرف یا شعارهای معلم زیست فیلم در کویر مقداری گل درشت و شعاری به حساب می آید.
«ایران برگر» را مسعود جعفری جوزانی پس از سالها دوری از هنر هفتم، برای سینما ساخت که رگه های از سیاست را در غالب کمدی با انبوهی از ستارگان تولید کرده است که جنس شوخی و موقعیت های کمیک«خنده دار» بسیار سطحی به نظر میرسد و تصمیم دارد، به زور لبخند را بصورت تماشاگر بیندازد که قصه و موقعیت های «ایران برگر» کمدی جدید و نوی در سینمای ما به حساب نمی آید.
عبدالرضا کاهانی که با نام «مرد معترض» در سینمای ایران شناخته می شود، همانند سایر آثارش سراغ ساخت موضوعی رفته است و داستان زندگی طبقه ای متوسط و ضعیف جامعه را نقل می کند که تمامی ارتباط و تماس های این دو طیف اجتماعی در پایان هیچی نتیجه مشخصی پیدا نمی کند و به تباهی مطلق افراد در جامعه شهری مثل تهران اشاره دارد که با استفاده از بازیگران مشهور سینما سعی بر جذاب نشانن دادن این داستان ابسورد«پوچ گرا» دارد.