به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، اسماعیل احمدی در یادداشتی با عنوان «از روایت گری طلاب خارجی تا نامه ای به مدافعان حرم تا آش شله قلم کار» نوشت:
« مرحوم آقای حاج عبدالله والی یکی از آدمهایی است که قطعاً در تاریخ انقلاب و تاریخ کشور اسمش خواهد ماند و نامش به نیکی یاد خواهد شد؛ خداوند درجاتش را عالی کند»
اینها بخشی از فرمایشات تاریخی پرچمدار فرهنگ جهاد و هجرت امام خامنه ای خطاب به خانواده ی جهادگر آسمانی حاج عبدالله والی بود که 23 سال از حیات طیّبه اش را بی آنکه حتّی یکبار مقابل دوربین ها ظاهر شود مظلومانه و غریبانه در دیار محرومان بشاگرد سپری کرد و درد آورتر اینکه والی مظلومانه زیست و مظلومانه تر آسمانی شد بی آنکه کسی باور کند او شهید شد چرا که 23 سال حیات در بیماری های واگیردار و حضور در فضاهای غیر بهداشتی و در انواع بیماری های مالاریا؛ بدون آنکه کوچکترین خانه بهداشتی باشد و تازه اگر هم یافت می شد حاجی مگر کار را رها می کرد؟ اینها تنها گوشه ای از جراحت هایی است که او را به وصال یار رساند.
با این مقدمه جمعی از گروه های جهادی از سال گذشته تصمیم گرفتند تا گرد مظلومیت را از نام زیبای والی بزدایند و به نیّت ادای دین به «فرمانده بزرگ جهادگران،» مراسمی متفاوت را در قالب یک اقدام خودجوش جهادی رقم بزنند لذا طرحی نو در انداخته و "شب خاطره جهادی" را بنیان گذاردند تا ضمن انسجام گروه های جهادی، فضای خاص این اردوها را به سطح شهرها نیز بکشانند و جریان جهادی را در افکار عمومی تقویت نمایند.
و به این سان همچون شب خاطرات دفاع مقدس، شب های خاطره ی سنگرهای محرومیت زدایی و دفاع از محرومین و مستمندان راه اندازی شد.
امسال نیز همزمان با یازدهمین سالگرد حاجی، دومین شب خاطره جهادی برگزار شد آن هم به صورت "بین المللی".
...وارد مجموعه ی شهدای انقلاب اسلامی شدم. مشهد سیدالشهدای انقلاب سید محمد حسین بهشتی آنکه مظلوم زیست و خار چشم دشمنان بود.
تا نیروی اطلاعات مجموعه، قیافه ی مرا دید او که گویا محرومیت و هجرت را در من می دید گفت: " شب خاطره این طرف" (و حیات را به من نشان داد) گفتم: " تابلو که سالن را به سمت دیگر نشان می دهد." که صحبتم را قطع کرد و ادامه داد: "جالبه خود مسئولین مجموعه هم تا به حال تصور نمی کردند میشه توی حیاط هم مراسم برگزار کرد..."
و خلاصه برای اولین بار به همایشی رفتم داخل حیاط که چینش صندلی ها و نورپردازی از یک سو و دکور متفاوت مراسم از نخل های سرجدا و کپر روستایی تا تصاویر شهداء و ایثارگران اردوهای جهادی از سوی دیگر؛ چشم انداز دل انگیزی به فضا بخشیده بود که فقط باید بودید و می دیدید.
هر گوشه از کار به گروهی جهادی سپرده شده بود یک گروه جهادی مسئولیت پذیرایی را بر عهده گرفته بود گروهی دیگر نمایشگاه عکس و گروهی هم مسئول برپایی غرفه روستا کالا بود تا محصولات روستاییان را در معرض نمایش و فروش قرار دهد.
گروهی جهادی، نور و صوت را برپا کرده و گروهی هم اتاق فرمان را هدایت می کرد و خلاصه این مراسم الگویی بود از "همه با هم»بودن" که شعار بسیج در عرصه ی سازندگی است البتّه شعاری که عملی شده بود تا بگوید "ما می توانیم".
گفتم بسیج، یادم آمد که اولین مسئولی که دعوت جهادگران را پذیرفته و از ابتدا تا انتها حضور یافت سردار غلامی مسئول بسیج سازندگی بود و سپس سردار حزنی فرمانده قرارگاه محرومیت زدایی قرب کوثر. حاج آقا بشارتی که ید طولایی و تجربه ای طولانی در مناطق محروم دارد، خانواده ی جهادگران شهید مدافع حرم حاج حمیدرضا اسداللهی و محمد دهقان تا خانواده ی جهادگر شهید حسین مومنی وارد مراسم شدند و کمیته تشریفات آنها را در جایگاه ویژه جای داد.
امّا خب میهمانان ویژه که به قول مسئولان شب خاطره، میزبان اصلی مراسم بودند "همه با هم" یکجا وارد شدند تا احتمالا به جوانترهای عرصه ی جهادی و سازندگی "همه با هم بودن" را عملاً نشان بدهند... آری همان ابتدای مراسم بود که 14، 15 نفری با هم آمدند. چهره هایی نورانی و جذاب از حاج محمود و حاج امیر و حاج مجید والی که اخوین کوچک و بزرگ مرحوم حاج عبدالله بودند که پس از رحلت او علی رغم تمام بی مهری ها کم نیاورده و در جهادشان ثابت قدم ماندند، و ماندند تا نام و یاد و خاطرات و مجاهدات حاج عبدالله بماند؛ تا یاران بشاگردی حاجی که سالها در عمران و فرهنگ، همسنگر او بودند و رهنمودهای حاجی را عملیاتی کردند نیز آمدند؛ تا عباس، یادگار حاجی و خانواده های اخوین والی که نور حضورشان، شب خاطره را مانا و جاودان کرد.
