به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، هفته آینده مراسم بزرگداشت مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت در قالب پنجاهمین «عصرانه ادبی فارس» برگزار میشود. در مطلب پیش رو به سال 1359 برمیگردیم و زمانی مرتضی سرهنگی در جبهه بود و البته پیش از آن در روزنامه جمهوری اسلامی همکاری داشت به نام سیدعلی میرشکاک.
جنگ که علیه ایران آغاز میشود تا مدتها هر روز شعری تازه از این شاعر جوان و خوش آتیه در صفحه اول روزنامه جمهوری اسلامی درج میشود تا این روزی یکی از این شعرها تقدیمیهای دارد با عنوان «به برادرم مرتضی سرهنگی». عبارتی که باعث میشود خانواده مرتضی سرهنگی تصور کنند او به شهادت رسیده است. تفصیل این ماجرا در روزهای آتی از زبان مرتضی سرهنگی منتشر خواهد شد.
اینک آن شعر را در آستانه بزرگداشت مرتضی سرهنگی بازنشر میدهیم.
سرودی برای درخت «کُنار» «رمل» و باد
کاریتر از شکاف درخت پیر
زخمی به سینه دارم
زخمی سبز
و سری دارم
سوداگر ستارههای مردد
پائی به خاک دارم
دستی رها در آسمان رهاتر
باد از هزار پشته
بر پشت اسب رمل
به صحرا میریزد
و
در کاروانسرای سرانگشتانم
اطراق میکند
من
تنها جهاز صحرا
با بادبان رنگ مرده شکوفهها
و جاشوان شاخههای بلندم
در اضطراب کامل امواج زرد خاک
تنها طلسم نفرت بادی مسموم
که از مزار مرده دریا بر میخیزد
و عفونت را
در لابهلای «حاجیم» شرجی
و مرگ را
در انحنای مخمل شن
مخفی میسازد
***
وقتی که ریشهام
معنای خاک را
و تفاهم را با خاک
و راز آب و زمین را میآموخت
جادوگران دریا
با دیو خیره سر طوفان گفتند
در سوره مبارکه صحرا
نفرت باید کاشت
و آیههای فاصله را آموزش داد
و خواستند
تا ازدحام برگهای مرا
در کام اژدهای حریق تگرگ
و شلاق آذرخش رها سازند
اما اطراقگاه مشرقی سورههای تحرک
خورشید
چندان دمید در نفس خاک
کز پشتههای شن
رنجیرهای روشن آتش برخاست
***
گاهی
از زیر پای شترهای ریگ روان
«گز» های سربلند سوخته بر میخیزند
و تا غروب
آبادی حقیر مرا رشک میبرند
و با هجوم صیاد باد شبانه
در عمق تورهای ریگ روان دفن میشوند
***
در شورهزار
دلشوره هست
اما
شوریدن نیست
گاهی برخورد بادهای مشرق و مغرب
در استوای صحرا
دلشوره مبارکی از گردباد به پا میسازد
اما همیشه
وقتی که باد
در هیئت همیشگی طوفان
لباده بلند تهاجم بر دوش
از قبله میوزد
میراث این قبایل مرموز
تاراج میشود