گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو-امیرمحمد واعظی؛ اسفند 1302شمسی بود که در راهروهای بهارستان ناگهان صدای ضربهای به گوش میرسد. حسین بهرامی(احیاءالسلطنه) به تحریک تدین(رییس مجلس) کشیدهای بر صورت سیدحسن مدرس میزند که صدایش در کل تهران میپیچد. چند ماهی میشد که آیتالله مدرس، با مخالفتهایش حسابی مدافعین جمهوری رضاخانی را در مجلس پنجم به ستوه آوردهبود.
رضا خان میرپنج که به تازگی رییسالوزرایی را به زور سرنیزه از احمدشاه قاجار گرفته بود، خیلی زود میخواست سلسله قاجار را کنار بزند و به همین خاطر هم موجی از جمهوری خواهی را به راه انداخته بود که با مخالفت فراوان علما و روشنفکران روبهرو شد. در راس این مخالفتها رهبر اکثریت مجلس چهارم و اقلیت مجلس پنجم یعنی سید حسن مدرس بود. مدرس هم به اتفاقات ضد اسلام و روحانیت آتاتورک در ترکیه توجه میکرد و هم به شخصی که میخواست جمهوری در ایران به پا کند.
مرحوم میرزا علی کازرونی، نماینده بوشهر و از مریدان مرحوم مدرس- که اغلب در خانه ایشان بود- در یادداشتهایش مینویسد:« مرحوم مدرس میگفت« افسوس که قجرها غیرت ندارند، وگرنه با این کثرت تعداد و تمول سرشار و ضیا و عقاری که دارند، اگر هر کدام یک تف بیندازند سردار سپه و دار و دستهاش غرق میشوند! سردار سپه برای قشون و حمیت مملکت، وجود بسیار ذیقیمتی است و در این زمینه هر چه بخواهد با او کمک و مساعدت میکنم، اما به درد زمامداری نمیخورد. دلیلش هم اینکه تغییر قانون اساسی و رژیم، کاری نیست که بر حسب میل و اراده اشخاص بتوان عملی کرد. اگر سردار سپه میگوید و قصدش خدمت به مملکت و مردم است، به همان وزارت جنگ قناعت کند که من شخصاً حمایت خواهم کرد و این شاه هم که برای کسی زحمتی ندارد، سر کار خود باقی بماند و من و سردار سپه با صمیمیت همکاری کنیم تا انشاءالله برای مردم حرجی حاصل شود».
کشیدهای که به صورت سید مدرس خورد، باعث به راه افتادن موج اجتماعی عظیمی علیه جمهوری رضاخانی شد و تلاشهای او و حامیانش برای تغییر رژیم به جمهوری را با شکست روبهرو کرد. اما اوضاع همینطور پیش نرفت...
رضا شاه!
سال 1303 بود که رضاخان خوزستان را از شیخ خزعل پس گرفت و شورشها را در سایر نقاط خاموش کرد و احمدشاه هم که در اروپا برای خودش خوش میگذراند و چندان دغدغه کشور را نداشت! در مجلس مدرس خیلی تلاش کرد تا مانع سلطه رضا خان بر کشور شود ولی اتفاقات مختلف شرایط را برای سلطنت رضاخان فراهم میکرد.
مدتی بعد مدرس که دیگر رهبری اقلیت مجلس را در دست گرفته بود، مرداد ماه 1303 رضاخان را برای استیضاح به مجلس میکشانَد. این موضوع به حدی رضاخان را خشمگین میکند که اگر تلاش نمایندگان نبود سردارسپه در همان جلسه مدرس را با دستانش خفه میکرد! استیضاح با تهدید و تطمیع نمایندگان توسط رضاخان به نتیجه نرسید و حتی حامیان او نمایندگان مخالف را مورد ضرب و شتم قرار دادند و بدین ترتیب مانع ادامه استیضاح شدند. معروف است که در روز استیضاح مدرس خطاب به کسانی که شعار مرده باد مدرس سر میدادند آن جمله تاریخی را میگوید: اگر مدرس بمیرد دیگر کسی به شما پول نخواهد داد!
مدتی قبل هم «میرزاده عشقی» شاعر وطن پرست مخالف رضاخان ترور شد و فضای رعب و وحشت در میان مخالفین سردارسپه ایجاد کردند. مخالفین به سرعت یا تطمیع شدند و یا از بازی سیاست حذف! اینگونه بود که با وجود مخالفت شدید مدرس در آبان 1304 مجلس لایحه انقراض دولت قاجار را تصویب کرد و رضاشاه به حکومت رسید. مدرس هنگام خروج معترضانه از صحن علنی مجلس گفت: «صد هزار رأی هم بدهید خلاف قانون است.»
