گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو، از لحاظ تاريخي عربستان کشوري است که به واسطه ديگران وارد جنگ نيابتي مي شود. به عنوان مثال از طريق صدام با ايران، از طريق قبايل يمني با جمال عبد الناصر و در نيکاراگوئه با ساندينيست ها میجنگد؛ اما در هیچکدام از این جنگها حضور مستقیم ندارد.
این کشور اما در اغلب جنگها به جز در جنگهايي که ميان عربها و اسرائيل روي داده است؛ در پشت خط مقدم همواره يک نمايندهی قانوني داشته است.
از زمان آغاز جنبشهای عربی که غربیان آن را «بهار عربی» نامگذاری کرده بودند؛ عربستان سعودي به حمايت از دوستان دیکتاتورش و تسويه حساب با دشمنان مبادرت کرد. اين کشور از حسني مبارک حمايت کرد و جلوي قصاص او را گرفت. ميزباني از زينالعابدين بن علي را پذيرفت و او را در جايي امن و راحت اسکان داد. عربستان توانست حکومت اخوان المسلمين را در مصر سرنگون کند. اين کشور از سقوط قذافي که اختلافاتی با غرب داشت، استقبال و در اوضاع جنون وار ليبي ايفاي نقش کرد.
حضور این کشور در عراق، سوریه و یمن اما آنگونه که انتظار داشت پیش نرفت و حتی خطر گسترش موج بیداری اسلامی به درون مرزهای این کشور نیز حاکمان ریاض را تهدید کرد. بنابراین برخی بر این باورند که شواهد موجود نشان دهندهی آن است که سعودیها با مشورت شرکای منطقهای و غربیشان به این نتیجه رسیده اند که باید برای جلوگیری از فروپاشی کامل شبکهی قدرتشان در منطقه، شمشیر را برای رقبایشان از رو ببندند.
بسیاری از کارشناسان و تحلیل گران اعتقاد دارند که سعودی ها پیش از اعدام شیخ نمر، به تبعات اقدام خود آگاه بودند. آنها به خوبی می دانستند که بسیاری از کشورها و سازمان ها و نهادهای بین المللی شدیدا و قویا به این اقدام عربستان سعودی انتقاد و اعتراض می کنند. سعودی ها همچنین منتظر واکنش های تند و شدید شیعیان منطقه مخصوصا جمهوری اسلامی ایران بودند. حتی می توان گفت که آنها منتظر واکنش هایی مانند آتش زدن مشکوک سفارت خود در تهران نیز بوده اند!
این یک واقعیت است که سعودی ها با توجه به جایگاه خود در منطقه به عنوان شریک و هم پیمان اصلی کشورهای غربی مخصوصا آمریکا، و با توجه به ساختار حکومتی و مذهبی خود، به هیچوجه احساس نمیکنند که باید در مقابل انتقادها و اعتراضات بین المللی پاسخگو باشد. سابقه عربستان در دهههای گذشته از جمله در ماجرای کشتار حجاج در سال 66 و یا حادثه اخیر منا و نیز ظلم و ستم علیه اقلیت های شیعه، گواه این مساله است که سعودیها هیچ ارزشی برای حقوق بشر و دیدگاه و نظر و اعتراض سایر کشورها و سایر مذاهب قائل نیستند.
به اعتقاد برخی کارشناسان درباره واکنش دولت جمهوری اسلامی دو نظر وجود دارد. عده ای سیاست فعلی را هوشمندانه و همراه با تدبیر می دانند و عده ای نیز منتقد سیاست های ایران در مقابل زیاده گویی های سعودی هستند. منتقدان دلایل زیادی برای اثبات انتقادات خود دارند. اگرچه روابط ایران و سعودی در سالهای بعد از پیروزی انقلاب همواره با تنش همراه بوده، اما در چند سال گذشته و همزمان با کاهش ادبیات تهاجمی و انقلابی در سیاست خارجی، انتظار داشتیم که لااقل شاهد بهبود نسبی و کاهش تنشها باشیم.
اما باید اذعان کرد هرچه ادبیات تهاجمی مسئولان ایرانی کمرنگتر شده، بر تندی ادبیات مسئولان سعودی افزوده گردیده است و کار به جایی رسیده که مسئولان آن کشور؛ تقریبا به صورت روزانه علیه جمهوری اسلامی ایران موضعگیری میکنند. البته دشمنی سعودیها به اظهار نظر و بیان مواضع تند محدود نشده، بلکه در یکی دو سال گذشته آنها عملا وارد جنگ و نبرد نظامی با ایران در منطقه شدهاند.
