به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو؛ احمد شاکری نویسنده و منتقد شناخته شده کشور در نامهای خطاب به علیمحمد مودب نسبت نفوذ جریان روشنفکر در موسسات انقلابی چون شهرستان ادب هشدار داد.
در ذیل خلاصهای از این نامه میآید و در انتهای خبر متن کامل نامه ضمیمه خواهد شد.
جناب آقای علی محمد مودب
مدیر محترم موسسه شهرستان ادب
سلام علیکم
*در سالهای اخیر حضور شما در شهرستان ادب موجب شده علاوه بر حیثیت شاعری، حیثیت مدیر فرهنگی و ادبی نیز معرِّف شما باشد. پیش از این و بخصوص در مقاطع حساسی چون فتنه 88 حضور شما و چند تن دیگر از شاعران انقلابی در صحنههای خطر و میدان دفاع از انقلاب اسلامی و ارزشهای آن، از شما در عرصه شعر، چهرهای انقلابی ساخته است. همچنین انتساب مجموعه تحت مدیریتتان به نهادهای ارزشی و انقلابی نشاندهنده اعتماد گروهی از علاقمندان نظام به این مجموعه است.
*آنچه بنده را واداشت به رغم دغدغههای پژوهشی و ضیق وقت این پاره نوشته را برایتان مرقوم نمایم، بیش از هر چیز به حیثیت مدیریتی شما در موسسه «شهرستان ادب» باز میگردد. بنده، سالها است به واسطه دغدغههای پژوهشی ناگزیر جریانها، آثار، افراد و رخدادهای مهم در عرصه ادبیات داستانی را دنبال میکنم. آنچه در این سالها بیش از افراد، با اهمیت جلوه کرده است مجموعههای ادبی بوده اند. نویسندگان شاخص متعددی در دو جبهه ادبیات داستانی انقلاب و ادبیات داستانی روشنفکری ظهور کردهاند. اما آنچه به مانایی اندیشه نویسنده، سبک و سیاق اثر هنری او یا گسترش جهان ذهنی و عملی او در میان نویسندگان انجامیده است و آن را بدل به یک جریان ادبی کرده است مجموعه ها بودهاند.
*تولد هر مجموعه منتسب به نظام نقطه امیدی است که دل علاقمندان به ادبیات داستانی متعهد را روشن میکند. بدین جهت است که مجموعه تحت مدیریت شما مورد توجه اهالی نظر و نویسندگان متعهد است. مدیریت شما، افرادی که در آن مجموعه به کار میگیرید، مبانی فکری مجموعهتان، آثار و سلوک عملی آن مجموعه همه و همه از چشمهای تیزبین و دلهای دغدغهمند پنهان نمیماند. گرچه حضور حتی چند نفر استحاله شده با افکار زاویهدار با ادبیات انقلاب اسلامی را مضر به حال مجموعهای انقلابی میدانم اما به این اکتفا نکرده، بخشی از آثار، برنامهها و فعالیتهای آن مجموعه را دنبال کردهام. برخی از نویسندگان مرتبط با مجموعهتان را از نزدیک میشناسم. با بن مایه فکری برخی مدرسان، منتقدان و راهبران فکری مجموعه تان دقیقا آشنا هستم. با این علم و اطلاع –گرچه برخی جزئیات و اتفاقات پشت پرده از نظرم پنهان مانده باشد- اکنون با شما سخن می گویم. علاوه بر این اطلاع شخصی، چند سالی است نگرانی خود را با برخی دوستان نویسنده بصیر و متدین در میان گذاشته و آنان را نیز با خود هم رای یافتم. آنچه همه این قرائن و شواهد حاکی از آن است، نگرانیای جدی در بخش داستان مجموعه تحت مدیریتتان است.
*خاطرم هست حدودا هفت یا هشت سال قبل در دیداری که با شما در موسسه شهرستان ادب داشتم بحثهایی در ارتباط با حوزه ادبیات داستانی مطرح شد. آن زمان موسسه «شهرستان ادب» آنقدر شناخته شده نبود و شما در صدد برنامه ریزی برای توسعه برنامههایتان در زمینه ادبیات داستانی بودید. از آن زمان سالها گذشته است و شما را جز در یک جلسه عمومی که با جمعی از شاعران و نویسندگان برای همفکری دعوت شده بودیم ندیدم. اتفاق دیگری که در طول این چند سال رخ داده است به نقد داستان بلندی باز میگردد که اتفاقا موسسه شهرستان ادب آن را چاپ کرده بود. پس از انتشار ناقص محتوای جلسه، شما در یادداشتی کوتاه نشان دادید که از این نقد براشفته شده اید. این همه آن چیزی است که به صورت بینابینی رخ داده است.
* ما را چه شده است که هر گروهی به گوشهای خزیده ایم و به کار خود دلگرمیم؟ ما را چه شده که خود را کانون و محور ادبیات می دانیم؟ ما را چه شده که در اثبات خود به نفی دیگران می پردازیم؟ ما را چه شده که طرح نظر و اندیشه و نقد جدی یکدیگر واهمه داریم؟ ما را چه شده است که از در معرض نقد قرار دادن خود بیمناکیم؟ ما را چه شده است که نقد را نوعی تخطئه می دانیم؟ ما را چه شده که ترجیح می دهیم محافظه کارانه منتظر رخدادهایی باشیم که برای ادبیات رخ می دهد؟ ما را چه شده است که گمان می کنیم نیازی به دیگران نداریم؟ آیا فکر می کنیم می توان با حلقه های چند نفری ادبیات ملی را سامان داد؟ ایا گمان می کنیم می توان با شرحه شرحه کردن جامعه نویسندگان انقلابی از ادبیات انقلاب نام برد؟
*ممکن است در برخی از مواردی که در ادامه خواهد آمد با بنده موافق نباشید. پاسخ یا پاسخهایی برای آن داشته باشید. اما گمان می کنم به عنوان مدیر مجموعه ای فرهنگی که قطعا نگران آینده آن هستید به این موارد خواهید اندیشید. در صورتی که با تامل دقیق درباره آنچه آمد، برخی از این کاستی ها و نواقص را در مجموعهتان نیافتید نشانه توفیق شما است و در صورتی که حقیقت آنگونه بود که بیان شده، در اصلاح آن مسئول خواهید بود.
*شما را شاعری انقلابی و متعهد می شناسم. اما معتقدم حیثیت مدیریت اقتضائات خودش را می خواهد. ممکن است شاعر یا نویسنده ای در مقام سرایش شعر یا آفرینش داستان، فردی چیره دست و صاحب نام باشد اما اقتضائات مدیریتی با اقتضائات شعری و داستان نویسانه مشترک نیست.... مدیران غیر آشنا به حوزه ادبیات یا مدیرانی که تنها به واسطه شعر یا داستانی که سروده یا نوشته اند بر مسند کاری گمارده شده اند که هیچ یا اندک تخصصی در آن نداشته و پس از مدتی مجموعه ای را با شکست مواجه کرده اند. البته وضعیت در مدیریت های دولتی آن است که پس از مدتی با تغییر مدیران و دولت ها همه چیز فراموش می شود اما در مورد شما که مجموعه ای خصوصی هستید وضعیت متفاوت است.
* قطعا شما را شاعر خوبی می دانم. قطعا شما آخرین شاعری نخواهید بود که زمام مدیریت ادبیات داستانی را بر عهده دارید، اما در حوزه ادبیات داستانی، مدیریت شما را هوشمندانه نیافته ام. طبیعی و تا حدی قابل درک است که در حوزه ای که ریزه کاری های نظری و جریان شناسی و داستان شناسی و چهره شناسی آن بسیار در تصمیم گیری مهم است تجربه ای ندارید. داستان حوزه ای پیچیده و حساس است که حتی اهالی متعهد داستان نیز بعضا در آن دچار خطای محاسباتی و خلط حق و باطل می شوند. شاید این از بد اقبالی بنده باشد که از شما نقد داستان یا تحقیقی در این حوزه نخوانده یا ندیده ام. طبعا از شما داستانی هم نخوانده ام. اما برخی اظهار نظر های شما درباره آثار داستانی ای که در مجموعه تان چاپ می شود به نظر می رسد در بهترین حالت، نتیجه بی اطلاعی شما از این حوزه باشد. درباره رمانی که مورد حمایت و سفارش موسسه تان بوده است گفته اید بعد از این رمانبه سختی می توان به اثری در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس رمان گفت. رمانی که به ان اشاره کردید آنقدر دشوار خوان هست که کسی چون بنده پس از سه بار مطالعه و نوشتن نقدی هفتاد صفحه ای بر آن بتوانم اندکی درباره آن اظهار نظر کنم. چطور و با چه منطق و در قیاس با چند رمان دفاع مقدس چنین حکمی را درباره رمانی صادر کرده اید؟
* آنچه آمروزه در شهرداری می بینیم، در جشنواره ای چون «داستان تهران» شاهد آن بوده ایم، آنچه در انتخابهای جهت دار بنیاد ادبیات داستانی در جشنواره جلال و دیگر برنامه ها شاهد آن هستیم، آنچه در حوزه هنری شاهد آن بوده و هستیم نتیجه این اعتماد است.... زمانی که به یکی از مسئولان حوزه هنری درباره حضور چهره شاخص اندیشه سکولار در این حوزه هشدار داده می شود پاسخ می دهد ایشان را می شناسیم اهل نماز و متدین است! زمانی که به مدیر دیگری درباره استفاده از فردی با رسوبات شبه روشنفکری هشدار داده می شود گفته می شود این فردی مناسب است زیرا برای اهل بیت داستان نوشته است! زمانی که به مدیر سومی گفته می شود چرا از این فرد با آثار داستانی زاویه دار با ارزشهای انقلاب استفاده شده است می گوید او را دوستان مطلع توصیه کرده اند! آیا واقعا اینها می تواند حجتی برای اعتماد به افراد باشد. شاید فرد سوم رسواتر از دو دیگری باشد چرا که او با اعتماد بی پایه اش به دیگری به مسئول زیر دستش اعتماد کرده است.
* آیا نمی دانید همین الان که این نوشته را می خوانید در میان برخی از طلاب حوزه علمیه قم، مبانی سکولار ستایش می شود و روایت اروتیک، دینی تلقی می شود؟! شاید این نتیجه خوش قلبی شما یا حسن ظن شما نسبت به داستان نویسان و مدرسان داستان نویسی است.
*یکی از مجاری نفوذ همیشگی جریان شبه روشنفکر به جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی توهم به خدمت گرفتن نیروهای شبه روشنفکر در سطوح متفاوت داستان نویس، منتقد، مدرس داستان، مدیر حوزه ادبیات داستانی و پژوهشگر داستانی است. چنین فکری بخصوص در دهه شصت و زمانی که نویسندگان انقلاب اسلامی گمان می کردند از تجربه و علم و مهارت لازم برای ایجاد یا حفظ جریان داستان نویسی دینی بهره کافی ندارند تضج گرفت و شدت یافت...این طرح در همان زمان نشانه های شکست خود را آشکار کرد. در حوزه آموزش داستان نویسی شاهد حضور مدرسان ناسیونالیست و بعضا لیبرال در جمع های حوزوی قم بودیم. اکنون آثار آن پس از نزدیک بیست سال قابل مشاهده است. که سنگ بنای غلط که توسط مدرسان زاویه دار بنا نهاده شد ادبیات داستانی را در برخی محافل قم که مذهبی ترین و عالم ترین چهره ها و فضلای حوزه در آن زندگی می کنند به کجا کشاند. در حوزه هنری حضور همین چهره های بعضا سکولار و شاگردهای دست چندم چهره های شناخته شده غربی مبانی غلط را در اندیشه و مغز هنرجویان وارد کرد تا جایی که پس از دو دهه اکنون متولیان امر نمی دانند خود با دست پرورده های خود چه کنند و میبینند چه مارهایی در آستین پرورده اند.... نمی توان با مدرسانی که با فتنه 88 همدلی یا همراهی کرده اند. مدرسانی که حامی و مروج ادبیات غیرمتعهد، ادبیات هنجارشکن و ادبیات سکولار هستند. مدرسانی که در نظر و عملشان ادبیات انقلابی را ادبیات دولتی و شعاری دانسته و میراث ادبیات حماسی دهه 60 را تقبیح می کنند به داستان دینی رسید. نمی توان به مدرسانی که نویسنده آثار سیاه دفاع مقدس هستند و ارزشهای انقلابی را به وضوح زیر پا گذاشته اند به تربیت نیروهای انقلابی فکر کرد. نمی توان ذهن و عمل نوآموزان داستان نویسی را به دست افرادی سپرد که کارنامه روشنی در ادبیات داستانی انقلابی ندارند.
*هیچ مجموعه ای من جمله مجموعه شما نمی تواند بدون اجتهاد در حوزه داستان فعالیت کند. هیچ مجموعه ای نمی تواند بدون اتاق فکر در این هیاهو راه را انتخاب کند. برگزاری جلسات داستان نویسی و نقد با حضور نوآموزان داستان عموما نشان دهنده هیچ چیزی نیست.
*یکی از مجاری همیشگی نفوذ جریان شبه روشنفکری سپردن سکان هنر و ادبیات بر عهده کسانی است که تقوای ادبی ندارند و در مواجهه با شبهات خود نگهدار نیستند. تقوا، راس المال مومنان است. نیک می دانید و می دانیم که بلایی که گروهی بر سر ادبیات داستانی دفاع مقدس آوردند و آن را از ادبیاتی امیدبخش و ناب و آرمانی به ادبیاتی سیاه و دلمرده و چرکین تبدیل ساختند، بیش از آنکه منشا داستانی داشته باشد به تقوای درونی آنها مربوط بود. شاید بدانید آنچه در دهه هفتاد موجب شد برخی از ارزشهای دهه شصت رویگردان شوند و بر طبل تمام شدن جنگ و مقتضیات آن و فرارسیدن زمان واقع گویی بکوبند، هنجار شکنی ادبی به قصد رسیدن به قله های ادبیات بود. این را می دانید کسی که تقوای الهی را رعایت نکند برای رسیدن ادبیات پر مخاطب برای رسیدن به ادبیات متفاوت برای نویسنده شدن برای جهانی شدن برای دیده شدن باید و نباید های الهی را زیر پا می گذارد. حتی اگر دستش هم برسد از زندگی اولیا و معصومین هم برای اغراض داستانی استفاده می کند.
*آنچه اهمیت دارد سیاست هایی است که مقام معظم رهبری گفته اند نه آنچه مارکز رئالیسم جادویی اش را با آن بنا گذارده است. آنچه برای ما اهمیت دارد عاشورا و قیام اباعبدالله است حتی اگر برخی نظریه پردازان اساسا چنین روایتی را داستانگو ندانند. استفاده از افراد متهتک، شهرت طلب و بی تقوا چه به عنوان مدیر، چه به عنوان مدرس، چه به عنوان هنرجو و چه به عنوان منتقد، راه را برای جریان شبه روشنفکری باز خواهد کرد.
*از جمله راههای نفوذ جریان شبه روشنفکر برخورد «غیر انتقادی و منفعلانه» در برابر این جریان است. بعضا آنچه جای پرسش و تامل و نقد را در این حوزه نظری می گیرد ارتباطات عاطفی و احساسی و همدلی با این طیف است. به تجربه دانشگاهها در حوزه نقد و نظریه ادبی توجه کنید. آنچه عموما دانشگاههای ما را به مصرف کنندگان مطلق نظریه ادبی تبدیل کرده است بت سازی از اشخاص و نویسندگان و نظریه پردازان غربی است. به نحوی که حتی در مقاطعی چون دکتری نیز دانشجویان ما نه مبدا فکر که تطبیق دهنده چیره دست نظریات غربی به آثار داستانی اند. ادبیات داستانی انقلابی مطلقا به اندیشه غربی بی اعتماد است. ادبیات داستانی مرعوب و فریفته و ستاینده ادبیات غرب نیست. ادبیات داستانی انقلاب اسلامی حیثیت اجتهادی دارد نه تقلیدی، ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با معیارهای خود به سراغ آثار داستانی می رود نه با معیارهای ترجمه ای امده از غرب. اما جریان نفوذی که سعی در مرید پروری دارد عملا بیش از هر چیز روی چهره هایی سرمایه گذاری می کند که اساسا موضع منتقدانه محکمی ندارند.
*نفوذ در حوزه فرهنگ و هنر بسی پیچیده تر از حوزه سیاست است. حداقل آن است که در حوزه سیاست چشمهای زیادی اوضاع را رصد می کنند. دغدغه های بسیاری درباره آن وجود دارد. لطمات و صدمات آن قطعی تر و عمیق تر ارزیابی می شود و تغییر و تحول ها بیشتر به چشم می آید. اما در حوزه فرهنگ و بخصوص هنر و بالاخص ادبیات داستانی نفوذ مخفی تر و پیچیده تر و واکنش به آن کمتر و حساسیت درباره آن کمتر است... به یاد می آوریم کسانی که در دهه شصت بسیجی و سرباز بودند و در دفاع مقدس جان فشانی کردند. این افراد از بطن انقلاب و تحولات آن زاده شده و در دوره مذکور افرادی انقلابی به حساب می آمدند. اما مسیر نویسندگی و علل متعدد انها را به جایی کشاند که دفاع مقدس را بی ثمر بدانند. اتفاقی که آخرش هیچ چیز نیست. از «شهادت» به «قتل» رسیدند و مفهوم «جهاد» را به «آدم کشی» تعبیر کردند. اینان همان بودند که دشمنی دشمن را فراموش کردند و به جای «دشمن» از انسانهایی گفتند که در آن سوی نبرد همانند آنها علایق عاطفی داشتند و «زندگی» می کردند. اینان از ادبیات «حماسی» به نفی «ایدئولوژی» رسیدند. و عملا جنگ حق با باطل را جنگ باطل با باطل انگاشتند. اینان همان بودند که در دهه شصت برای «ماندگار» شدن یاد و خاطره دفاع مقدس می نوشتند.
*یکی از مجرای نفوذ جریان شبه روشنفکر «دشمن تراشی»های کاذب است. اینها عموما جای دشمن و دوست را با یکدیگر عوض می کنند و با طراحی دشمنی موهوم، خود را دوست ادبیات داستانی معرفی می کنند. یکی از سخنان معمول این طیف این است که باید به داد ادبیات داستانی رسید. مراد آنان از ادبیات داستانی، ادبیات داستانی بما هو ادبیات داستانی است. یعنی ادبیات داستانی ای که قیدی ندارد. مراد جریان شبه روشنفکر آن است که جمعی را گرد آورد که دغدغه شان تنها ادبیات است. تعالی ادبیات. فراهم آمدن امکانات برای ادبیات داستانی و این گونه تعابیر. اما حقیقت آن است که آنچه در عالم خارج وجود دارد ادبیات بما هو ادبیات نیست. بلکه یا ادبیات متعهد انقلابی و یا ادبیات خنثی و یا ادبیات شبه روشنفکری است.
*می دانیم و می دانید که در طی این سالها برخی چهره های خدوم ادبیات داستانی در جریانی شناخته شده و مستمر تخریب شخصیت شدند. کسانی که آثار هدایت، گلشیری، چوبک، علوی را نقد کرده اند عموما از سوی محافل دانشگاهی تخریب شده و متهم به بی سوادی شده اند. کاملا اشکار است اگر کسی قائل به بی اعتباری «بوف کور» هدایت باشد بی سواد و اگر کسی به مدح ان بپردازد اهل فضل است.. گیریم برخی از این نقدها تند یا حتی نقد شخصیت بوده است. اما حتما تایید می کنید که چنین منظری به ادبیات داستانی انقلاب نزدیکتر و در محافظت از ان قابل اعتماد تر از کسانی است که اساسا داستان را غیر متعهد می دانند یا آن را در دستگاه فکری غرب اومانیست تعریف می کنند.
*از جمله لغزشگاههای حوزه ادبیات داستانی و مجاری نفوذ در این عرصه «محفل گرایی» است. مرادم از محفل گرایی، تشکیل مجموعه های خلاق و فعال ادبی و جمع های متمرکز نیست. بلکه محفل گرایی تعریف ادبیات در حوزه ذهنی محدود چند نفر است. نتیجه این محفل گرایی نیل به گزاره های انحصاری عقلی است که خواست های محفل، خواهش های محفل و پسندهای محفل را معیار و مناط ادبیات انقلاب قرار می دهد. مراد از محفل گرایی لحاظ و اولویت مصلحت یک مجموعه بر مصلحت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی است. آنچه گروهی را گرد هم جمع می کند چیست؟
* شاید بهتر باشد تجربه نویسندگان مسجد جواد الائمه را مرور کنیم. چه شد که از این جمع که در محفلی دین (مسجد) و با مدیریتی فردی مومن پرورش یافتند اندیشه های متضادی ظهور کرد. چه شد که برخی چهره های شاخص شبه روشنفکر محصول جریان جوادالائمه هستند همانطور که برخی چهره های خدوم و متعهد از این محفل سربرآوردند؟ آنچه این محفل و مجموعه را پس از مرحوم فردی تهدید می کند عدم پالایش محفل از عناصر غیر خودی است. ویژگی محفل گرایی، ستایش محفل است که ریشه آن به ستایش خود باز می گردد. طبق مثلی که می گوید «هیچ ماست فروشی نمی گوید ماست من ترش است» محفل ادبی بسته حاضر نیست اشتباهاتش را بپذیرد. وضعیت کنونی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در بخش داستان نتیجه محفل گرایی در این مجموعه است. همواره شاهد بوده ایم که حلقه ای بسته و نقد ناپذیر در هر شرایطی در کنار یکدیگر بوده اند. جالب آنکه با وجود پذیرش برخی نقد ها در زاویه دار شدن تعدادی از افراد حلقه، همچنان حلقه را حفظ کرده و افراد نفوذی را حمایت می کرده اند.