رضا خان که حالا دیگر شاه شده بود، خیلی تحمل مخالفانش را نداشت. آبان سال 1305 آیتالله مدرس در مقابل مسجد سپهسالار تهران مورد ترور قرار گرفت که البته با زیرکی از مرگ نجات پیدا کرد و تیرها به دستانش اصابت کرد. در انتخابات مجلس ششم مدرس باز هم به نمایندگی انتخاب شد و اقلیت را رهبری کرد. 7 مهر 1307 ماموران شهربانی به خانه مدرس ریخته و او را به طرز توهینآمیزی دستگیر کرده و به شهر دورافتاده خواف در جنوب شرق خراسان تبعید کردند.
از تبار روحانیت
سید حسن، در سال 1249 شمسی در قریهای در اطراف اردستان به دنیا آمد. خانوادهاش از سادات طباطبایی زوارهای بودند و پدرش به امور دینی روستاییان آن ناحیه رسیدگی میکرد. سید حسن از 6 سالگی به قمشه مهاجرت کرد و تا 14 سالگی در نزد پدربزرگش به آموختن مقدمات حوزوی پرداخت و بعد از فوت او به حوزه اصفهان رفت. او 13 سال در اصفهان بود تا اینکه بعد از ماجرای تحریم تنباکو راهی عراق شد تا از محضر میرزای شیرازی بهره ببرد.
هفت سال در نجف ماند و سپس به اصفهان برگشت و در مدارس آن به تدریس پرداخت. در همان دوره به علت درگیری با موقوفه خواران و قدرتمندان شهر مورد تروری ناموفق قرارگرفت. بعد از استبداد صغیر بود که مدرس با رای مردم اصفهان به نمایندگی مجلس برگزیده شد و راهی تهران شد ولی قبل از حرکت خانه خود در اصفهان را صرف امور عام المنفعه کرد.
در تهران هم به مجلس که رفت از همان ابتدا بر لزوم مخالفت و مقابله با اولتیماتومها و دخالتهای روس و انگلیس تاکید کرد و وقتی هم تهران در طی جنگ جهانی اول به اشغال قوای خارجی در آمد، تعدادی از نمایندگان که مدرس هم در میانشان بود از تهران گریخته و در قم دولت مهاجرین را تشکیل دادند که البته با حمله قوای روس مجبور به فرار به غرب کشور شدند که آن هم با اشغال مناطق غربی مجبور به فرار به اسلامبول ترکیه شدند.
وقتی جنگ جهانی اول به پایان رسید و دولت در سایه، علت وجودیاش را از دست داد، مدرس به تهران بازگشت و با دولتهای طرفدار انگلستان به مخالفت پرداخت، به خصوص وقتی از جریان قرارداد 1919 مطلع شد، به دیدار روحانیون رفت و به قول معروف شمشیر را از رو بست. وقتی سیدضیاء و رضاخان قزاق در طی کودتای 1299 قدرت را در دست گرفتند، مدرس جزو مخالفینی بود که دستگیر شده و تا آخر دولت 4 ماهه سیدضیا در زندان ماند.
سید مدرس در ابتدا با احتیاط با رضاخان برخورد میکرد ولی به مرور که متوجه قدرت طلبی و مقاصد سردارسپه شد، به مخالفت علنی و مستقیم با او پرداخت تا جایی که وقتی سردارسپه به نخست وزیری رسید و طرح جمهوری خود را داد با مخالفت شدید مدرس روبهرو شد.
اما پیرمرد خستگی ناپذیر سالهای مشروطه و جنگ جهانی اول و مبارز با استبداد و استعمار، 9 سال آخر عمر خود را در زندانی نظامی در خواف در بدترین شرایط گذراند و نهایتا به دستور رضاشاه به کاشمر منتقل شد و در نهایت در هنگام افطار 10 آذر 1316 توسط ماموران شاه بعد از اثر نکردن سم با عمامهاش خفه شد و به شهادت رسید و اکنون آرامگاهش در همان شهر قرار دارد.
بعد از عزل رضاخان بود که در سال 1321 دادگاهی برای شناسایی و محاکمه جنایتکاران دوران رضا شاهی من جمله شهید مدرس تشکیل شد. در جلسات دادگاه مشخص شد سرپاس مختاری (رکنالدین مختار) رئیس وقت شهربانی کل کشور؛ رسدبان دوم محمود مستوفیان؛ حبیبالله خلج، یاور محمدکاظم جهانسوزی؛ پاسیار منصور وقار، در شهادت آیتالله مدرس نقش داشتند و حتی رییس شهربانی خراسان به خاطر عدم تبعیت از دستور قتل مدرس توسط شهربانی کل عزل شدهاست.
رضاخان هرچند توانست مدرس را از سیاست حذف کند ولی تفکر مدرس که میگفت:«دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست» سالها بعد شکوفه داد و با انقلاب اسلامی به بار نشست و یاد مدرس برای همیشه در تاریخ زنده ماند.