نوع دیپلماسی و ادبیات بهکار گرفته شده در برابر این کشور هم در دولتهای سابق و هم در دولت فعلی، دیپلماسی همراه با نرمش بوده است که ظاهرا به طغیان بیشتر طرف سعودی منجر شده است. در دولت یازدهم که تساهل در برابر عربستان را به اوج رسانده است، سخنان هتاکانه مکرر وزیر خارجه جدید عربستان که سیاستهایش کاملا در راستای مواضع باند محمد بن سلمان در ریاض است، هرگز با پاسخ درخوری مواجه نشده است. منتقدان بر این باورند بخشی از جنونی که این روزها در میان حاکمان سعودی شاهدیم، نتیجهی آسودگی این کشور از عدم واکنش جدی دولت ایران است.
سعودیها طی سالهای اخیر کاملا بدون نقاب، بی مهابا و علنی، دست به اقدامات خصمانه و توهین های آشکار علیه برخی کشورهای منطقه به خصوص جمهوری اسلامی ایران می زنند که به تازگی به قطع روابط دیپلماتیک با کشورمان انجامید.
مسئله قابل تامل در این تحلیل، آگاهی و در پی آن هراس حکام غربی، صهیونیستی منطقه از قدرت و نفوذ تفکر و گفتمان انقلاب اسلامی در دنیاست.
تفکراتی که سید عباس موسوی، شیخ راغب حرب و سید حسن نصرالله در لبنان ، علامه زاکزاکی در نیجریه، آیت الله نمر در عربستان و... به تبعیت از گفتمان جمهوری اسلامی ایران مروج آن بودند. گفتمانی که نشات گرفته از فرهنگ عاشورایی است و با شهادت مجریاش جان دو و چندبارهای می گیرد. از این منظر بر ادامه راه گفتمان عاشورایی پایانی نیست و با شهادت مجاهدانی چون شیخ نمر و سید عباس موسوی این گفتمان به راه خود ادامه خواهد داد. این دقیقا همان مسئلهایست که حاکمان ریاض را به هراس میاندازد.
اما این نخستین بار نیست که برخی کشورها روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع میکنند. دیپلماسی ایران پس از انقلاب، تجربیات زیادی از فراخوانده شدن سفرا از این کشور دارد، آن هم کشورهایی با مرزهای واقعی و مدعی نفوذ بینالمللی، نه کشورهای مجعول برآمده از تحولات نظام بینالمللی. پس از اعلام حکم ارتداد سلمان رشدی از سوی امام راحل (ره) و همچنین پس از صدور حکم دادگاه میکونوس در سال 1376، هر دو بار کشورهای اروپایی سفرای خود را از ایران فراخواندند. در قیاس با آن سوابق و تجربیات، فراخواندن سفرای عربستان و تعدادی از عواملش از ایران، شبیه به یک شوخی است.
بیشک کوتهفکرانه خواهد بود اگر این شیطنتهای ارتجاع عربی را تنها ناشی از اقدام مشکوک حمله به سفارت سعودی بدانیم. مساله درحقیقت نگاه فرقهای و تمایل به راهاندازی تقابل فرقهگرایانه با ایران است که سعودیها از ابتدای انقلاب اسلامی به آن تمایل داشتند و اکنون بهترین فضا را برای آن یافتهاند. تجربه دولت اصلاحات در ایران در تلاش برای تنشزدایی با سعودیها و شکست آن نشان داد که عربستان سعودی و همسلکانش در خاورمیانه هیچ تمایلی به تنشزدایی با ایران ندارند چون دیدگاه آنان مبتنی بر افتراق بین شیعه و سنی است.
حملات پنجساله به متحدین ایران در خاورمیانه هم درست در راستای همین فرقهگرایی است. بدون هیچ تعارفی، گروهی از کشورهای منطقه بهسرکردگی رژیم سعودی به دنبال ایجاد جنگ شیعه و سنی در خاورمیانه هستند و گروههای تروریستی متصل به آنها نیز صراحتا سخن از جهاد علیه شیعیان بر زبان میآورند، آن هم با القابی نظیر «رافضی و صفوی».