به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، فيلم سينمايی «كابوس در خيابان الم» ساخته وس كريون شنبه ۲۹ فروردين در سالن سيف الله داد خانه سينما به نمايش درآمد و پس از نمايش با حضور حسن حسينی و اسماعيل ميهن دوست مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
در ابتدای این نشست که با حضور جمعی از اعضای انجمن منتقدان و نويسندگان سينمايی برگزار شد، حسن حسینی پیرامون نقد ژانرهای سینمایی گفت: در نقد ژانرهای سينمايی همواره بايد سه عنصر روایت، زیبایی شناسی سمعی بصری و آیکونوگرافی یا شمایل نگاری را در نظر گرفت.
همه ژانرها یک حرکت ساده روایتی دارند
وی به نقل از استیون نیل منتقد ژانرشناس ادامه داد: همه ژانرهایی که در سینمای هالیوود می شناسیم از جمله ژانر وحشت یک حرکت ساده روایتی دارند. در شروع فیلم یک نقطه باثبات A داریم که مشکل از آنجا شروع شده و در انتها به موقعیت باثبات B می رسيم که در آن نقطه مساله حل می شود. اتفاقی که بین این دو موقعیت می افتد، ژانرها را از هم جدا می کند.
اين تحليلگر سينمايی توضیح داد: در اين ميان تقابل هایی اتفاق می افتد که در ژانر وحشت تقابل اصلی بین هنجار و ناهنجار است. آن چه هنجار را تهدید می کند به هیولا تعبیر می شود پس روند فیلم ترسناک به موقعیت و جهت گیری نسبت به هیولا بستگی دارد. شناخت هیولا هم به رابطه جزء و کلی که در فیلم وجود دارد، برمی گردد. ممكن است هیولا در يك فیلم غیرترسناک هم وجود داشته باشد ولی چون خطری شخصیت اصلی را تهدید نمی کند فیلم در ژانر ترسناک نمی گنجد. بنابراین در خوانش ژانرهای سینمایی نمی توانیم یک ژانر را با یک مشخصه تعریف کنیم.
در بخشي ديگر اسماعیل میهن دوست این پرسش را مطرح کرد كه در اين راستا هیولای فیلم «روانی» هیچکاک را چگونه ارزیابی می کنید؟ حسینی در پاسخ با ذکر این نكته كه دو مکتب نقد داریم، گفت: یکی از آنها مکتب نقد مارکسیستی- فرویدی است كه کارکرد رویا و غیرواقعی آن زیاد است درست مانند خواب. ما در حالت خودآگاه از هیولا بدمان می آید ولی در ناخودآگاه از آن لذت می بریم چون بخشی از امیال ما را كه به واسطه نظم اجتماعی سرکوفت شده، متجلی می کند. هیجان فیلم ترسناک در حالت فرویدی از همین دیدگاه نشأت می گیرد و تصویر هیولا در این نوع فیلم ها قابل همذات پنداری می شود.
وی ادامه داد: مکتب دیگر روانشناسی شناخت گرا به تعبیر نوئل کرول است که به ناخودآگاه اعتقاد ندارد. كرول این پرسش را مطرح می کند که چرا ما خودآگاهانه به تماشای فیلم ترسناک می نشینیم و هیولای فیلم ترسناک برایمان جذاب می شود؟ جواب این است: آنچه ما حین دیدن فیلم ترسناک تجربه می کنیم ترس مصنوع است؛ چیزی شبیه ترس واقعی. پس ما برای خود ترسیدن نیامده ایم بلکه برای تماشای هیولای فیلم و نحوه نابود کردنش در طول فیلم به تماشای آن نشسته ایم.
حسينی بیان کرد: اگر فیلم «کابوس در خیابان الم» را از منظر مارکسیستی- فرویدی نگاه كنيم، هیولای فیلم بدلیل غیر ملموس بودن چندان ارزشی ندارد اما از منظر مکتب روانشناسی شناخت گرا، نتیجه بهتری نسبت به مکتب مارکسیستی- فرویدی می گیریم.
خصلت زنانه در فیلم های مانستروس فمنیسم
اين منتقد سينمايی درباره هیولای فیلم «روانی» توضیح داد: از منظر نوئل کرول اگر بتوانیم منشأ علمی هیولا را توجیه کنیم دیگر فیلم ترسناک نیست چون روان رنجوری هیولا با علم روانشناسی توجیه پذیر است. پس از اين منظر «روانی» یا حتی «سکوت بره ها» فیلم ترسناک نیستند.
وی در ادامه منظر دیگری از فیلم های ترسناک را مدل مانستروس فمینیسم (زنانگی هیولایی) برشمرد و گفت: در این فیلم ها می توان خصلت های زنانه را در هیولای فیلم ديد که در ظاهر شکل زنانه هم ندارد مثل فیلم های گرگ نما و...
حسن حسینی درباره فیلم «کابوس در خیابان الم» عنوان كرد: می توان این فیلم را بر مبنای رابطه با اسلشر تعریف کرد. هرچند فيلم اسلشر نیست اما بسياری از مولفه های اين فيلم ها را دارد. اگرچه دوره فیلم اسلشر در سال ۱۹۸۲ تمام شده اما تبدیل به یک ژانر فرعی شده است. اسلشر نوعی تکنیک در دکوپاژ و فرم روایت هم هست و دو عنصر اصلی دارد كه عبارتند از جسم (بدن قربانی؛ عموما زن) و خنجر (شئ تیز و برنده) که جسم را هدف قرار می دهد.
وی درباره تفاوت اين ژانر فرعی با ساير زيرشاخه های ژانر وحشت بیان کرد: در فيلم اسلشر قاتل دیده نمی شود بلکه با نمای نقطه دید در طول فیلم حضور دارد. زوایای قاتل نیز نامعمول است مثل اینکه قاتل در جایی کمین کرده باشد. در دکوپاژ اسلشر تماشاگر به واسطه دیدن نقطه دید قاتل از قربانی جلوتر است ضمن اینکه نمی داند قاتل کی و کجا می خواهد به قربانی حمله کند. شخصیت پردازی در این نوع فیلم ها مفهومی ندارد بنابراین شخصیت ها از طریق یک سری تقابل ها به تماشاگر معرفی می شوند و بخش عمده قربانی ها زنان و نوجوانان هستند.
اين تحليلگر سينمايی ادامه داد: فیلم های اسلشر به واسطه تأثیر گذشته به زمان حال، ساختاری دوپاره دارند كه شامل رخدادهای گذشته و رخدادهای زمان حال است. هیولا هم عنصری است که برای انتقام گرفتن از گذشته به حال می آید. همچنین کارکرد لوکیشن در اسلشرها این است که شخصیت های اصلی را از بافت اجتماعی جدا کند.
حسینی درباره ساختار اسلشرها گفت: ساختار این نوع فیلم ها بر پایه پیرنگ نیست. در این فیلم ها تعدادی صحنه تماشایی داریم که یک روایت کوچک آنها را به هم پيوند می دهد. در فیلم «کابوس در خیابان الم» هشت صحنه تماشایی وجود دارد و این صحنه ها همان کارکرد ارتباط صحنه های رقص و آواز را با روایت در فیلم های موزیکال دارند.
در پایان برخی از حاضران پیرامون ژانر وحشت پرسش هايی را مطرح کردند كه حسن حسینی به آنها پاسخ داد.