محمد همشیره زاده که از مکه برگشته میگوید وضع ایرانیها خیلی خوب بوده، افکار ما نفوذ کرده و بچههای عربستان، ایرانی را که میبینند با حماسه مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل میگویند.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو،
جلسهای خصوصی، با آقایان خامنهای، باهنر و رجائی داشتیم. آقای خامنهای اطلاع دادند که پروفسور سمیعی که از آلمان برای معالجه دست ایشان آمده بود، گفته است، دست ایشانممکن است به حالت اول برنگردد و حرکت کامل پیدا نکند و همین عمل ناقص هم، دو سهماه دیگر انجام میشود. متأثر شدیم. قرار شد هفتهای یک جلسه مشورتی، باحضور ایشانداشته باشیم.
(سال ۶۲) از جواب دفتر آقای منتظری به نخست وزیر، گله و انتقاد شد. آقای [محسن]رضایی، ازبرخورد تند و انتقادآمیز آیتالله منتظری با شورای سپاه گله داشت.
(سال ۶۳) حاج احمد آقا آمد و گفت: آقای [اسدالله]لاجوردی، خدمت امام رسیده و از اینکه میخواهند [اداره امور]زندانها و اطلاعات را از ایشان بگیرند، شکایت داشته و اعلام خطر کرده است؛ ولیامام تأکید کردهاند که تسلیم قانون باشد و فقط مسئولیت دادستانی [انقلاب تهران]را داشته باشد و زندانها را تحویل شورای سرپرستی زندانها و اطلاعات [دادستانی]را هم تحویل وزیر اطلاعاتبدهد، ولی او ناراضی رفته است. آقای میرحسینموسوی، از عدم همکاری وزیر نفت با معاملات تهاتری [پایاپای]، گله کرد.
(سال ۶۵) محمد همشیره زاده که از مکه برگشته میگوید وضع ایرانیها خیلی خوب بوده، افکار ما نفوذ کرده و بچههای عربستان، ایرانی را که میبینند با حماسه مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل میگویند.
(سال ۶۹) دکتر [علی اکبر]ولایتى، [وزیر امور خارجه]و [علی]فلاحیان، [وزیر اطلاعات]آمدند. اختلافات دو وزارت را که در اثر تداخل وظایف پیش آمده است، مطرح کردند. سرانجام با داورى من به توافق رسیدند؛ قرار شد عدد مأموران اطلاعات در خارج محدود نشود، ولى به تصویب وزیرامورخارجه هم برسند و در محل، تابع سفیر باشند و اطلاعات و اسناد را به صورت موردى بگیرند. آقاى [احمد]جنتى [رییس سازمان تبلیغات اسلامی]، از سختگیرى [آقای غلامحسین کرباسچی]شهردار تهران در مورد صدور جواز ساختمان مرکزی سازمان تبلیغات اسلامى گلایه کرد.
(سال ۷۰) شب نمایندگان مجلس و اعضاى دولت مهمانم بودند. چند نفر از نمایندگان، ضمن تشکر از شخص من، انتقادات خود را از امور جارى و بهخصوص گرانى گفتند و من جواب دادم؛ به نظرم مجاب شده بودند. شام ماندند. نامههاى زیادى دادند و رفتند. ساعت دوازده شب به خانه رسیدم.