گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو-حسین طیب؛ منطقه غرب آسیا در چند سال اخیر کانون تحولات و توجهات جهانی بوده است. آغاز انقلاب های مردمی در برخی کشورهای منطقه، علیه حاکمان مستبد و وابسته به بیگانگان، امیدها به فراگیر شدن بیداری اسلامی در بین مردم این بخش متشنج جهان را زنده تر از پیش کرده است. سقوط حکومت های دیکتاتور و غرب گرای تونس، لیبی، مصر و یمن و خیزش مردمی علیه حکام دست نشانده ی بحرین و سرایت اعتراضات به بخش هایی از عربستان سبب ایجاد موجی از امید و خودباوری در مردم منطقه شد که شاید آن ها نیز بتوانند برای نخستین بار در تعیین سرنوشت خود نقشی ایفا کنند.
بسیاری از حکومت های ساقط شده در کشورهای عربی، هم پیمانان و دوستان نزدیک آمریکا و رژیم اشغالگر صهیونیستی بوده و در طی سال ها به گسترش دامنه ی امنیت برای ساکنان سرزمین های اشغالی کمک شایانی کرده بودند. با خلا ایجاد شده حاصل از سقوط این رژیم ها، یک تهدید امنیتی جدی متوجه موجودیت رژیم اسرائیل شده و این رژیم را در موضع ضعف قرار داده بود.
شکی نیست که آغاز این انقلاب های مردمی، ابرقدرت های جهانی و نظام سلطه ی بین المللی را دچار شوک کرده و برای مدتی قدرت تصمیم گیری درست را از آنان سلب کرد چرا که بنا به اسناد منتشر شده و به عنوان مثال؛ تنها چند ماه پیش از آغاز انقلاب مردم مصر، برآوردهای سازمان های امنیتی آمریکا از ثبات کامل رژیم مبارک حکایت می کرد و این خود شاهدی است بر غیر قابل انتظار بودن تحولات منطقه برای این کشور و شوک ناشی از آن. اما با گذشت چند ماه و باز تحلیل شرایط جدید از سوی تصمیم سازان سیاست این کشورها، تلاش برای استحاله ی انقلاب های پیروز از سویی و تبدیل تهدید به وجود آمده به فرصت، از سوی دیگر آغاز شد.
سناریوی خروج از بحران برای رژیم صهیونیستی و حامیانش، کشاندن دامنه ی تغییرات به کشورهای عضو محور مقاومت و برداشتن تهدید از این رژیم بود. به این ترتیب کشورهای سوریه و عراق درگیر شورش شده و به میدانی برای عرض اندام تروریست ها بدل گشتند.
اما گرچه این هجوم کم سابقه و هم پیمانی نظام سلطه و تروریست های اجاره ای برای ساقط کردن حکومت های سوریه و عراق سبب خسارت های فراوان و نابودی بخش زیادی از زیرساخت های اقتصادی این کشورها شد با این حال خود به فرصتی برای ظهور و بروز استعدادهای پنهان منطقه ای و شناخته شدن بیشتر بازیگران اصلی منطقه ی غرب آسیا بدل گردید. در این میان یک نام بیش از دیگران بر سر زبان ها افتاد «سردار حاج قاسم سلیمانی» فرمانده ی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران. فردی که آمریکایی ها او را با نام «ژنرال» می شناسند.
هر اندازه او آرام می رود و می آید و سعی دارد نام و نشانی از خود بروز ندهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی ایران در مورد او خیلی خبرهاست. دشمنان از او و سپاه تحت امرش می ترسند و همین ترس از سویی آنها را به سمت تلاش برای شناخت بیشترش می کشاند و از سوی دیگر آنها را مجبور به صرف هزینه و وقت فراوان برای تبلیغات منفی علیه او می کند تا شهروندان غربی نیز به مانند سیاستمدارانشان از او بترسند و همین دو مسئله کافی است تا او را به صدر خبرهای رسانه های غربی برساند.
