گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، یادداشت دانشجویی*؛ روزگار نفرتانگیز جهان کنونی روزگاری است که کشتن و کشته شدن یک اتفاق ساده است هر روز صبح وقت دارید چای شیرین صبحگاهیتان را هم میزنید بی شک گوینده رادیو دارد از تعداد کشته شدگان فلان عملیات انتحاری در فلان کشور جهان میگوید و شما بدون اینکه لحظه ای قاشق را نگه دارید که صدای گوینده را واضح بشنوید به هم زدن چای شیرینتان خواهید پرداخت چراکه این فجایع برای ما عادی شدهاند.
یادم هست پیش از این و کمی سالهای پیش تر وقتی گوینده خبر میخواست خبری از آمار کشته شدگان فلان بمب گذاری را بگوید همه ساکت میشدند و مادرم میگفت: هیس! بگذار ببینم چه شده! و بعدش هم زیر لب نفرینی به ۷ جد و آبادشان میکرد.
اما این روزها دیگر مادرم نمیخواهد بشنود نه اینکه نخواهد برایش عادی شده است هر روز ۱۰۰ و شاید ۲۰۰ و شاید بیشتر میمیرند و این دیگر برایمان دردناک نیست!
برای خیلیهایمان دردناک نیست وقتی میشنویم در فلسطین چه پیش آمده و در سوریه چه پیش میآید در عراق چند نفر را سربریدهاند و در پاکستان حملات هواپیماهای بدون سرنشین چند نفر را بی خانمان کرده و چند نفر زیر آوار له شدهاند.
برایمان مهم نیست عامل انتحاری در افغانستان چند کودک را از دوستانش جدا کرده و برایمان مهم نیست خودروی بمب گذاری شده در لبنان چند مادر را به عزای فرزندانشان نشاند. و ایضاً برایمان مهم نیست نوزاد بحرینی زیر سقف تخریب شده خانهشان چه میکند!
برایمان مهم نیست به دلایل عجیب و غریب! به این دلیل که کلاً ما بهتریم و عرب نیستیم و چون آنان عرب هستند . و یا اینکه چون ما داریم پول میدهیم به آنان که نکند شکست بخورند.
اصلاً چرا پول میدهیم بهشان؟ به درک که میمیرند! مگر خودمان مشکلات نداریم جوانانمان بیکارند، پرایدمان گران است نمیتوانیم صف بکشیم بخریم، مگر همه چیز گران نیست و ....
البته همیشه هم ما اینقدر منفی فکر نمیکنیم گاهی دلمان میسوزد برای سگهای خیابان که یک مشت جانی میکشندشان!!
و گاهی دلمان کباب میشود برای کشتههای فرانسه! آخر آنان خیلی با کلاساند حیف است بمیرند! آخر چرا اینان مردند! اینجا که جای مردن نیست! اینجا کاخ آرزوهای رمانیتک ماست! کشتن و مردن مال جهان سوم است.
خیلی سنگین است این داغ، باید عزادار بود اصلاً، عزادار بودن و شمع روشن کردن برای اینان کلاس آور است.
اصلاً مهم نیست که همین دولت فخیمه فرانسه چه کمک ها کرده به داعش و ... که در کنار گوش ما سر ببرند! اصلاً مهم نیست که ما وسط شعلههای جنگ منطقه امنیت داریم و روزها نمیترسیم ناگهان بمبی در تاکسی کنار ماشینمان منفجر شود. اصلاً مهم نیست که شب ها خاموشی و وضعیت اضطراری نداریم...
این روزها برای ما کلاس مهم تر است... این روز ها خط کش و معیار ما کلاس است... در همه چیز! کلاسی که با آن سقف روشنفکری مان را اندازه بگیریم.
در اوقات فراغت هم بنشینیم برای اعراب جک بسازیم و ناسزا بگوییم چرا که آنان نمیفهمیدهاند و نمیفهمند و نژاد پرست بودهاند (!)
این روزها ما استاد شده ایم، استاد پاک کردن صورت مسئله های بزرگ! صورت مسئله هایی که فکر کردن به آن ها خوشی هایمان را تحت الشعاع قرار می دهد. صورت مسئله هایی که حل کردنش مبارزه می خواهد و کاخ زیبای ذهنی مان را ویران می کند.
این روز ها ما در مصادیق راحت تریم... بیشتر خوش می گذرد...
*احسان همدانیان- فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.