امیدی به سازمان ملل نداریم. این شمایید که دشمن را شکست میدهید و یاور مظلومانید.
گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو- محمدعلی عبدو؛ در روستا رقم میخورَد؛ تاریخ دنیا؛ آنجا که دهقان و زمینش، همچنان محور سیاست بود و ماند تا نقطهای که شهر، این سلولِ انفرادیِ چند کیلومتر مربعی، قلم و کاغذ را به جای بیل و زمین به دست بشر داد. گاوآهن اندیشه، ابزار جدیدی شد برای برداشت؛ همه روستا به تاریخ رفت. طعمهای جدید برای جامعه شناسانی که دیر به صحنه حادثه میرسند.
درست در همان روزهای دور، روزهای دراز، که انتهای آرزوی یک مرد، داشتن یک اسب تنومند بود و همهی خوشبختی، یک فنجان چای گرم؛ با قند یا بدون قند. تقاوتی نداشت وقتی زندگی دهقانی، قندپهلو بود و لب سوز. خبری از میز و صندلی نبود. خبری نبود از تشریفات دست و پا گیر که مثل مرد چهارشانهای که درست در چهارچوب در ایستاده باشد، امان ندهد تا ظلم را ببینی. همه چیز واضح؛ بز حاضر و دزد هم!
کسی نبود که بخواهد کت اپوزوسیون را با شلوار محافظه کاری جوری ست کند که به جای اعتراض، کلاهها از سر برداشته شود؛ خبری از تناقضهای شهری نبود.
حادثهای اگر جدید بود و مهم، همگی دور هم جمع میشدند برای صحبت یا به قول خودمان، لابی! نه در سالن اجلاس و نه حتی در یک چهاردیواری که مجبور باشی برای فهمیدن زورگویی ها، گوشی به در نزدیک کنی؛ درست وسط چمنها! به انضمام فریادهای دهقانی که نه اینکه پچ پچ را بی ادبی بداند، اصلا بلد نبود.
رای میگرفتند، سیگار میکشیدند، گپ میزدند و به همین راحتی برای روستایشان، لابه لای پکهای سنگین سیگار، تصمیم میگرفتند. همه روستا یک لنگه پا میماند تا بزرگ ده برسد و قطعنامهای پیشنهاد بدهد؛ آن روزها نیازی نبود برای خرید رای دستی به جیب ببری، یک چشمک، گرانترین گونهی زیرمیزی در ده محسوب میشد؛ بی دردسر، بی دلار و بی بشکه نفت!
از دور اگر کسی روستا را تجربه کرده بود، یکدستی میدید و هماهنگی، اما از نزدیک، تحمیل بود و زور.قواره دموکراسی به اندام ده گشاد بود؛ شاید هست. نه فقط برای ده، حتی برای همان سلول انفرادی خودمان که معرف حضور است! تفاوت در این خلاصه میشد که معجون زهرآلود ظلم را دهقان، به آسانی تا انتها سر میکشید، اما شهروند اتوکشیدهی امروز، قدری به افزودنیهای مجاز نیاز دارد؛ برای چشیدن طعم زورگویی. جز این هیچ.
بساط همان دیپلماسی چمنی مدتهاست که در نیویورک پهن شده؛ در ساختمانی غول آسا که بیشتر از آنکه نماد مدرن شدن باشد، نماد شکاندن کمر بشریت، زیربار زرق و برقهای فرادهقانی است.
این، همان است؛ چه بخواهیم چه نخواهیم. حالا سخنگوی انصارالله در یمن، هر چه میخواهد اعتراض کند؛ هر چه میخواهد ادعا کند که سازمان ملل جنایت عربستان را توجیه میکند؛ چه اهمیتی دارد.
رئیس کمیته انقلابی یمن، چند روز پیش به دیدار نیروهایی میرود که در نهایت مظلومیت مقابل الحاد مقاومت میکند؛ او میگوید: امیدی به سازمان ملل نداریم. این شمایید که دشمن را شکست میدهید و یاور مظلومانید.
گاهی حقیقت، زیر هجوم نمایشها دفن میشود؛ فراموششدهتر از گذشتهای که کلاه استبداد، در روز روشن به سر دهقان میرفت: از این سو عفو بین الملل، آنچنان که اسپوتنیک گزارش میکند، از سازمان ملل میخواهد تا درباره جنایات جنگی در یمن تحقیق کند، آن هم پس از سرطانی شدن غده عربستان! از یک سوی دیگر، یونیسف آماری منتشر میکند که ۴۶۲ هزار کودک یمنی را مبتلا به سوء تغذیه حاد میداند. یک طرف دیگر سازمان بهداشت جهانی، حدود ۵ میلیون نفر را گرفتار وبا محسوب میکند و این یعنی بزرگترین بحران شیوع یک بیماری در ۵۰ سال گذشته.
در مختصاتی از تاریخ که پرچمهای رنگارنگ کشورها مقابل سازمان ملل به ساز باد میرقصند، بمبهای ریز و درشت، نقل و نبات میشوند روی سر هر آنچه به یمن و یمنی مرتبط باشد.
خدا را صدهزار مرتبه شکر که چرتکهها هنوز به قوتشان کار میکنند و شمارش کشتهها را خوب و دقیق دارند؛ دفتر سازمان ملل برآورد میکند که در همین هفته گذشته دست کم ۵۸ نفر در یمن کشته شده اند؛ و این شمارشها میشود سیر تا پیاز رسالت انسانی! پای رای و رای گیری که میرسد، اسم ائتلاف سعودی از لیست ناقضان حقوق کودکان خارج میشود؛ حالا اینکه در لیست هم میماند اثری داشت یا نداشت، بماند!
ما در حصار همان دهقانان چند قرن و اندی پیش، روزگار میگذرانیم؛ میگذرانیم و نمیبینیم پدرسالاران مدرن، به جای لباس کهنه و کلاه کج دهقانی، کت و شلواری در معیت یک کراوات چشم نواز برای خودشان دست و پا کرده اند؛ حکایت همین جاست. این همان دیپلماسی چمنیِ خودمان است! حتی اگر هر از گاهی سفیر صلحی به آفریقا اعزام کند، یا دبیرش، دنیا را یک لنگه پا نگه دارد تا از فجایع جنگی در سوریه دیدن کند؛ به هرحال همان است! آنها همان ریش سفیدان دیروزند با اندکی دلار، اندکی نفت.