او را در لیست های سیاه افراد تحریم شده قرار می دهند، او را متهم به دخالت در امور داخلی سایر کشورها می کنند، در کنگره ی آمریکا رسما خواستار تعیین بودجه برای ترورش می شوند و سناتورهای آمریکایی خشم ترس آلود خود را اینگونه ابراز می دارند: «قاسم سلیمانی بسیار سفر میکند… تکان بخورید… تلاش کنید او را بکشید». اما این همه نیز نمی تواند از بیان واقعیت های شخصیت سردار از زبان دشمنانش جلوگیری کند.
روزنامه انگلیسی گاردین در مورد حاج قاسم سلیمانی مینویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش میدانند. بسیاری از مقامات آمریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن سلیمانی کردهاند، میگویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شدهاند». شاید همین سردرگمی در شناخت او باشد که یکی از مقامات بلندپایه ی ارتش آمریکا را وا می دارد تا عاجزانه چنین بگوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه میخواهد؟»
شاید باورش کمی سخت باشد اما آمریکایی ها سردار را بزرگترین تهدید برای منافع خود می دانند. چندی پیش مجله ی آمریکایی «وایرد» در گزارشی نام 13 فرد بسیار خطرناک از نگاه آمریکایی ها را منتشر کرد، لیستی که نام سردار قاسم سلیمانی در صدر آن قرار داشت. ژنرال در این گزارش «خطرناک ترین فرد در خطرناک ترین کشور دنیا» نام گرفته بود که می تواند تنها تهدید کننده ی نظامی آمریکا در غرب آسیا و سراسر جهان باشد. وایرد در گزارش خود چنین می نویسد: «اگر بخواهیم به دنبال خطرناکترین کشور سیاره زمین بگردیم، به نام ایران برخورد میکنیم که ممکن است جرقه جنگ جهانی را بزند و اگر بخواهیم در این کشور مرموزترین و خطرناک ترین فرد را نامگذاری کنیم، به نام ژنرال قاسم سلیمانی خواهیم رسید که چهرهای مرموز دارد.»
اگرچه مردم دنیا یکی دو سالی است که با نام سردار سلیمانی آشنا شده اند اما آمریکایی ها او را از زمان حضور اشغالگرانه ی خود در کشورهای اسلامی غرب آسیا می شناسند و بارها و به مناسبت های مختلف از او به عنوان یکی از عوامل شکست برنامه هایشان در این کشورها نام می برند. نشریه ی نیوزویک آمریکا چندی قبل با قراردادن عکس ژنرال بر روی جلد خود با تیتر بزرگ نوشت: «ابتدا با آمریکا جنگید، اکنون در حال له کردن داعش است.»(خبرگزاری مهر؛ 7/9/93)
مردم عراق سلیمانی را ناجی خود از تهدید بسیار جدی داعش می دانند. این ادعا را حتما حاضران در پیاده روی اربعین سالهای اخیر تایید می کنند که علاوه بر نصب بنرهای بزرگ از حاج قاسم، مردم عراق در برخورد با ایرانیان نیز علاقه و محبت خود را به سردار ابراز می کردند. موفق الربیعی نماینده ی پارلمان عراق و مشاور سابق امنیت ملی این کشور در مصاحبه با نیوزویک در مورد نقش سردار سلیمانی چنین می گوید: «چه کسی تنها سه روز پس از سقوط موصل به عراقی ها کمک کرد؟»
آمرلی و جرف الصخر دو شهر دیگر عراق هستند که آزادی خود را مدیون سلیمانی اند. گفته می شود او شخصا فرماندهی شکست محاصره ی 75 روزه ی شهر شیعه نشین آمرلی را بر عهده داشته است. خبرگزاری رویترز درخصوص نقش ایران و فرمانده ی سپاه قدسش در شکستن محاصره ی آمرلی چنین می نویسد: «ایرانی ها سلیمان بیک را آزاد کردند، بدون حمایت ایران آمرلی آزاد نمی شد ... یکی از نیروهای پیشمرگه در سلیمان بیک که خواست نامش فاش نشود، گفت بخشی از این عملیات از سوی ایرانیان انجام شد، آنها تسلیحات ما را تامین کرده و برای انجام عملیات برنامه ریزی کرده و نیروهای امنیتی و ارتش عراق را تعلیم دادند.»(داعش؛ 12/6/93)
روزنامه ی انگلیسی گاردین پا را از این هم فراتر گذاشته و در گزارشی ژنرال قاسم سلیمانی را تنها کسی معرفی که می تواند داعش را شکست دهد. این روزنامه می نویسد: «هنگامی که در ژوئیه گذشته ارتش عراق از مقابل داعش گریخت، این ژنرال ایرانی در صحنه حضور یافت و چند ساعت پس از سیطره داعش بر موصل، سلیمانی در بغداد بود و از آن زمان عملیات دفاع از بغداد را هماهنگی می کند و نیروها را بسیج می کند»(داعش؛ 17/9/93)
در طول ماه های اخیر و در جریان مبارزه با داعش نام سردار سلیمانی در اخبار مربوط به خط مقدم جبهه بارها شنیده می شود. یک رزمنده عراقی درباره چگونگی فرماندهی جنگ برای آزادسازی راه سامرا به بغداد به شبکه ی تلویزیونی المنار لبنان می گوید: «فرماندهان گروه ها با سردار سلیمانی در تماس دائم بودند و او نیز از طریق بی سیم با آنها در تماس بود و در کنار رزمندگان در صحنه نبرد های بسیار سخت حضور می یافت و تحرکات آنها را بسوی خطوط دشمن اداره و فرماندهی می کرد، حضورش بسیار آرام و اطمینان بخش و دلگرم کننده بود و در بحبوحه نبرد سر وقت نمازش را اقامه می کرد.»(ایرنا؛ 7/9/93)
یک رزمنده جوان دیگر نیز می گوید: «سردار سلیمانی هنگام حضورش در محل اقامت ما فقط 3 ساعت استراحت کرد، نماز صبح را اقامه و نوار خبرهای شبکه های تلویزیونی بویژه المنار را در چند دقیقه مشاهده کرد و قبل از خروج با «خالد مشعل» رییس دفتر سیاسی جنبش حماس و «بارزانی» در کردستان عراق تلفنی صحبت کرد.»(پیشین)
اما نقش و تاثیرگذاری قاسم سلیمانی در منطقه ی غرب آسیا تنها محدود به فرماندهی عملیات های نظامی نیست. شاید بتوان ادعا کرد که شرایط ملتهب منطقه و لزوم مقابله ی نظامی با تروریست های تکفیری، سبب ناشناخته ماندن بسیاری از ابعاد شخصیتی او شده است. آگاهان معتقدند نقش و استراتژی های هوشمندانه ی سردار در تحولات سیاسی و دیپلماتیک منطقه بسیار مهم تر و قابل تامل تر از فرماندهی نظامی او بوده است. زلمای خلیلزاد، سفیر سابق آمریکا در افغانستان درباره سردار سلیمانی میگوید: «همانقدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.»
گاردین از قول صالح المطلک (از بعثی های همکار CIA و استخبارات عربستان) می نویسد: «سلیمانی قدرتش را مستقیماً از آیت الله سید علی خامنهای میگیرد. تمام مقامات مهم عراقی، سلیمانی را به شکل یک فرشته میبینند و با او رایزنی دارند.» یکی از مقامات بلندپایه ی رسمی آمریکا نیز میگوید: «او مانند قیصر سوزو هراس انگیز است، او همه جا هست و هیـچ جـا نیست.» همه ی این موارد کافی است تا شمیون پرز رییس جنایتکار سابق رژیم اشغالگر صهیونیستی را به این نتیجه برساند که: «خاور میانه روی انگشت ژنرال قاسم سلیمانی میچرخد»
شخصیت چند بعدی قاسم سلیمانی اما جنبه ی دیگری نیز دارد. ژنرال روستازاده ای از منطقه ای دور افتاده در دل کویر کرمان است. صفا، خلوص و فروتنی صفت جداناشدنی مردمان کویر است. صفا و فروتنی که حتی سرلشکر و فرمانده ی قدرتمندترین نیروی نظامی منطقه شدن نیز نتوانسته اندک خللی در آن ایجاد کند. آنهایی که سردار را از نزدیک ملاقات کرده مسلما با نگارنده هم نظرند که سردار حاج قاسم سلیمانی مصداق بارز آیه ی شریفه ی «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ»(فتح/29) است.
