آخرین اخبار:
کد خبر:۴۳۱۶۸۵
باشگاه دانشجویان/

ماهیان تشنه در راهند؛ زاینده‌رود بازکن آغوش

اکنون که به زاینده‌رود خشک اما غیور ما رسیده‌اید، حتی آب و نانمان را هم از شما می‌خواهیم. ما نه آنیم که آب از دشمن طلب کنیم، تا وقتی مروارید‌های در خاکی چون شما داریم. وقتی جان زندگانی را سیراب می‌کنید، پس شما آب حیاتید.

گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»- یادداشت دانشجویی*؛ قرار امروزمان این است که از میدان امام(ره) با امام شهیدان میثاق دوباره ببندیم و به استقبال سربازان عاشقش برویم؛ با زمزمه‌ «از دامن تو دست بر ندارند عاشقان...(۱)» از حافظ عبور کنیم. احمد صلی الله علیه و آله و سلم را سرلوحه آبادی شهرمان قرار دهیم. از هشت بهشت عبور می‌کنیم؛ چراکه فرشتگانی بهشتی در دست داریم. بارانی از نور را هم پشت سر می‌گذاریم؛ چراکه خود نور را بردوش داریم. آری، با شهدا که گام برمی‌داری، اسامی خیابان‌ها هم شاعرانه می‌شوند.

 

پلی به بزرگی مهر را از سر می‌گذرانیم؛ چراکه مهر نور را برسینه داریم. به یاد مناجات‌های صحیفه امام سجادمان، در انتهای مسیر با شهدا نجوا می‌کنیم؛ تا عطر گل‌های گلستان به مشاممان می‌رسد.

 

دیگر به دیدن مجسمه پرواز هم نیازی نیست، وقتی ۴۰ فرشته روی دست داری.

 

حال که به مقصد رسیده‌ای و یاران را به یاران رسانده‌ای، چند کلامی با آن‌ها درد دل می‌کنی:

 

ظهور کردید، گرچه حضور داشتید ولی برای ما دیدنی نبودید. با بال‌های گشوده آمدید، تا دستان و زبان‌های بسته ما را بگشایید، بگشایید از هرچه رنگ تعلق گرفته است، بگشایید از غبارهای غفلت و رخوت، بگشایید از حجاب‌ها و بندهای اسارت، بگشایید از سکوت در برابر ذلت.

 

اکنون که به زاینده‌رود خشک؛ اما غیور ما رسیده‌اید، حتی آب و نانمان را هم از شما می‌خواهیم. ما نه آنیم که آب از دشمن طلب کنیم تا وقتی مروارید‌های در خاکی چون شما داریم. وقتی«جان زندگانی را سیراب می‌کنید (۲)» پس شما آب حیاتید.

 

مبارزه با استکبار ادامه دارد وقتی در نامه‌ خود به دخترتان می‌نویسید: «... به دخترم بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش پریشان شده است. بگویید موشک‌های دشمن انگشتان پدرت را در سومار، دست‌های پدرت را در میمک، پاهای پدرت را در موسیان، سینه پدرت را در شلمچه، چشمان پدرت را در هویزه، و حنجره پدرت را در ارتفاعات الله اکبر و خون پدرت را در رودخانه‌ بهمنشیر و قلب پدرت را در خونین شهر پرپر کرده‌اند؛ اما ایمان پدرت در تمامی جبهه‌ها می‌جنگد. بگذارید قلب کوچک دخترم ترک بردارد و نفرت همیشه‌ای از استعمار در آن بدواند....به دخترم دروغ نگویید. نمی‌خواهم آزادی دخترم قربانی نیرنگ جهانخواران باشد. به دخترم واقعیت را بگویید، می‌خواهم دخترم دشمن را بشناسد، امپریالیسم را بشناسد، استعمار را بشناسد....(۳)»

 

درست است که اصفهانی را به مهمان‌نوازی‌اش می‌شناسند، ولی شما خود، میزبانید؛ چراکه به یمن خون رنگین شماست اگر امروز امنیتی است، اگر امروز شادی و نشاطی است، اگر امروز حجابی است، اگر امروز ولایتی است... پس از ما با گره گشایی‌تان پذیرایی کنید.

 

گرچه «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است (۴)» اما زبان حال شما شاید این بیت باشد:

 

جز من که راه عشق به تسلیم می‌روم         با دست بسته هیچ شناگر شنا نکرد (۵)

 

پی نوشت:

۱. حافظ/ ۲.بخشی از پیام مقام معظم رهبری در پی تشییع شهدای غواص در تهران/ ۳. بخشی از نامه‌ شهید محمد شیخ شعاعی، روحانی غواص به دخترش/ ۴. محمدعلی بهمنی/ ۵. صائب تبریزی

 

* فاطمه آخوندمهدی – دانشجوی کارشناسی دانشگاه اصفهان

 انتشار یادداشت‌های دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروه‌ها و فعالین دانشجویی است.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار