گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ علی سلطانی وش، پس از بروز تحولات اخیر منطقه غرب آسیا، از جمله بحران افغانستان و عراق ،جنگ لبنان، مسائل مربوط به موضوع فناوری هسته ای ایران و هم چنین افزایش نقش عنصر شیعی در ساخت قدرت و سیاست منطقه ای، مباحث مهمی پیرامون افزایش نقش جمهوری اسلامی ایران در این منطقه ، ابتدا توسط تحلیلگران و پژوهشگران غربی و سپس نخبگان عربی و صهیونیستی مطرح گردید.
اصرار نگاه مسلط در غرب به ویژه آمریکا برای گسترش طلبانه و فرصت طلبانه خواندن حضور ایران در منطقه، باعث می شد تا دیپلماسی ایرانی را در ذیل نظریه "رئالیسم تهاجمی" تبیین کنند؛ حال آنکه هیچ کدام از مولفه های یک رئالیسم "تهاجمی" از جمله تلاش برای افزایش "قدرت نسبی" خود در شرایط هرج و مرج نظام بین الملل و در کنار آن کوشش عامدانه برای کاهش امنیت و قدرت سایر دولت ها و یا تعریف ماهیت سیاست بین الملل بر اساس عنصر "درگیری" و ضروری دانستن وجود آن، در چارچوب سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نمی گنجد، بلکه دقیقا نقطه مقابل آن، یعنی شاخصه های "رئالیسم تدافعی" از جمله تلاش برای حفظ "امنیت نسبی" خود و مبنا دانستن عنصر "همکاری" در ماهیت سیاست بین الملل، ویژگی های اصلی دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران را تشکیل می دهد.
گواه دیگری بر تدافعی بودن سیاست خارجی واقع گرای ایران، در واکنش سایر دولت هاست؛ به طوریکه اگر سیاست خارجی ایران مبتنی بر رئالیسم تهاجمی بود، انتخاب عقلانی برای سایر بازیگران ذی نفع، باید تلاش برای ایجاد " بازدارندگی" در برابر ایران می بود، حال آنکه مطابق با انتخاب خردمندانه کشورهای درگیر ، در مواجهه با یک رئالیسم تدافعی که همان اتخاذ سیاست " همکاری" می باشد؛ اغلب کنشگران اصلی منطقه که معمولا سیاست های عقلانی اتخاذ می کنند ، پس از تحولات بحران عراق و افزایش نقش منطقه ای ایران ، در پی توسعه همکاری با جمهوری اسلامی ایران هستند.
در واقع اهداف ایران از افزایش نقش منطقه ای خود بعد از بحران عراق، در چارچوب "دفاع فعال" و از راه "حضور موثر در مسائل منطقه ای" واکنشی به رفع و دفع تهدیدات ناشی از حضور مستقیم نیروهای آمریکایی در محیط فوری امنیتی ایران و تهدیدات ناشی از انتقال قدرت و نظم در منطقه است.
اما درست در نقطه مقابل ایران در اتخاذ سیاست خارجی در منطقه غرب آسیا، آمریکا قرار دارد که با هدف افزایش قدرت نسبی خود به وسیله کاهش قدرت و امنیت سایر بازیگران منطقه و پیگیری سیاست های مداخله گرانه و فرصت طلبانه و گسترش جویانه و بحران آفرین و تنش زا ، دقیقا رفتاری مطابق با نظریه "رئالیسم تهاجمی" دارد.
اکنون پس از گذشت بیش از یک دهه از این تحولات ، اگر فرض کنیم داور مسابقه، سوت پایان نیمه اول مسابقه دیپلماسی ایران و آمریکا در منطقه غرب آسیا را زده است ، به جرات می توان گفت در این نصف بازی، ایران پیروز بدون تردید این میدان پرتنش بوده جایی که با به کارگیری راهبرد "امنیت به هم پیوسته" امنیت خود را به امنیت منطقه و امنیت منطقه را به امنیت خود گره زده است و درواقع بین شدت تهدیدات خارجی و حضور خود در مسائل منطقه ای ، رابطه ای مستقیم و عقلانی برقرار کرده است که همه بازیگران منطقه ای خوب فهمیده اند اگر تهدید خارجی در منطقه افزایش یابد ایران برای دفاع از امنیت خود ناچار است حضور خود را در منطقه افزایش دهد و در این میان از عنصر ایدئولوژی (ابزارشیعی) و رویکرد امنیتی بیشتری استفاده کند و هرچه تهدید خارجی کمتر باشد، جمهوری اسلامی از عامل ژئوپولیتیک و رویکرد اقتصادی بیشتر بهره می گیرد. در واقع حضور ایران در منطقه روز به روز برای همه ذیل نظریه " رئالیسم تدافعی" و به عنوان سیاستی معقول و مفید برای منافع همه بازیگران منطقه ای تبیین می شود اما در مقابل دولت ها و افکار عمومی کشورهای منطقه، بیش از پیش بر این باور استوارتر می شوند که ایالات متحده آمریکا با گسترش حضور مداخله جویانه و نفع انگارانه خود در منطقه چیزی جز افزایش هرج مرج و بی ثباتی و کاهش امنیت و قدرت نسبی کشورها را برای منطقه به ارمغان نیاورده است.
شکست اکثر طرح های بحران زای منطقه که با طراحی، پشتیبانی آشکار یا پنهان و حتی در مواقعی با ورود مستقیم آمریکا در غرب آسیا از جمله جنگ عراق، افغانستان ، یمن ، بحرین و سوریه ،تاسیس و پرورش گروه های تروریستی چون طالبان و القاعده و داعش، و آشکار شدن نقش موذیانه آمریکا در مناسبات منطقه ای ، چهره ای منفور و غیر قابل اعتماد از این کشور نزد ملت ها و دولت های این منطقه به وجود آورده است و در مقابل اعتماد و اعتقاد به سیاست های خارجی ایران، به رغم همه تحرکات عجولانه و نابخردانه کشورهایی چون عربستان، روز به روز افزایش می یابد و همه بازیگران منطقه، به اهمیت نقش ایران و تاثیر مثبت آن در غرب آسیا اذعان می کنند.