به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو، اکنون که به ماههای آخر ریاست اوباما بر رژیم امریکا نزدیک می شویم هرگز امّا مرعوب عملیات روانی غوغائیان رسانه ای ایران و آمریکا نشده و می گوییم هذا اوّل الکلام! ... چرا سفسطه می کنید که ما را با اوباما کاری نیست! خیر! ما را با اوباما کاری هست! همو که شما کثیری از دوم خردادیان می گفتید: از این "منتخبِ پسانژادی"! و از این دو رگه، صدای "مالکوم ایکس" و فریادهای رهایی بخشِ "فرانتس فانون" می شنیدید! شما که نگارش نامۀ رئیس جمهور سابق به اوباما را بهانه ای انتخاباتی در افق 96 قلمداد کردید و چنان غوغا کردید که گویا ذنب لایغفری رخ داده امّا ما می گوییم ولو اینکه آن نامه برغم نیّت نویسنده اش؛ سیاسی و با انتخابات 96 همداستان باشد امّا گفتار پیش روی را با انتخابات کاری نبوده و صرفاً در پی بازسازی حافظۀ تاریخی ایرانیان و صد البته استیضاح برخی مدعیان اصلاح طلبی (منظورم از مدعیان اصلاح طلبی در این گفتار ساختار شکنان هستند نه اصلاح طلب معتقد به چارچوب های نظام اسلامی) است که انتخابات 96 آنها را به چه کنم چه کنم کشانده است!
آمریکای پسانژادی و ایرانِ پساتحریمی ؟! آیا برجامیزاسیونِ سیاست و اقتصاد به کنسرتزاسیونیِ فرهنگ نقل مکان می کند؟!
... و امّا مگر شما نبودید در روزنامه های اعتمادملّی، اعتماد و کارگزاران و دیگر رسانه های همسو که از ورود او به کاخ سفید با عنوان فتح الفتوحِ دموکراسی در آمریکا، برای ایرانیان قصه ها سُرودید، نظریه ها پرداختید؛ حتّی همان روزها که اوباما در تبیین های صنعتی – ژورنالیستی تان، منتخبی پسا نژادی بود، ما از همان روزها بود که دلواپس بودیم که چقدر زود خام می شوید و ذات پلید قدرت و سیاست در آمریکا را تا حد "تغییرات بیولوژیکیِ" انتخاباتِ کشور کمپانی داران تقلیل می دهید! یادتان نرفته که می گفتید با آمدن او، دیوار تبعیض نژادی در آمریکا فرو ریخته شد! منتخبِ پسا نژادی! دروغی شبیه اقتصادِ پسا برجامی! اکنون به رأی العین امّا نه از برچیده شدن تبعیض علیه پوست های سیاه و رنگین و نه از حذف تفاوت های بیولوژیکیِ پوست در جامعۀ آمریکایی خبری است و نه از برچیده شدن تحریم های ضدایرانی!
... از این رو می خواستم بگویم "عجب روزگار غریبی"! دیدم چه بسا می توان از "غربت" نگفت و از "قرابت" دم زد! لذا می گویم "عجب روزگار قریبی"؟! ... ملّت آمریکا همین چند سال قبل بود که خیال می کرد منتخب اش؛ باراک اوباما، انتخابی پسا نژادی و مبشّر ساختاری، پسا نژاد گرایانه است و بنا است از نابرابری نژاد و ظلمِ رنگ و نیز حاکمیت یک درصدی کارتل ها و کمپانی دارها عبور کند و نیز برخی ایرانیان بخصوص سیاستمداران سطحی دوم خردادی که بنا بود با لبخند به کدخدا و بخصوص از مابعد توافقِ رمانتیکِ برجام، دوران پسابرجام را جشن گیرند؛ امّا نه آرزوی ملّت آمریکا برای تحقق ساختار پسانژادگرایانه به واقعیت پیوست و نه دوم خردادیان و دولت یازدهمی ها (که تمنّای رمانتیک خود را لباسی ملّی پوشاندند) که آرزوی پسابرجامی شان برباد رفت! به دیگر سخن ماکروفیزیک قدرت، سر هر دو ملّت را کلاه گذاشت! ملّت آمریکا که جزو مستضعفین فکری است! چون این ملّت در "بازداشت جمعی" لیبرالیسم قرار دارد! امّا چرا سر ایرانی ها کلاه رفت؟!