از نکات ارزنده ی مراسم این بود که قاری و مجری و سخنران نیز همگی از جهادگران بودند و حسابی مراسم جهادی ها خودکفا بود.
سرود ملی نواخته شد اما شاید اولین باری بود که وقتی سرود نواخته شد خیلی بیشتر از آنچه تصور کنم و کنید، احساس غرور کردم چون به هرطرف که نگریستم از جوان و پیر تا خواهر و برادر تا روحانی و دانشجو همه و همه مجاهدانی بودند که بالاترین عبادت یعنی خدمت به خلق را اصلی ترین ماموریت بندگی شان قرار داده و ایثار و فداکاری ویژگی آنان بود. به جای آنکه نام فوتبالیستها و تیم های فوتبالی را بلد باشند حداقل نام ده ها روستای ترکی و عربی و بلوچی و لری و.... را با نام های خاص محلی می گفتند که روزها و شب ها و هفته ها و گاه سالها در آن مناطق محروم حضور یافته و در عرصه های مختلف عمرانی و بهداشتی و فرهنگی و آموزشی و اقتصادی و هنری و ورزشی و کشاورزی به روستاییان خدمت کرده بودند... چقدر سرود ملّی ایران اسلامی با جهادگران دلچسب بود و دلچسب تر آیات نورانی قرآن الهی بود که قاری خواند "ان الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم..." و باز این شاید اولین بار بود که مصادیق حقیقی آیات را و بحق بگویم آیات مجسم را حول خویش می دیدم که اتفاقّا رهبر عزیزمان نیز در دیدار این جهادگران فرموده اند " شما مظهر مجسم قرآنید" و چقدر گواراست که بندگان حقیقی و عبادالصالحین را کنارت ببینی، با آنها نفس بکشی، با آنها بخندی، با آنها هم کلام شوی...
با آنها نفس بکشی آنگاه که طلبه ی سری لانکایی که سه سال در اردوهای جهادی ایرانی ها در منطقه ی شادگان خوزستان حضور یافته و اینک پای ثابت سازندگی در روستاها شده و خاطرات خود را روایت می کند و می خواهد این الگو را در کشور خود نیز برپا کند و صد البته همسنگران خارجی اش نیز که از کشورهای مختلف در این مراسم بین المللی شرکت کرده اند حتما می خواهند در کشورها ی شان اردوی سازندگی راه بیندازند.
با آنها بخندی آن هنگام که مهدی با سابقه ی سالها کار جهادی خاطرات خود را از حضور مسئولین می گوید که چگونه صبحانه شیر خورده بودند و پس از دو ساعت طی طریق در راه های بی راهه برای رسیدن به روستا، به محض خروج از خودرو تمام آنچه از شیر به ماست تبدیل شده بود را بیرون می ریزند و آنگاه جهادگر ما به آنها می گوید تصور کنید اگر زن روستایی باردار باشد و بخواهد...
و با آنها هم کلام شوی آنگاه که بعد از روایت خاطرات تلخ و شیرین خواهر و برادران جهادگر، نوبت به تقدیر از خانواده شهدا گردد که همزبان با سایرین برای شادی روح شان صلوات ختم کنی و یاد کنی حضور آن شهیدان را که روزی در اردوی جهادی با هم بوده اید و اینک آنها در بهشت و تو کماکان در دل روستا ها تا شاید تو نیز به کاروان شهدا بپیوندی.
آنچه توجهم را به خود جلب کرد توزیع برگه هایی بود با تیتر "نامه ای به مدافعان حرم" که جهادگران قبل از نوروز این پویش را آغاز کرده و پس از جمع آوری صدها نامه؛ یکی از جهادگران که نوروز را به دمشق سفر کرده بود به فرمانده مدافعان تحویل داده بود و اینک نیز شب خاطره بستر خوبی بود برای این کار و زمینه ای هم مناسبتر برای جمع آوری خاطرات جهادی.
اگر چه دومین شب خاطره جهادی پس از سخنرانی حاج آقا قاسمیان که خود از پیشکسوتان جهادی است و البتّه بعد از آنکه در صف غذا ایستادیم تا کاسه آش شله قلم کار و یک تکه نان را بگیریم و نوش جان کنیم، حوالی 30/22 پایان پذیرفت.
بی شک جهاد خدمت رسانی و جنگ با فقر و تبعیض و بی عدالتی؛ همچون جهاد دفاعی و جنگ با رژیم بعثی؛ دارای خاطراتی است که باید با الگوگیری از ضعف جهاد دفاعی که همه مشغول جنگیدن بودند و ننوشتند آنچه را همان موقع باید بنویسند و تازه پس از سال ها به فکر شب خاطره و انتشار کتاب و تولید فیلم و مستند افتاده اند (حال آنکه بسیاری شان به وصال حق شتافته اند)؛ با این نگاه آسیب شناسانه باید اینک پا به پای سازندگی گروه های جهادی و در کنار کمیته های مختلف؛ کمیته روابط عمومی نیز فعالانه عمل کند و باید در کنار قلم و کاغذ و دستگاه آزمایش قند خون و بیل و کلنگ و خلاصه ابزار اردو؛ حتما دوربین عکاسی و فیلمبرداری و سایر تجهیزات رسانه ای همراه گروه جهادی باشد تا در جهاد رسانه ای نیز مقابل امپریالیسم رسانه ای غرب و صهیونیسم پیروز شویم.
( ان شاءالله)
قلمی فرسوده از اسماعیل احمدی
منبع: خبرگزاری بسیج