*از جمله مجاری نفوذ جریان شبه روشنفکر به ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، «امتزاج حق با باطل» است. طبیعی است مجموعه شما با مجموعه ای مانند موسسه کارنامه، شهر کتاب، نشر چشمه یا نشر ثالث قابل مقایسه نیست. کمتر اطلاعی از فعالیت های شما یا حداقل مواضع سیاسی شما نشان می دهد جهت گیری شما با آن مجموعه های کاملا لیبرال و غریبه با ادبیات انقلاب اسلامی متفاوت است. این چیزی است که اتفاقا باید بیش از هر چیز دغدغه ان را داشت.
* مجموعه شما نیز در حوزه داستان آثار خوبی را ارائه کرده است. به عنوان داور در جشنواره های متعددی مدافع آثاری از مجموعه شما بوده ام. اما در نگاهی کلی به مجموعهای مانند شما آثار خوب یک فرصت هستند و آثار زاویه دار یک تهدید. نباید با دیدن فرصت ها به تهدیدها بی اعتنا بود. زیرا دادن مجال به آثار تهدید کننده عملا در طول مدت آثار خوب را نیز دچار تحول خواهد کرد. انتشار حتی یک اثر مسئله دار یا برگزاری یک برنامه زاویه دار با ارزشهای انقلاب اسلامی زنگ خطری جدی برای هر مجموعه است.
*یکی از مجاری نفوذ ادبی «خود باختگی» در برابر چهره های ادبی مشهور است. عموما مجموعه های داستانی و بخصوص مجموعه های غیر مولد تلاش می کنند با دعوت و همکاری با چهره های ادبی برای خود اعتبار کسب کنند... جریان شبه روشنفکر خوب در طول این سالها یاد گرفته است که از دولتها باج بگیرد و عموما هم خودش را ارزان نفروخته است. سئوال این است که چرا برخی مدیران ادبی برای نویسندگان شبه روشنفکر فرش قرمز پهن می کنند؟ آیا جز این است که با این عملکرد اعتبار ادبی خود را افزایش دهند؟ حتی نویسندگان شبه روشنفکر هم می دانند که این اقبال ها از چه رویی است... آنها در طول این سالها اندکی خود را برای جمهوری اسلامی خرج نکرده اند. و اگر احتمال بدهند حضور آنها در محفلی به ادبیات ناب و حماسی و عاشورایی انقلاب اسلامی کمک می کند و انگ دولتی بودن به آنها می خورد قطعا پایشان را عقب می کشند.
*از دیگر مجاری نفوذ ادبی «خود ایمن پنداری» است. برخی مدیران فرهنگی و ادبی چون بیش از آنکه باید به خودشان مطمئن و نسبت به تصمیماتشان راسخ اند که حتی احتمال خلاف هم در این باره نمی دهند. کسی که در عمل، زبان و اعتقاد، احتمال خطا و اشتباه درباره خود ندهد نه تنها در جستجوی خطای خود نخواهد بود بلکه نصیحت و نقد دیگران را نیز به خودشان بر می گرداند و آنها را متهم به غرض ورزی و تخریب شخصیت می کند. صحت و بصیرت سیاسی دقیقا ضامن صحت عملکرد و بصیرت ادبی نیست. چه بسا افرادی که به لحاظ سیاسی انقلابی و ولایی هستند اما در حوزه داستان دنباله رو افکار و اندیشه های شبه روشنفکری اند.
* تجربه ثابت کرده است برخی با انگیزه خدمت به ادبیات انقلاب اسلامی بی راهه ای را در مقابل ادبیات داستانی باز کرده و تا سالها مجموعهای را به خطا راهبری کرده اند. خود شاهد بوده ایم در نقد برخی چهره های راه یافته به جریان شبه روشنفکری، مدافعان این نویسندگان عموما پیشینه آنها را در جبهه و جنگ و انقلاب یادآور می شدهاند و از قصد و نیت خیر آنها می گفته اند. اما باید توجه داشت، راه اشتباه با نیت خیر اصلاح نمی شود. بی راهه به مقصد نمی رسد گرچه فرد با نیتی خیر خواهانه بدان راه گذاشته باشد. این گونه افراد و مدیران مصداق جهل مرکباند. ... اگر به مدرسان سکولار داستان نویسی میدان می دهند، قصدشان کمک به جریان داستان نویس انقلاب اسلامی است. اما نیت صالح و خیر جز با عمل صحیح به سرانجام نمی رسد. بلکه در عموم موارد مدیران و برنامه ریزان نااگاه عملا نه تنها کمکی به جریان اصیل ادبیات انقلاب اسلامی نمی کنند بلکه به ابزار مناسبی برای خدمت به جریانهای معارض تبدیل می شوند.
*یکی از مجاری نفوذ ادبی، «توسعه بدون پشتوانه ساختاری» یک مجموعه است. مروری بر تجربه شهرستان ادب نشان دهنده آن است که به سمت گسترش استانی تمایل پیدا کرده است. اینکه شعباتی از این مجموعه در استانهای مختلف فعال شوند این خود می تواند بدون در نظر گرفتن جمیع جوانب تبدیل به تهدید شود. تجربه حوزه هنری در طول چند دهه گذشته پیش چشم ماست. مع الاسف برخی محافل شبه روشنفکری در برخی استانها نه متعلق به محافل خصوصی که متعلق به حوزه هنری استان ها هستند و با بودجه عمومی به نشر آراء و افکارشان می پردازند. این بسط بی ضابطه و بدون پشتوانه علمی کار را در حوزه هنری به جایی رساند که به گفته مدیران وقت اساسا برخی استانها اعتقادی به ادبیات انقلابی و متعهد نداشته و چهره هایی چون صادق هدایت را غیر قابل نقد می دانستند. این بیش از هر چیز بدان معنی است که توسعه یک مجموعه باید به قوت نظر و هسته فکری ان وابسته باشد. کسی که داعیه کار در حد ملی را دارد باید قدرت مواجهه تئوریک در سطح ملی و در مقابل اراء و اندیشه های مختلف را داشته باشد.
*از دیگر مجاری نفوذ بیم از «بایکوت ادبی» است. بسیاری از کسانی که در حوزه نقد مبانی اومانیستی را پذیرفته اند و در نتیجه ارتباط ادبیات را با عالم قدس، دین و اعتقادات انکار کرده اند، بیش از آنکه حتی سخن اندیشمندان غربی را فهمیده باشند یا آن را قبول داشته باشند از بایکوت ادبی و متهم شدن به بی سوادی ادبی می هراسند. جریان شبه روشنفکر که طی چندین دهه زمام امور و نظریه پردازی ترجمه ای و نقد را در اختیار داشته و دائما توسط اثار ترجمه ای به وفور حمایت علمی می شده، فضای ادبیات داستانی کشور را چه در گذشته و چه تا حدی در زمان حاضر در دست داشته است. بدین نحو که نویسنده گمان می کرده برای نویسنده شدن باید در این فضا قرار گیرد. باید ادبیت داستانش به اثبات برسد. از این رو، اگر حرف جریان شبه روشنفکر را نزند در جشنواره ها، نقد ها، پایان نامه ها، محافل ادبی، سخنرانی ها و همه و همه این برنامه ها بایکوت می شود. این بایکوت از جمله سیاست های رایج جریان شبه روشنفکری در طول دهه های اخیر بوده است. و معنایش آن است که آنچه از سوی ما تولید می شود «ادبیات ناب» است و دیگر تولیدات اساسا آنقدر قابل نیست که درباره ادبی بودن اش سخن بگوییم. برخی نویسندگان و به تبع آنها مجموعه های ادبی برای انکه در تفسیر و تحلیل فلان نحله ادبی بگنجند یا توسط فلان منتقد شبه روشنفکر دلنوازی شوند از گفتن آنچه معتقدند باز می مانند.
*از دیگر مجاری نفوذ ادبی در مجموعه های انقلابی پرهیز از «چهره شناسی» است. مبنای غلطی که در اندیشه و عمل برخی مدیران ادبی نیز جای گرفته است آن است که ما به خود فرد (نویسنده، منتقد، پژوهشگر، مدرس) کاری نداریم. به موضع سیاسی و اعتقادات او توجهی نداریم. به سلوک دینی او اهمیتی نمی دهیم. به تعبیری ما نمی خواهیم با ورود به تحلیل شخصیت به «نقد شخصیت» وارد شویم. بلکه ملاک ما تنها داستانی است که نوشته شده یا نقدی است که خوانده شده است. بر خلاف آنچه گمان می شود دعوت از یک نویسنده یا منتقد یا یک پژوهشگر دعوت از حیثیت نویسندگی یا نقد یا پژوهشگری او نیست بلکه دعوت از تمام حیثیت او است. تعداد کسانی که بدون فهم «بوف کور» جذب «صادق هدایت» شدند. بسیار بیش از کسانی است که صرفا تحت تاثیر این اثر قرار گرفتند. همانطور که در نقطه مقابل کسانی که جذب شخصیت «امام راحل» شدند بسیار بیش از کسانی بود که مبانی فقهی ایشان را در مسئله «ولایت فقیه» مطالعه کردند. با برقراری ارتباط میان هنرجو و مدرس داستان، قادر نخواهید بود این حیثیت ها را از یکدیگر تفکیک کنید و هدایت و مدیریت نتیجه از دستتان خارج خواهد شد.
* از جمله مجاری مهم نفوذ جریان شبه روشنفکری همراه کردن عده ای از نویسندگان متعلق به جریان انقلاب است که موضعی در مقابل آنها ندارند. عرصه ادبیات داستانی انقلاب و جریان منتسب به انقلاب ترکیبی از افراد با استعدادهای متنوع است. طیفی از افراد این جریان، نویسندگان متعهد و کوشایی هستند اما در شناخت جریان روشنفکری ناتوانند. یا اگر به چنین جریانی اعتراف دارند قادر به نقد دقیق و شجاعانه آنها نیستند و همواره شناخت خود را در پس مصالح یا ملاحظاتی پنهان می کنند. به راستی چه می شود که در مجموعه ای چون بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، جایزه ادبی جلال به برخی آثار ضد دینی و متضاد با ارزشهای انقلابی و اسلامی داده می شود؟ آیا در اعضای هیئت علمی این جایزه چهره های متعهد حضور ندارند؟ پاسخ را باید در این جست که یا برخی از این اعضا به دلیل قلت تعداد، عملا با رای اکثریت به حاشیه می روند یا برخی اعضای متعهد اساسا دانش یا شجاعت مقابله با طیف شبه روشنفکر را ندارند. آنچه قطعی و حتمی است نتایجی است که نسبتی با انقلاب و اسلام ندارد. حضور برخی چهره های متعهد در مجموعه شما نقطه قوتی است که باید آن را تقویت کرد. اما برخی از این چهره ها اساسا نه در مقام نقد فردی با سابقه و توانا بوده و نه در مقام نظریه پردازی، قدرت پاسخ گویی به شبهات جریان شبه روشنفکری را دارند. این بهترین فرصیت برای جماعت شبه روشنفکر است که با نفوذ خود و قرار گرفتن در بین جمعی از چهره های متعهد اما بی موضع یا با موضع مغلوب، عملا اهداف خود را دنبال کنند.
*جناب علی محمد مودب
در آنچه آمد، به گفتاری کلی اکتفا کردم. عامدانه در حوزه مصادیق و تطبیق این احکام بر جزئیات وارد نشدم گرچه در حوزه مصادیق بیش از این ها می توان سخن گفت. آنچه بیان شد، مجاری نفوذ جریان شبه روشنفکری در جریان ناب انقلاب اسلامی بود که در طول قریب به چهل سال همواره به انحاء مختلف رخ داده است. گرچه این روشها در دهه شصت کمتر و در نتیجه اصالت ادبیات ناب انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دست نخورده تر بود. اما به میزانی که به زمانه کنونی نزدیک شده و از رخداد قدسی دفاع مقدس دور شده ایم، بهتر می توانیم درک کنیم که دفاع مقدس و فضای روحانی آن چه خدمتی به ادبیات داستانی معاصر کرد. و اگر نبود قرار گرفتن در آن فضای ایثار و رشادت شاید هیچ گاه کوتاه اندیشی های زندگی های عادت زده، اجازه درخشش خیره کننده ادبیات ناب انقلاب اسلامی را به ما نمی داد. اکنون و در دهه نود بسیار بیش از گذشته به این نکات نیازمندیم. از آنجا که شما را فردی انقلابی و متعهد می دانسته و همچنان می دانم، در کلیات و برخی مولفه های اصلی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی متعرض نکته ای نشدم و تمامی این مولفه ها را به عنوان اصول موضوعه بحث قلمداد کرده ام. فرض بنده در این نوشتار آن بوده که منشا نگرانی ها درباره مجموعه تحت مدیریت تان از غفلت از بخش داستان نشات گرفته است. همچنین فرض دیگر این گفتار روشن بودن تطبیق این کلیات بر برخی اشخاص و آثار است.
آنچه آمد، بخشی از نگرانی هایی است که درباره مجموعه تحت مدیریت تان و البته درباره کلیت مدیریت های ادبی در کشور احساس می شود. این نگرانیها نه تنها موضع نگارنده بلکه نگرانی تعداد قابل توجهی از دوستان متعهد و انقلابی ای است که برنامهها، ارتباطات و سیاستهای شما را رصد می کنند. کسانی که به بالیدن ادبیات داستانی انقلاب اسلامی امید بسته اند و توفیق «شهرستان ادب» در هدف گذاری و برنامه ریزی را توفیق خود و ادبیات متعهد انقلاب اسلامی می دانند.
و الی الله المنتهی
احمد شاکری 30/10/94