امّا در عوض هم آمریکایی ها بنا دارند با زین کردن اسبی دیگر، ملّت آمریکا را مورد تاخت و تاز قرار دهند و شاید این بار با به صحنه کشاندن این عجوزه، بنا دارند مبشر رهایی زنان از هستی شناسانه های مردانه؟! در جامعۀ امریکا باشند و هم شما که جامِ پسابرجام تان آنقدر شیشه ای بود که نزدیک بود در خیابان های شهر تهران یعنی همین هتل اسپیناس شکسته و خُرد شود که حال بنا دارید بجای "برجامیزاسیونِ انتخابات و سیاست" به "کنسرتزاسیونِ سیاست" 96 دست آویزید؛ زیرا همانطور که پیش تر بر اساس دیالکتیکِ موج و انتخاباتِ موجی در تهران نوشته بودم؛ می شود از اکنون پیش بینی کرد که اگر چرخ های سانتریفیوژ نمی چرخد و اگر چرخ کارخانه ها هم نچرخید و یا اگر قلب نازنین علم و آگاهی و فناوری و "سازه های" تولید و غنای اورانیوم با سیاستِ سیمانیزاسیونِ قاتلان اهالی هیروشیما و ناکازاکی بتن شد لااقل می توانند بگویند "سازهای" عملیات روانی کنسرت ها کوک و گسترده شده است.
اوباما؛ قهرمان تغییر یا محصول مهندسی تغییر؟! اصلاح طلبان و جریان اجتهادی کشور چه می گفتند؟!
آری! شما همانی هستید که مکرّر بشارت داده بودید با ورود این سیاه دورگه، بنا است "چند فرهنگیِ دموکراتیک" و "نظام تساهل و تسامح" در آمریکا قوام گیرد! شما بودید و البته معمّر قذافی! چون سرهنگ هم مثل شما می گفت : "پیروزی باراک، پیروزی بردگان سیاهپوستِ گذشته تاریخ بر سفید پوستان امروز تاریخ است"! امّا ما خام حرفهای شما نشدیم! چه آنروز که صدام را در هاله ای از شوکت خالد بن ولید نمایش داده بودید و قصد داشتید با او به جنگ با آمریکا بروید و چه آنروز که خام تغییرِ بیولوژیک قدرت در کاخ سفید شدید و از فیلسوفان پنتاگون و CIA رو دست خوردید؛ ما امّا در این فقرۀ اخیر با اشارتِ فقاهتِ حکیمانۀ امام خامنه ای می گفتیم : ای جماعت انتلکتوئل و ای قبیلۀ شبه مدرن! اوباما که با شعار تغییر آمده نه "قهرمانِ تغییر" که "محصولِ تغییر" و بروندادِ "مهندسیِ سیاست" در آمریکاست! ما می گفتیم : آمریکای گزارش شدۀ ساموئل هانتیگتن، یعنی همان سرزمین هویت های ژله ای و هویت های آکواریومی که قهراً به دلیل چالش های هویتی به ساعت صفر و فروپاشی نزدیک است باید با حضور اوباما قوام یابد تا مرکزیت سیاسی کاپیتالیسم از فروپاشی برهد! شما اگر امّا روزنامه های اعتمادملّی، کارگزاران و اعتماد می گفتید: با ورود او به کاخ سفید میلیونها انسانهای کوچک و بدون قدرت احساس می کنند که وجود دارند و گفتید: راز اسطوره ای شدن انتخاباتِ معطوف به پیروزی اوباما همین است، حتی کار را بدینجا رساندید و گفتید: این پیروزی بیش از اینکه پیروزی اوباما باشد؛ "پیروزی جهانِ انسان محور" و "انسان گرا" بر "جهانِ نولیبرال" و "سود محور" است؛ حکیمِ ما امّا در صحن رضوی می گفت: ملّت ایران از روز اوّل تا به امروز با منطق حرکت کرده و ما در زمینۀ مسائل مهم خودمان احساساتی نیستیم، شعار تغییر می دهند، خوب! این تغییر کجاست؟! چه تغییر کرده؟ کو علامتش؟ دارائی های ملّت ایران را آزاد کردید؟! تحریم های ظالمانه را برداشتید؟! دفاع از رژیم صهیونیستی را کنار گذاشتید؟! چه تغییر کرده". آری! نگرانی امام خامنه ای از فهم نادرست تغییر در آمریکا عجب آینده نگرانه بود؛ از آن سالها تا کنون، یعنی همان چیزی که تا دورۀ پسابرجام نیز ادامه دارد؟! پس ! براستی چه چیز در آمریکا تغییر کرده و بخصوص در این سالها ما اصلاً چرا مذاکره کردیم؟!