برای تحلیل شخصیت چند بعدی سردار، به سراغ چند تن از کارشناسان و صاحب نظران مسایل سیاسی می روم. دسترسی به دکتر غلامعلی حداد عادل رییس سابق مجلس شورای اسلامی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با مشغله های فراوانش کار چندان آسانی نیست اما حاشیه ی مراسم بزرگداشت نهم دی در لانه ی جاسوسی سابق، چنین فرصتی را به دست می دهد. از او درخصوص شخصیت سردار سلیمانی که او را به خار چشم دشمنان بدل کرده سوال می کنم. دکتر حداد عادل سردار سلیمانی را «نماد اراده ی ملت های مسلمان در بیداری اسلامی» می داند که لباس رزم پوشیده و در صحنه حضور دارد.
پای صحبت های سید نظام الدین موسوی مدیرعامل خبرگزاری فارس می نشینم که پاسخ مفصلی به پرسش من می دهد. او سردار سلیمانی را چهره ای فکور و مردمی می داند که این خصوصیات را با تجربه های سی ساله اش در عرصه ی جهاد درآمیخته و به چهره ای استراتژیک و راهبردی در منطقه بدل گشته. موسوی شاکله ی شخصیتی سردار را متشکل از «ایمان، استقامت و ولایت پذیری» می داند که البته منحصر در او هم نیست و به امثال او نیز تسری می یابد.
و در نهایت به سراغ مسعود بصیری عضو هیئت رئیسه ی انجمن روزنامه نگاران مسلمان می روم. او ضمن اینکه حاج قاسم را تنها فرد از «این تیپ فرماندهان» و «با این درجه از هوش و ذکاوت» نمی داند و معتقد است در بخش های مختلف سپاه افراد زیادی داریم که در صورت نیاز و ایجاد شرایط تبدیل به حاج قاسم سلیمانی خواهند شد؛ او سردار سلیمانی را «نماینده ی تفکر جمهوری اسلامی یعنی تفکر جنگ مردانه» می داند که حاضر نیست برای به دست آوردن پیروزی دست به هر جنایتی بزند. او حاج قاسم سلیمانی و اساسا تفکر جهادی جمهوری اسلامی را رقیب قدرتمند و قابل احترام برای غرب می داند «چون دست به خیانت، نامردی، کشتار و تولید سلاح های نامتعارف نمی زند»
با این تفاسیر عجیب نیست اگر حاج قاسم سلیمانی برای آمریکایی ها «خطرناک ترین فرد در خطرناک ترین کشور دنیا باشد» چرا که بدون دست زدن به جنایت، تمام نقشه های پرهزینه ی سلطه گران در منطقه را به هم می ریزد. او چند سال پیش در یکی از معدود اظهار نظرهای رسمی اش گفته بود: «ملت ایران تنها ملتی در جهان است که لیاقت شکست تاریخی آمریکا را دارد».
آمریکایی ها امروز به وضوح می بینند که قاسم سلیمانی و قاسم سلیمانی های فراوان تحت امر ولی امر مسلمین جهان امام خامنه ای، هر روز و هر لحظه به این هدف نهایی نزدیک تر می شوند. پس اگر با شنیدن نام او لرزه بر اندامشان بیفتد جای سرزنش ندارد.
حضرت امام خامنه ای چهار مرتبه سردار سلیمانی را شهید و شهید زنده خطاب کرده و در دیدار سال 76 مسئولان کنگره ی بزرگداشت 8 هزار شهید کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان خطاب به سردار سلیمانی فرمودند: «خود شما هم که آقای سلیمانی باشید در نظر ما شهیدید. شما شهید زنده هستید. بله، شما هم شهیدید. شما بارها در میدان جنگ به شهادت رسیدید.»
هرکس نیت حق و مظلوم و خدا کرد بزرگ شد