کد خبر:۵۱۸۰۳۱
محمد گلریز در گفت‌و‌گوی تفصیلی با خبرگزاری دانشجو:

با هر شعر سبزواری یاد مقطعی از تاریخ انقلاب می‌افتم/ دوست دارم برای «مدافعان حرم» بخوانم

در شرایط عادی همه انقلابی می‌شوند! ولی در روزگاری که کسی جرأت نداشت از انقلاب صحبت کند، استاد سبزواری شجاعانه شعرهای انقلابی می‌گفتند.

گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ صدای محمد گلریز به عنوان میراث شفاهی ایران در سازمان میراث فرهنگی ثبت شده است. می‌گویند او چهره پرطرفدار و بی‌رقیب دهه شصت است. دهه جنگ و انقلاب. دهه خاطرات و نوستالژی‌ها. حالا که دور با پاپ‌خوان‌هاست اصلاً عجیب نیست که دهه هفتادی‌ها و دهه هشتادی‌ها او را نشناسند،‌ اما بزرگترها خوب یادشان است که مثلث «سبزواری، راغب و گلریز» در عرصه موسیقی می‌تاخت و قلب‌ها را درمی‌نوردید. حالا سال‌ها از آن روزها گذشته. استاد سبزواری پیک مرگ را سر کشیده و آقای راغب در بستر بیماری است. به بهانه فوت حمید سبزواری سراغ محمد گلریز رفتیم که یکی از نوجوانان گروهی بود که در بهشت زهرا سرود «برخیزید» را برای امام خواندند. با او درباره آشنایی‌اش با استاد سبزواری، روزهای آغاز انقلاب، تجربه‌های مشترک و حال و هوای این روزهایش گفت‌و‌گویی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

آشنایی شما با آقای سبزواری پیش از انقلاب بود؟

چند ماه قبل از انقلاب با جناب سبزواری آشنا شدیم و از همان موقع فعالیتمان را شروع کردیم. ایشان به ما ایده برای خواندن بهتر آثار ایده می‌داد و ما هم اجرا می‌کردیم. چند ماه اول خیلی سخت بود. چون جو طاغوت و حکومت نظامی بود. ما بیشتر تلفنی با هم تماس داشتیم و از شعرهای ایشان استفاده می‌کردیم.

 

آقای سبزواری از پایه‌گذاران شعر انقلاب بودند. به عبارتی از پیشگامان سروده‌های انقلابی هم بودند و می توانیم بگوییم ایشان پدر شعر انقلاب یا پیر شعر انقلاب هستند. آقای سبزواری از همان اوایل انقلاب هم همراه امام و همراه انقلاب و مردم بود و یک لحظه هم از پا ننشستند. تا آنجایی که در قدرتشان بود از نظر ذهنی و جسمی شروع کردند به سرودن شعرهای انقلاب.

 

ما آثار ایشان را که نگاه می‌کنیم نقاط عطف بسیاری را می‌بینیم. وقتی حضرت امام وارد شدند سرود «خمینی ای امام» را سرودند که در مهرآباد خوانده شد. بعد هم که حضرت امام به بهشت زهرا آمدند سرود «برخیزید» خوانده شد که بنده هم جزو آن گروه بودم.

 

 

 

از همکاری‌تان با استاد سبزواری بگویید.

یادم هست که در همان یک سال اول حدود 30 تا 40 تا کار از آقای سبزواری خواندم. آدم با هر کدام از شعرهای ایشان یاد یک مقطعی از انقلاب می‌افتد. می‌شود گفت ایشان تاریخ انقلاب است. برای شهید مطهری، شیهد بهشتی، شهید رجایی، شیهد باهنر و اکثر شهدا و جانبازان. در هر مرحله‌ای که مردم پیش می‌رفتند در انقلاب و مشکلی پیش می‌آمد واقعاً شعرهای ایشان کمک‌کننده بود. آقای سبزواری از اسوه‌های بزرگ انقلاب بودند. متأسفانه آن جور که باید و شاید شخصیت واقعی ایشان باز نشده. در شرایط عادی همه انقلابی می‌شوند! ولی در شرایط سخت و شرایطی که کسی جرأت نداشت صحبتی در مورد انقلاب کند ایشان خیلی شجاعانه شعرهای انقلابی می‌گفتند.