چرا تغییر بیولوژیکِ قدرت در آمریکا را با هاله ای از روح لوترکینگ و ماندلا و طنین صدای مالکوم ایکس تبیین گردید؟!
شما امّا می گفتید: او "مالکوم ایکس"، "مارتین لوترکینگ" و "ماندلای" ماست و بی شرم و خجلت نوشتید کسی باید در ایران انتخاب شود تا بتواند در تلائم با این روح های بزرگ و رهایی بخش باشد؟! شگفتا! شما که در همه جا جزو انبیای سکولاریسم هستید تا آنجا که برای پاسداشت حقوق بشر غربی حاضر به ویرایش متون مقدس تشیعِ راستین شدید اینجا امّا "هاله ای از نور" و "هاله ای از قدس" را بر او پوشاندید و می گفتید "اوبامای رهایی بخش" از "اوبامای سیاستمدار" پیشی خواهد گرفت و در تمثیلی بیولوژیکی امّا همانند پیامبران ندا در دادید و گفتید پیروزی او تمثیلی بیولوژیک دارد و پیروزی اش را "پیروزی پوست بر قدرت" به حساب می آوردید و باز مگر تمام کردید! خیر! گفتید که: پیروزی اوباما پیروزی اندیشه هایی است که انسانیت در طول بیش از دو قرن اخیر به آنها افتخار کرده؛ از مارتین لوترکینگ گرفته تا امه سزر، از فرانتس فانون گرفته تا ژان پل سارتر و نلسون ماندلا" و گفتید پیروزی او یعنی این که: "امید هنوز زنده است" چه کنیم با این روحیۀ پارادوکسیکال شما؟! امّا حکیم ما که در بندِ الفاظ و ظاهر و نیز در اسارتِ تحجّر و صد البته تقلید نبوده و نیست خطاب به اوباما و شمایان می گفت: "الفاظ {بخوانید تغییر بیولوژیک و رنگ قدرت} کافی نیست! تغییر باید حقیقی باشد و می گفت: این را به مسوولین امریکایی بگویم؛ این تغییری که شما اسمش را می آورید برای شما یک ضرورت است؛ چاره ای ندارید، باید تغییر کنید؛ اگر تغییر نکنید سنت های الهی شما را تغییر خواهند داد، دنیا شما را تغییر خواهد داد، باید تغییر کنید؛ امّا این تغییر نباید فقط لفّاظی باشد! نباید با نیّت های ناسالم باشد!" چون قضاوت حکمت این بود که تغییر در آمریکا، تغییری جوهری نبود زیرا ورود اوباما به کاخ سفید تغییراتی صرفاً بیولوژیکی بود نه همانند انقلاب ایران و یا رهبری امام خمینی ره که روحی در جهان بی روح بود؛ شمایان امّا خواستید برای بُرد یک جناحِ جنایت پیشه در انتخابات آمریکا بگویید "هاله ای از نور" بر
"آمریکای بی روح" گشوده شد و چیزی شبیه روح مالکوم ایکس و ارواح رهایی بخشِ تازیانه خوردگانِ تاریخ آمریکا، امّا ما می دانستیم پیروزی او "ربط متغییرها" به "خود متغییرهاست"؛ چه اینکه تغییر از سطح بوش به سطح اوباما تغییر در ذات نیست حکیم ما می دانست که حرکت قدرت و سیاست در آمریکا نمی توانست خارج از ولایتِ طاغوت باشد لذا "گفتمان تغییر" اوباما هرگز ره آموز "گفتمان های متعالی" نبود و تغییر در ظواهر و عَرَض بود؛ مباحثی که در سال 88 به تفصیل در کتاب "آمریکا تمام می شود"؛ حول هرمنوتیکِ تغییر چهرۀ قدرت در آمریکا مورد بحث قرار دادم.
آیا به ما می گویید با مذهب تحصّلی چگونه ره آموز "کشف کرامات" و "طی الارض ارض سیاسی" در لیبرال دموکراسی آمریکایی شدید؟! شما در رنج های انسانیت مسوول اید!
امّا شما در روزنامۀ اعتمادملّی این تغییر سطحی، کمّی و بیولوژیکی در آمریکا را "طی الارض سیاسی"؟! و از "کرامات مردم سالاری آمریکایی"؟! نامیدید و از زبان یکی از همسویان خود، جزء به جزء از انتخابات اسطوره ای ؟! جامعۀ آمریکا به صورت میدانی به ایرانیان گزارش می دادید و می گفتید من الان در محلّه های نیویورک در کنار همسایگانم دارم می بینم که: زن و مرد، پیر و جوان، سیاه و زرد و سفید، مسلمان و یهودی و مسیحی همه برای یک هدف می کوشیدند؛ غلبۀ ادبیات امید اصلاح طلبان بر آیه های یأس محاصره اندیشی و بنیاد گرایی و نژادپرستی و گفتید: انتخاب اوباما مردم امریکا را به قلۀ جدید از همزیستی نژادها و نسل ها رسانیده است و این "طی الارض سیاسی" هم از "کرامات مردم سالاری" است! آری! شما همانی هستید که دانشجویان علوم اجتماعی ایران را به مجرّدِ استماع اخبار کراماتی از عالمان ربّانی و عارفان حقیقی با دشنه های مذهب ساینتیفیک و ولایت مطلقۀ پوزیتویستی در کلاس های درس، گردن می زنید امّا از "باراک حسین اوباما" فقط "حسین اش" را دیده اید و از ماهیت و وجودش، فقط فیزیولوژی اش و از فیزیولوژی نیز فقط طنین صدای مالکوم ایکس را ؟! آری این شما بودید که از قول روزنامه های خارجی تیتر زدید که: پیروزی او زنده شدن دوباره امریکا است و اکنون اوباما بر بام جهان ایستاده است! از گاردین به ایرانیان گزارش دادید که: دنیا در انتظار تغییر است! از یو.اس.ای.تودی مخابره کردید که پیروزی او تاریخی است! از دیلی تلگراف که: همه در انتظار تغییراند! و از حسنین هیکل که: ورود او به کاخ سفید از بین رفتن تبعیض نژادی و به مثابۀ فروپاشی دیوار برلین است! و از همین روی است که امثال من در ایران و آمریکا و جهان شمایان را در مرگ سیاهپوستان آمریکا شریک می دانم، در مرگ صدها کاکاسیاه هایی که پلیس سفیدپوست این رژیم خون آشام در حاکمیت همین مالکوم ایکس جعلی شما از فاصلۀ یک متری به صورتش که برادر سیاهِ ما است شلیک کرد! آری ما شما را در مرگ اینان و در مرگ کودکان یمن و کشتار پیر و جوان و اطفال غزه شریک می دانیم، در مرارت بیماران صعب العلاج و خانواده های ایرانی که ماندلا و مالکوم ایکس تان حتّی دارو را بر آنها تحریم کرد! در شرارت های منطقه ای، در کشتار سوریه و در استحالۀ انقلاب های اسلامی – عربی! چه اینکه از "دستکش های مخملین" فریب خوردید و "دستان جنایتکار چدنی" زیر دستکش را ندید؟!
هنوز هم حیاتی ظلّی دارید! چون عزت و شرف ایرانی را به پیروزی کلینتون مشروط کردید؟! یادتان هست با فقیه مجاهد ما در دانشگاه چه کردید؟!
... شما امّا هنوز هم سطحی نگرانه حیات ظلّی تان را به نتایج ا نتخابات این رژیم خون آشام گره زدید! اکنون هم می گویید عزت و شرف برجام! و عزت ایران و اسلام در این است که کلینتون بر ریاست این کاخ همیشه سیاهِ تاریخ تکیه زند آری! چیزی که همیشه از آن دور بودید و آن دوری از فهمِ ماهیت وجودی و منطق یک پدیده و یا فلسفۀ یک تغییر و اساساً فلسفۀ تاریخ است! همیشه ملّت را در گروگان سطحی نگری خویش به تفسیر و تبیین نشستید! شبه اندیشیدنی که در آن بخاطر ضعف نفس، وضعی از ارادۀ ضعیف یک ملّت را به دروغ نمایش می گذارید؛ آری! همان وقت که شمایان اوباما را بر "بام تاریخ" می نشاندید و او را مالکوم ایکس نامیده و در هاله ای از نور، او را پیامبر پسانژادی می شمردید و از "طی الارض سیاسیِ دموکراسی"؟! قصّه ها می سرودید، همان وقت مجاهدی حکیم که شما در یکی از بزرگترین دانشگاههای تهران از روی لجاجت و حسادت بر اعطای دکتری افتخاریِ بی ارزش به وی مانع تراشی می نمودید همو از لبنان ندا درداد که: فریب این رنگها را نخورید! سیدحسن نصرالله را می گوییم که عمق استراتژیک ما است! همان وقت در پاسخ به توهمات پسانژادگرایانۀ لیبرال دموکراسیِ آمریکایی می گفت: واقعیت و منطق می گوید که باید در انتظار باشیم، مؤسسات و استراتژی های ثابتی بر امریکا حکمرانی می کنند، ملّت های منطقه ممکن است با رنگ پوستش احساس نزدیکی کنند، ولی من هشدار می دهم که بر این موضوع تکیه نکنید تا دچار سرخوردگی نشوید، من قصد ندارم از روند امور پیشی بگیرم ولی این منطقی نیست که در انتظار تغییر ظالم و متکّبر و مستکبر باشیم و بگوییم که شرایط تغییر خواهد کرد و این ظالم با نگاهی متفاوت به ما نگاه خواهد کرد! این وضعیت در واقع وضعیت یک امت ضعیف است که اراده ای ندارد، یک امت زنده و پویا و منطقی می گوید که در برابر آنچه در جهان می گذرد باید وحدت و فرهنگ و اقتصاد و زیربنای اجتماعی و ملّی دولت خود را تقویت کنیم تا بتوانیم جهان را مجبور به احترام گذاشتن به خود کنیم". آری! شما نه تنها چشم و قلب خود را بر سخنان ولیّ فقیهِ حکیم و نیز این فقیه مجاهد و سلحشور بسته بودید بلکه حتّی قضاوت عقل و آموزه های برخاسته از سرشت ذاتی قدرت و سیاست را در آمریکا به فراموشی سپرده بودید؛ چون شما با سیاست حِکمی فرسنگها فاصله دارید و اگر نمی گذاشتید در همان روزها به جای غلیان احساسات، لااقل این حرفهای برژینسکی را در همان روزها آویزه گوش می کردید که می گفت: انتخاب باراک اوباما به معنای تغییر نیست! زیرا سیاست خارجی امریکا مانند یک "کشتی بزرگ باری" روی آبهای دنیاست که سالها در یک جهت حرکت می کند و خیلی سریع، آنگونه که یک "قایق موتوری" در حال حرکت است نمی توان مسیر آن را تغییر داد و تغییر اساسی و تعریف جدید مواضع امریکا در زمینه سیاست خارجی اصلاً ممکن نیست!" یادتان که نرفته در این قریب به چهار سال، کسب و کار و اقتصاد مقاومتی را به فراموشی سپردید و کشور پهناور و چهار فصل ایرانی را به یک وزارت خانه که قبلاً در یادداشتی اثبات کردم تشیکلات اش سی سال از انقلاب دیرتر آمده تقلیل دادید؟! مدام به شما گفته شد که قضاوت عقل حکم می کند به مذاکرات خوش بین نباشید امّا شما همه چیز را و حتی آب و نان یک ملّت کهن و هفت هزار ساله را با اخم و تَخم چند مذاکره کنندۀ جنایت پیشه گره زدید! لبخند زدید! تلفن کردید! ایمیل ساختید! و گفتند با تکانه های دستهایتان از بالکن هتل کوبورگ در حال آموزش "زبان بدن" به عالم و شاید هم به "بُزدل ها" هستید ؟! نقدها را پرداخت و به نسیه ها دل خوش داشتید و شد آنچه که نباید می شد؛ هم چرخ کارخانه ها ایستاد و هم چرخش سانتریفیوژها!
لطفاً از سطحی نگری و خام اندیشی دست بردارید! غرب برای آدم شدن به انقلاب نیاز دارد!
شمایان اگر در پی طنین صدای مالکوم ایکس و ماترین لوتر کینگ و ماندلا در شوره زار آمریکا هستید باید که به حرف آن حکیمِ دوران گوش سپارید آنگاه که می گفت: اگر آمریکا آدم شود ما با او کارخواهیم داشت!؛ حرفی عمیقاً فلسفی که مقصودش همانا تغییر جوهری بود تغییری که اگر در غرب واقع شود در آن صورت روحی جدید و جوهری نوین بر این جغرافیا گسترده خواهد شد که صدالبته این حرکت، یک انقلاب و حتّی انقلابی فراتر از انقلاب های نخست فرانسه و آمریکا و روسیه است که استاد داوری به درستی در این باره می گوید: "افلاطون در آخرین سطرهای کریتیاس در وصف مردم جزیرۀ آتلانتیس، زمانی که در آستانۀ فرو رفتن در دریا و نابود شدن بودند نوشته است: به پستی گراییدند و شریف ترین چیزها را زیر پا گذاشتند و فقط در نظر مردمی که نیک بختی را از بد بختی تمیز نمی دادند مقتدر و نیک بخت جلوه کردند؛ زیرا کیسه هایشان از مالی که به ناحق بدست آورده بودند انباشته بود و خود بر قلۀ اقتداری که برخلاف حق کسب شده بود مکان داشتند. اگر غرب گوش تذکر به این گفتۀ آموزگار خود و به نظایر آن بسپارد می تواند خطاب الهی و اتقو فتنه لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصه و اعلموا ان الله شدید العقاب را به گوش جان بشنود و برای انقلابی مهیا شود که پس از انقلابهای 1789- 1791 فرانسه و آمریکا و 1917 روسیه باید صورت گیرد."
جبهۀ مردمی انقلاب و جوانان بین الملل اسلامی برای محاکمۀ غیابی رئیس جمهور جنایت پیشه آمریکا اقدام کنند این طرح، ظرفیت جهانی دارد!
