اخبار دانشگاهی را از «کانال اخبار دانشگاهی SNN.ir» دنبال کنید
به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، شهید ودود روغنی زنجانی دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه ارومیه درسال ۴۷درخانواده ای مذهبی در شهرستان زنجان به دنیا آمد، همیشه چون بزرگان رفتار می کرد. از سنین ۱۰-۱۱سالگی شروع به خواندن نماز وگرفتن روزه کرد، از غیبت کردن و دروغ بسیار گریزان بود. هنگام شروع حرکتهای انقلابی با اینکه ۸ سال بیشتر نداشت، همیشه برای شرکت در راهپیمایی ها از مادرش خواهش می کرد و اجازه می خواست.
شهید زنجانی از جهات درسی نیز پشتکار عجیبی داشت. بسیاردرخواندن درس و کسب معرفت مطالعه تلاش می کرد. از انسان یک بعدی بسیار گریزان بود، دقت و مطالعه در جریانات سیاسی جهان از مواردی بود که بسیار به آن علاقه داشت، لذادراین زمینه اطلاعات بسیاری داشت و صاحب نظر بود، دوران تحصیل را در زنجان سپری نمود و چون شدیدا به این امر معتقد بود که افراد مومن به انقلاب باید درامر تحصیل نیز پیشرفت داشته باشند، لذا جهت ورود به دانشگاه سالهای آخر تحصیل خود را در اتاقی محصور نموده وشبانه روز جدیت نمود تا به دانشگاه راه پیدا کند و همیشه می گفت: «من باید در دانشگاه قبول شوم، سپس شهید شوم، چراکه یاوه سرایان می گویند: جبهه ها را افراد ناآگاه و بیسواد پر کرده اند. لذا شهید شدن یک دانشجو می تواند اثر تبلیغی بیشتری داشته باشد. از این رو زحمات چندین ساله اش هم از برای مکتب ودرراه اسلام بودو حتی تأکید کرده بود که در اعلامیه شهادت وی کلمه «دانشجو» را حتما به کار برند.
پس از شرکت در کنکور، به پدر و مادرش گفت دیگر مانعی جهت رفتن من به جبهه وجود ندارد، لذا عازم جبهه های نبرد شد و در دو نوبت هر دفعه به مدت ۳ماه درجبهه بود که همزمان نامش جزء قبولان کنکور در رشته پزشکی دانشگاه ارومیه اعلام شد،پس از بازگشت، برای ثبت نام به دانشگاه مراجعه کرد و برای مهر ماه ۱۳۶۶ثبت نام کرد.
از لحظه ای که نامش جزء قبولان دانشگاه اعلام شده بود، مشغول خواندن زبان انگلیسی بود. چرا که گفت: «چون معتقد به این انقلابم، لذا در کلاس درس باید جزء دانشجویان ممتاز شوم تا خیال نکنند این امر با یکدیگر مغایرت دارد. بنا به اظهار همرزمانش ،حتی درجبهه، اوقات بیکاری خود را به خواندن ومطالعه می گذراند. حدود اواخر تیر ماه بود که مجددا تصمیم گرفت به جبهه برود وهیچ امری نتوانست مانع رفتن او شود. حتی در جواب یکی از اعضای خانواده که به او توصیه کردکه فعلا از رفتن به جبهه خودداری کن تا پس از گذراندن چند ترم، به عنوان دانشجوی پزشکی (امدادگر) به جبهه اعزام شود، گفت:«این بار را هم می روم. چون اگر درسم را شرع کنم نیاز به مطالعه و دقت زیاد دارم و نمی توانم به جبهه بروم» از این رو به سپاه مراجعه کرد و چون مشخص نبود که بلافاصله به کردستان اعزام شود با گرفتن نشانی گردان زنجان به تنهایی به سمت کردستان حرکت و به جمع رزمندگان پیوست، سر انجام در روز عید غدیر خم در منطقه عملیاتی نصر۷(بوالفتح عراق) و در حالی که تنها ۱۰روز به پایان مأموریتش باقی مانده بود، در ۲۳ مرداد ۱۳۶۶ در منطقه سردشت به شهادت رسید.
شاخصه ی شهید:حساس بودن در مورد اسراف کردن
دوم دبیرستان بود آمد دید من حیاط را آب گرفتم به من گفت مادر از خدا نمی ترسی؟ گفتم ودوود جان مگر چه کار کردهام که از خدا نترسم گفت این آب بیت المال است تو حیاط را شستی بالاتر از تو آب ندارد وضو بگیرد. در محضر خدا جواب او را چگونه خواهی داد؟ من خودم تعجب کردم گفتم خدایا این بچه که من مادرش هستم، من این را نمی دانستم تا الان که این حرام است بیت المال است که او دقت دارد.
وصیتنامه(شهید ودود وغنی زنجانی):
بسم الله الرحمن الرحیم
در ابتداى سخن که آخرین سخنانم خواهد بود، سلامى که از ته قلبم برمى خیزد به پدر و مادرم و خواهر و برادر عزیزم تقدیم مى کنم. بالاخره همه از خاکیم و به خاک برمى گردیم، چه بهتر که انسان مرگى را انتخاب کند که انتخابى آگاهانه و هدفدار است نه اینکه مرگ انسان را انتخاب کند و چشم نبسته به لذایذ این دنیا به سراى آخرت برود.
به اهل خانه و تمام جامعه باید نکاتى را یادآور شوم: اول اینکه: من به این راه و طریق آگاهانه، نه از روى احساسات و اهداف دنیوى آمده ام. من به فرمان و به فتواى رهبر بزرگ عزیزتر از جانم آمده ام. من براى جنگ با تمام استکبار چه داخلى و خارجى به جبهه آمده ام. نکته دوم اینکه: من نمى گویم برایم گریه نکنید، چون دورى از عزیزان سخت و متاثر کننده است. اگر برایم گریه کردید، براى عدم استفاده از لذایذ این دنیا گریه نکنید، چون لذت سعادت اطاعت از فرمان امام و بى تفاوت نبودن در برابر مسائل جامعه خیلى بیشتر از این لذایذ است.
نکته دیگر: درخواستى است که از تمام آشنایان به خصوص از اهل خانه دارم: هر مسئولیتى که در جامعه دارید، با خلوص نیت به این جامعه که جوانهاى زیادى براى برپایى آن شهید شده اند، خدمت کنید. شما را به خون شهیدان قسم مى دهم، براى عدم رنجش روح من درستى در کار پیشه کنید که درستى بهترین طریق است. به شما مى گویم: وقتى خبر شهادت را شنیدید، کارى نکنید که مورد رنجش من و سرافکندگى شود، چون شاهد بودم شهیدى که خانواده اش قهرمانانه با شهادت فرزندشان برخورد کرده اند، باعث سرافرازى آن شهید شده اند و بر عکس مطالبى دیگر به صراحت مى گویم در هر جا و در هر مورد نگویید، من شهید دارم و فلان و یا از شهادت من سوء استفاده شود.
مطلب دیگر در مورد شهادت من و مجلس شهادت من، اگر کسى علیه انقلاب صحبت کند به شدت با او برخورد شود. مطلب دیگر، جهت اطلاع شما مى خواهم، حالت روحى خود را در این هنگام بگویم. خدا شاهد است در این لحظات هیچ ناراحتى ندارم و بسیار خوشحال هستم، فقط از این موضوع ناراحتم و مى ترسم در نزد خدا نیتم مورد تردید قرار گیرد. البته در نزد خود حل کرده ام، چون من به خاطر فرمان امام آمده ام و از خدا خواسته بودم به وسیله اى خانواده ام را راضى کند، این وسیله آن بود.
از تمام فامیل و دوستان خداحافظى مى کنم و حلالیت مى طلبم و از شما مى خواهم که به امام دعا کنید، چون واقعا از صمیم قلب امام را دوست دارم. وصیت من درباره امور مالى: در باب پس انداز بانک سپه با اجازه پدرم نصف آن را به جبهه و نصف دیگر را برایم احسان بدهید. دوچرخه ام را بعد از تعمیر به هر که احتیاج دارد، بدهید. هر چه وسایل دارم، اگر امکان دادن باشد، به افراد محتاج بدهید. اگر نمى توانید آن را بفروشید و پول آن را احسان بدهید. چهار روز، روزه قضا و در حدود یکماه نماز قضا دارم که مسعود آن را برایم اداء کند. اگر نتوانست، یک نفر مورد اطمینان را خودتان انتخاب کنید که آن را انجام دهد.
والسلام ودود روغنى زنجانى ۱۶/۷/۱۳۶۵