 

چند تا کار مشترک با هم داشتید؟

نزدیک به 200، 300 تا بوده. هر اتفاقی افتاده ایشان شعر گفته‌اند. منتهی شعرهایی که ماندگار بوده. من خیلی با ایشان زندگی کردم. مرد مهربان و متواضعی بودند. در عین این که خصوصیات مهربانی را داشتند، ولی در کار جدی بودند و شجاعت داشتند. خیلی جالب است آدم از نظر اجتماعی در مقابل مردم و مخاطبین خود تواضع داشته باشد. اگر تیغ هم به گردنش می‌گذاشتند کار خودش را انجام می‌داد. ان‌شاءلله با مولا مشهور شوند. باید آثار ایشان را بررسی کرد. هر کدام از شعرهای ایشان را می‌توان فیلم کرد. مثلا برای شهید مطهری ایشان شعر گفتند. آن وقت‌ها خیلی حرف و حدیث بود. رفتیم پیش امام و نزدیک به 40 سال قبل امام کار ما را تایید کردند. ایشان را مورد تشویق قرار داد. شعر ایشان را دید، کلام ایشان را دید. می‌خواهم بگویم کلام رکن اصلی موسیقی است. کلام ایشان اثرگذار و موثر بود. مثلاً درباره جانبازان شعر «ای شکسته استخوان از جفای اهرمن بسته راه دشمنان با نثار جان و تن». یا مثلاً سرودی در مورد شهید بهشتی بود که خود حضرت آقا از این شعر در جایی شنیدم خیلی خوششان آمده. «خواهم ز سوز دل به سوگ جان نشینم، در بستر غم با همه جانان نشینم...»

 

استاد سبزواری موسیقی را هم خوب می‌شناختند.

بله، اصلا در شعرهایی که ایشان می‌گفتند، خودشان ملودی را هم زمزمه می‌کردند. دلیل ماندگاری آثار به خاطر این بود که ما یک تیم بودیم. با هم وحدت داشتیم. مشورت می کردیم. اگر بر فرض می‌گفت «ای مجاهد شهید» پیشنهاد ملودی هم می‌دادند. آقای راغب از ایشان ایده می‌گرفت. کلاً شاعر وقتی شعری می‌گوید خودش آن را زمزمه می‌کند. راز ماندگاری این آثار همان وحدت کلمه و هم‌نوایی و همزبانی خواننده است. باور کنید آن موقع ما تابع مادیات و مسائل مادی نبودیم. نه ما بلکه همه مردم. انقلاب که پیروز شد به رهبری امام، همه دغدغه‌شان معنویت بود. واقعاً این جوری بود. کسی فکر مادیات و این مسائل نبود. در عرصه شعر و ادبیات و موسیقی هم همین بود. هر کس هر کاری از دستش برمی‌آمد برای پیروزی انقلاب می‌کرد. هنرمند، خواننده، آهنگساز، کارگر، دانشجو و غیره. در چنین شرایطی کسی به فکر پول و مادیات نبود.

 

 

شما به استاد سبزواری پیشنهاد می‌دادید که درباره فلان موضوع شعر بگویند یا ایشان می‌نوشتند و به شما ارائه می‌دادند؟

ما اوایل انقلاب اصلاً نمی‌دانستیم که چی باید بخوانیم. هیچ کس نمی‌دانست چه آهنگی باید بسازد که در راستای انقلاب باشد. از واژه‌های مردم استفاده کردیم. استاد خودشان این ایده را دادند. راغب هم کمک کرد. ما در خدمتشان بودیم. همین واژه‌هایی که در راهپیمایی‌ها می‌دادند. اکثر شعرهایی که ایشان گفته با واژه‌هایی است که در راهپیمایی بوده. همه سروده‌هایی که ساخته شدند شعارهایی بود که مردم در راهپیمایی می‌دادند. استاد می‌گرفت و شعر می‌ساخت. ملودی، ملودیِ انقلاب بود و از نظر ریتم می‌خورد به این شعرها و سروده‌های انقلاب به این صورت درست می‌شد. عزیزان دیگری هم بودند. باید یاد کنیم از مرحوم شاهرخی، مشفق کاشانی، نصرالله مردانی، اَوِستا و معلّم که الان زنده هستند و خدا سلامتشان بدارد. آقای سبزواری پایه‌گذار این مسئله بودند. عزیزان دیگری هم در کنارشان کمک کردند، ولی پیشگام این مسائل آقای سبزواری بودند.

 

ماجرای شکل‌گیری سرود «برخیزید» چه بود؟

سه چهار ماه قبل از ورود امام به ایران ستاد استقبال تشکیل شده بود. شهید مطهری و شهید بهشتی توی آن ستاد بودند. عزیزانی هم مثل سبزواری حضور داشتند. ما هم دورادور در جریان بودیم. استاد سبزواری فکر کرده بود که وقتی حضرت امام می‌آیند فرودگاه باید سرودی باشد تا از ایشان استقبال کنیم. از قبل اعلام کرده بودند که امام به بهشت زهرا می‌روند برای تجدید میثاق با شهدا. طبعا استاد سبزواری شعری آماده کرده بودند. ملودیش را آقای شاهنگیان ساخته بودند و با گروه کُر خوانده شد. جمعیتی زیادی آنجا بود. من هم توی آن گروه کُر بودم. آن موقع همه چیز انقلابی بود. به لطف خدا کارهای انقلابی همیشه خوب از آب درمی‌آیند.

 

از خاطرات‌تان با آقای سبزواری بگویید.

خاطرات زیاد است. وقتی برای حضرت امام سرود شهید مطهری را خواندیم، ما را مورد لطف قرار دادند. ما خیلی حرف و حدیث داشتیم. حتی روی سرود هم حساسیت بود. انقلاب که شد ما رفتیم خدمت امام و من از نزدیک امام را دیدم. فرمودند اگر صحبتی هست بگویید. مجذوب امام شده بودم. دستشان را بوسیدم. پنج شش نفر بودیم. یادی کنیم از شهید مجید حداد عادل که در ساختن این سرود خیلی کمک کردند. آن موقع در رادیو بودند.

 

خلاصه دست امام را بوسیدم، بعد گفتم یک دفعه دیگر برگردم امام را ببینم. امام با لباس راحتی نشسته بودند و چهره‌شان ابهت خاصی داشت. بعد دیدم امام دستش را بالا برده و ما را دعا می‌کند. گفتند خدا شما را در پناه اسلام حفظ کند. این خیلی مهم بود. امام خیلی شهید مطهری را دوست داشتند. یک جایی از شعر تعبیر پاره تن امام استفاده شده. می‌دانید امام برای پسرش نگریست، ولی برای مطهری گریه کرد. عکس‌هایش هست که امام در روز شهادت استاد مطهری گریه می‌کنند.

 

 

سرود «خجسته باد این پیروزی» از کارهای ماندگار شما و استاد سبزواری است.

یادم هست از یک ماه قبلش تمرین می‌کردیم. شعرش را استاد سبزواری گفته بود. بعد آهنگسازی و تنظیم شد و کار خوبی از آب درآمد. خاطرات زیادی دارم. خیلی با ایشان سفر رفتم. در سالگرد مثلا شهید مطهری به شهرستان‌های مختلف می‌رفتیم. در خود سبزوار چندین بار سر نکوداشت ایشان برنامه داشتیم. واقعاً پدر معنوی ما بودند. از محبت ایشان خیلی استفاده می‌کردیم.

 

استاد سبزواری درباره امام هم چند کار شاخص داشتند.

10، 20 تا شعر از آقای سبزواری در مورد رحلت امام هست که شاخص‌ترینش «دریغا» بوده. در مورد شعرهای ایشان کلیپ و فیلم بسازند. یا مثلا در مورد فلسطین. می‌شود از روی شعرهای ایشان داستان گفت. در اوایل انقلاب ایده دادند به آهنگسازها و گفتند شعرای حافظ را که حالت داستانی دارد بخوانید. موسیقی بسازید، کلیپ هم بسازید. یکی را هم من خواندم. «ای فصل با باران ما برخیز با یاران ما» یک کلیپ هم ساخته بودند برایش. وقتی می‌دیدید انگار دارید داستانی را تماشا می‌کنید. حالا دور با موسیقی پاپ است که نه شعر درستی دارد نه محتوای مناسبی. برای اعصاب و روان آدم هم ضرر دارد. شعرها مبتذل و زمینی شده. «چرا نیومدی؟ من عاشق چشاتم!» یا برنامه‌ای مثل «شب کوک». اینها چی هستند. یعنی چی؟ هر کی در خیابان ما را می‌بیند می‌گوید من یک بچه‌ای دارم می‌خواهد برود خواننده شود. این برنامه را دیده، آشنا ندارید؟ پولش را هم می‌دهیم!

 

آقای گلریز اخیرا کم کار شده‌اید. دلیل خاصی دارد؟

بارها اعلام کردم بیاییم یک کار برای مدافعان حرم بسازیم. کار ماندگار باشد. در برنامه زنده هم گفتم. یک کار ماندگار با یک شعر ماندگار برای مدافعین حرم. اخیراً یک کار برای شهید همدانی ساختیم. با حمایت بسیج هنرمندان. این کار را بشنوید. جشنواره‌ای در شیراز بود. خانواده ایشان را هم دعوت کردند. 500 نفر اشک می‌ریختند و تشویق می‌کردند. همسرشان با یک حالت رضایتی گفتند دستت درد نکند. نمی‌دانید چه حال عجیبی به من دست داد. شهید همدانی کم کسی نبود. با این حال مشکلات زیاد است. در مداحی‌های ما هم اثر کرده. نگاه کنید به این مداحی‌ها ما. فقط «سین» حسین را می‌شونید. ما می‌گوییم ولی کسی گوشش بدهکار این حرفها نیست. اگر می‌گوییم به خاطر خودمان نیست. ما دیگر حرص خواندن نداریم. به اندازه موهای سرم خوانده‌ام. نمی‌دانم کجا می‌خواهیم برویم. وقتی یک خواننده‌ای موسیقی مبتدل پاپ می‌خواند. من با پاپ مخالف نیستم با ابتذال مخالفم. وقتی جوانی می‌آید خودش را عین فلان خواننده درست می‌کند. عکس آن خواننده را می‌زند در اتاقش و تمام فکر و ذهنش او می‌شود باید نگران بود. باید نگران جوان‌ها بود.

 

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار