به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو، این روزها شور انتخاباتی و التهابات آن شاید مجال مناسبی برای خاطره گویی نباشد اما بار مسوولیت تصمیم مهم مردم مرا واداشت تا نقل خاطرهای از حضور معاون صدر اعظم آلمان در کشور داشته باشم امید که این قصه راهی را برای شنیدن، در میان پریشان خوابی احتمالی این روزهای رییس جمهور بیابد. و اما اصل قصه:
زمستان 94 بود و هیاهوی پذیرش برجام و خوش خیالی و سرخوشی از لغو بالمره همه تحریم ها، اصحاب اعتدال و اصلاحات، دست افشان میوه سرسبد چندساله حکومتشان بر پاستور را در ویترین به تماشا گذاشته بودند و چپق چپق برای "محمود" و صد البته "جلیلی" فحش بار می گذاشتند. ظریف حلوا حلوا می شد یک پایش در این کنسرت بود و پای دیگر در تالار نمایش آن فیلم و از دور هم دستی برای همایش بغلی تکان می داد و همگی برای عوام الناس با غمزه ای دلنشین، دلبری می کردند. تا اینکه زیگمار گابریل وزیر اقتصاد( بعدا وزیر خارجه) و معاون صدر اعظم آلمان، در راس هیاتی بلند پایه وارد کشور شد و مدیران نفتی نیز در پستوی وزارت نفت یعنی ساختمان کوشک در برابر این هیات بلند پایه قطار شدند.
پروفسور سمیعی معروف هم به دعوت هیات آلمانی!( و نه ایرانی) اولین سخنران بود و فرمایش کردند که اومدیم آشتی کنون و دیگه کسی حرفهای تلخ دوران گذشته و تحریم را نزنه( گفتند اومدیم و نگفتند اومدند آشتی کنون). بله یعنی فراموش کنید که به دلیل تحریم دارویی آلمان، چه جانهای شیرینی که ایرانیان به حضرت اجل ندادند و چه بیماریها که به لباس عافیت مبدل نشدند و چه عوارض و عواقب تاخیر در درمان، دامن ایرانیان را نگرفت. (به ما گفته بودند که سرویسهای اطلاعاتی چه معرکه ای که با سلبریتیها و وجیهالملهها نمیگیرند. حقیقتا در دل به این سیاستشان آفرین گفتم، چه برگهایی که در نمک نمی خوابانند.)
القصه مدیران نفت یکایک فرصتهای سرمایه گذاری را در پاورپوینتهایشان قطار می کردند و برخی به فارسی و برخی به آلمانی قربان صدقه ی عزیزان دیار ژرمنها می رفتند، بحثها تماما اقتصادی بود و سیاست از عرصه کاملا خارج شده بود بی آنکه که حتی یک نفر اشاره ای یا گلایه ای از جنگ شدید اقتصادی دوران تحریم کند شاید دل همه را قبلا پرفسور برده بود و عقل همه را سحر کرده بود تا این که نوبت به جناب زیگمار گابریل رسید. ایشان نیز فرمایشاتی کاملا اقتصادی داشتند که ناگاه و بدون ارتباط با جمله های قبلی و حتی بعدی فرمودند:« و اما ما مکلف به تامین امنیت اسراییل هستیم»
با چشمهایش تالار ساکت را مرور کردند شاید کسی غیرت اسلامیش را به رخ بکشد و آنها هم گزکی بگیرند من هم با خودم گفتم سخنران آخر جناب زنگنه است و این شیخالوزرا با واکنش مناسبی یادآوری خواهند کرد که مستمعین، فرزندان خمینی هستند نه اعضاب آیپک. چند لحظه بعد احساس کردم جناب گابریل با بیان آن عبارت ارضا نشدند شاید مترجم خوب ترجمه نکرده و ... این بار پس از چند جمله ی اقتصادی مجددا به صورت کاملا بی ربط به مباحثشان تاکید کردند که موظف به تامین امنیت اسراییل هستند و اسراییل خط قرمزشان است. این بار شاید زیگمار از شدت سکوت و بی عملی سالن خجالت کشید و گفت البته فلسطینیها هم حق زندگی دارند. ولی نگفتند زندگی در کجا؟ در اردوگاههای سوریه و لبنان یا زیر چکمههای جوانان وحشی شده صهیونیست؟ به عنوان شهروند درجه چند و زیر دست؟ خالی شده از اعتقادات اسلامی.
نوبت به جناب زنگنه رسید ایشان بلند پایه ترین مقام سیاسی حاضر و رییس هیات ایرانی بودند و من در صندلی جمع شدم و ضربان قلبم بالا رفت همه ذخیره و حافظه تصویری ام از هفتاد سال سرکوب و اشغال فلسطینیان، به قربانگاه بردن صبرا و شتیلای لبنان و جولان سوریه، در کنار تصاویر حبس و تبعید خمینی بزرگ به خاطر اعتراض به اسراییلی بودن شاه و دانشمندان عزیز شهید در ترورهای هستهای جلوی چشمهایم رژه میرفتند و با خود می گفتم زنگنه کدامین برگ توحش صهیونیستها را در این جلسه بالا خواهد برد؟ به صورت انقلابی یا به صورت دیپلماتیک خواهد تاخت؟ آیا برگی را خواهد افراشت که انسانیت هیات آلمانی را مخاطب قرار دهد یا به نژاد پرستی انها چنگ خواهد زد؟ ولی زنگنه هم مثل مدیران نفتی ( که البته به دلیل تخصصشان در نفت در جلسه حاضر بودند ضمن اینکه سخنانشان قبل از گابریل هم بود) صرفا اقتصادی سخن گفت و گفت و بدون هیچ واکنشی، به سخنان خود ذلیلانه پایان داد.
در آن فرصت کوتاه حلقه امنیتی مانع شد تا کلام کوتاهی در مظلومیت فلسطین با جناب گابریل قصه کنیم و جلسه تمام شد و من همانند رطبی افتاده از بلندی نخلی تناور، در صندلی پهن شده بودم. به این فکر می کردم که آیا باید خرده گرفت بر جوانانی موسوم به حزب الله، بسیج، لباس شخصی و ... که گاهی در جلسات فریاد اعتراض بلند می کنند؟ آیا راه دیگری دارند؟ آیا اگر این گونه اعتراضهایی نباشد دولت ما هم تبدیل به یک دیوانسالاری الیگارشیک نخواهد شد؟ پس نصیحه لائمه المسلمین چه می شود؟ بعد هم عقل عافیت اندیشام شروع کرد به ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی که شاید اینها می خواستند دامی پهن کنند که بهانهای یافته باشند برای بر نداشتن تحریمها و ... شاید بد هم نشد که با یک شعار و یا یک جمله درگوشی به گابریل یا ارسال دست نوشتهای به او، این فرصت برداشتن تحریم را خراب نکردیم. آخر مطالب این جلسه که انعکاس و برد بین المللی ندارد حرفی بود که زده شد و گذشت، نیازی هم نداشت که کربلایی برایش به پا کنیم اگر معصوم کربلا را دیده ایم معصوم حره را هم شنیده ایم.
وسوسه و شرمندگی از گریبانم دست بر نمی داشت پیگیر شدم بعد از آن جلساتی را زیگمار و تیمش با بانک مرکزی، وزارت اقتصاد و امثال آن داشتند. همین اتفاق همان جاها هم تکرار شد. زیگمار به آلمان رفت و در همان مصاحبه ی فرودگاهی اعلام کرد که در تمامی جلساتی که با ایرانیان داشتیم اعلام کردیم که اسراییل خط قرمز ماست و ما موظف به تامین امنیت اسراییل هستیم. آن روزها وزارت خارجه هیچ عکس العملی نشان نداد*.
بیشتر خودم را شرمنده خمینی عزیز می دیدم باید از خمینی و فرزندانش که آتش در گلو می پروراندند و پنجاه سال خروش آتشین شان خواب صهیونیستها را پریشان کرده عذر خواهی کرد باید از عزت شاهی که پرچم اسراییل رادر اوج قدرت شاه در سال 1348 در امجدیه به آتش کشید و دفتر هواپیمایی اسراییلی ال عال را به خاک سیاه نشانید عذرخواهی می کردم. باید به نحوی رهزن این سناریوی مرموز می شدم اما در پیله ی عافیت ماندم و ماندم تا امروز.
امروز ملت ایران در معرض تصمیمی بزرگ برای انتخاب رییس جمهور است، امروز پس از یک و نیم سال از پذیرش برجام، حتی یک سنت دلار یا یورو هم سرمایه گذاری در نفت اتفاق نیفتاده است یک قرارداد برای توسعه ی یک میدان نفتی منعقد نشده است بی عملی محض و مفرطی بر وزارت نفت حاکم شده است که در زمان جنگ ایران و عراق هم سابقه نداشته است. چرا که در کوران جنگ با همه ی محدودیتها، توسعه ی میادین از رونق نیفتاد.
امروز چهار سال است که وزارت نفت حتی با شرکتهای ایرانی نیز هیچ قرارداد توسعه ی میدانی امضا نکرده است و از خروجی برجام و دیپلماسی، آبی برای توسعه ی میادین نفتی گرم نشده است. ولی امروز که این مقالات به لطف برخی دوستان راهی به فضای مجازی پیدا کرده باید بگویم تا ملت ایران بداند که رفتار شیخ الوزرایشان (و ایضا بقیه مسوولینی که با زیگمار گابریل دیدار داشتند) در پستوهای سیاست، چه نسبتی با آرمانهایشان داشته و دارد تا ان شاء لله انتخابی مسوولانه تر و آگاهانه تر داشته باشند. اگرچه آن روزها راهی به رسانه های مجازی و واقعی نداشتم اما امروز را قضای آن روز می گیرم شاید خدا از فضل و رحمت خود بی عملی آن روز را قضا کند.
رضا نجفی
کارشناس نفت
* البته وزارت خارجه ماهها بعد در سال 95، پس از تکرار موضوع توسط گابریل، واکنشی ضعیف در حد سخنگو و آنهم برای یکبار نشان داد آنانکه با الفبای دیپلماسی اشنا هستند به خوبی می دانند که عکس العمل سخنگو، پاسخ معاون صدر اعظم و وزیر آلمانی نیست عکس العمل در حد معاون رییس جمهور یا رییس جمهور را می طلبید. اما دریغ از یک توییت جناب ظریف.