از این رو به نظر نگارنده، شایسته است جبهۀ مردمی انقلاب اسلامی و تشکل های خلّاق و انقلابی و جوان، بی توجه به ارعاب رسانه ای دوم خردادیان با استفاده از فضای مجازیِ حقیقت گرا در ایران و بین الملل اسلامی و نیز جامعۀ بشری، او را که هم به ملّت خود خیانت کرد و هم برغم دریافت امتیازات نقد به عهد شکنی با ملّت کهن ایران مبادرت نمود مورد هجوم اطلاعاتی و رسانه ای قرار داده و این حامی رژیم های کودک کش، متحجر و مرتجع، استبدادی و قرون وسطایی منطقه و جهان را با تولید ادبیات انقلابی استیضاح کنند، کار باید بجایی برسد تا در ماههای پایانی ریاست این مالکوم ایکسِ قلابیِ دوم خردادیان و برجامیان بر رژیم خون آشام آمریکا، هر ساعت با نامه های اعتراضی کودکان و نوجوانان و جوانان و زنان و مردان و پیران این سرزمین مواجه شود به گونه ای که صدای اعتراضات و استیضاح های ایرانیان ره آموز جوانان غیرتمند و آزادیخواه در سراسر جهان شود، به نظرم با قدری سازماندهی انقلابی می توان این واقعه را به عنوان بد بدرقه ترین رییس یک رژیم در جامعۀ جهانی و بر جریدۀ عالم ثبت کرد حضور اصلاح طلبان و همسویان دولت توسعه گرای آقایان هاشمی رفسنجانی و روحانی در پیوستن به این کمپین جهانی و برائت از ماندلای مجعول شاید بتواند آثار زشت و مستند ستایش ها و هاله ی نوری که برای او آفریده بودند را از اذهان پاک کند.
گیریم که "فضای مجازی" را با تلگرام و کنسرتزاسیون بُردید! بالاخره که باید "روی زمین" به مردم گزارش بدهید!
البته پیوستن به این کمپین مجازی حقیقت گرا و برائت اصلاح طلبان و توسعه گرایان در این باره باید مقیّد باشد، مشروط بر اینکه ضمن اعتراف به کذب بودن و نیز پوشالی بودن تبیین های پسانژادگرایانه و پیامبرانه از تحریم گر داروهای سرطانی ها و گسترندۀ سفرۀ هفت سین! به رمانتیک بودن نظریۀ ایران پسابرجامی و نادرست بودن حصول معیشت و رفاه مردم به نزدیکی و دوستی با این رژیم جنایت پیشه معترف شده و چند ماه مانده به انتخابات 96، حال که به اقدام و عمل در تحقق اقتصاد مقاومتی دست نزدند امّا از کنسرتزاسیون فرهنگ و امور اجتماعی ایرانیان دست بردارند و به دیالکتیک موج و تدوین سیاست های روانی – موجی دل خوش ندارند؛ گیریم که با ارابه های خشن ماشین رأی و با کنسرت و تلگرام "فضای مجاز" را بُردید بالاخره که باید "روی زمین" بیایید و در فضای واقعی برای رکود، و فروپاشیِ زراعت و فلاحت و زمینگیر شدن صناعت و تجارت و سیاحت و نیز دربارۀ مردان چند میلیارد تومانی اصلاح طلبان و توسعه گرایان و فیش های حقوقیِ نجومیِ انقلاب برباد دهِ آنها به کارگران مظلوم، آحاد جوانان خوب، خلاق و میلیونها بیکارشان توضیح دهید! آری! می دانیم سخت است و ادارۀ کشور سخت تر! امّا این کاری است که خود کرده اید! و برخی اوقات خودکرده ها را تدبیر نَبُوَد! لذا از هم اکنون آمادگی خداحافظی با قوّۀ مجریه را داشته باشید و اگر چنین شد بدانید که همانند سال 88 از توئیتر و تلگرام و ... کاری برنخواهد آمد! چون همانطور که گفتیم بهر حال همه چیز روی زمین اتفاق خواهد افتاد.
مجتبی زارعی
عضو هیئت علمی اندیشه سیاسی اسلام دانشگاه تربیت مدرس