گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی؛ روایت یک زوال. این شاید بهترین توصیف برای «مصادره» باشد. اولین فیلم مهران احمدی، یکی از جنجالیترین فیلمهای جشنواره فجر36 و پرفروشترین فیلم اکران نوروز97 سینمای ایران شد. فیلمی که با اتکا به حضور رضا عطاران و البته تابوشکنیهای کمسابقهاش، توانست بیش از 11 میلیارد تومان فروش داشته باشد. حالا که تقریباً سفره اکران نوروزی جمع شده و «مصادره» بیشترین سهم را از این سفره برداشته، فرصت خوبی است تا این کمدیِ سیاسی را از زوایای مختلف واکاوی کنیم.
یک تصویر بیپروا
«مصادره» از یک زاویه، صرفاً یک فیلم کمدی است. فیلمی متعلق به جریان بدنهی سینمای ایران که به رسم اکثرِ فیلمهای پرفروش این چند سال، از فرمولِ رضا عطاران+ شوخیهای جنسی استفاده کرده. یکی دو شوخی رکیک و شدید جنسی در سکانسهای میانی فیلم، از خط قرمزهای اخلاقی سینمای ایران عبور کرده و صدای بسیاری از مخاطبین و منتقدین را در آورده. هیچ یک از بازیگران زن فیلم، ایرانی و محجبه نیستند و به نظر میرسد تهیهکننده خواسته از تمام ظرفیتهای فیلمبرداری در خارج از کشور برای دیدهشدن فیلمش حداکثر استفاده را ببرد. بازسازی نماهایی از سبک زندگی امریکایی، مثل قماربازی و مشروبنوشی، تنها بخشی از خطشکنیهای «مصادره» است. این شاید بیپرواترین تصویر از ایالات متحده باشد که روی پرده سینماهای ایران آمده. تصویری بدون ویرایش و البته خالی از ملاحظات مرسوم.
خطشکنی سیاسی
اولین فیلم مهران احمدی، گذشته از فرمولِ شوخیهای جنسی و بازنمایی لاسوگاس و لسآنجلس، به سراغ شوخیهای سیاسی هم رفته تا از همه نظر «بفروش» باشد. داستان مصادره، روایت زندگی یک کارمند سادهی دولت در اواخر حکومت پهلوی است که نادانسته در حال کمک به شکنجهگران ساواک است. بخت کارمندِ سادهی قصه با یک بلیت بختآزمایی باز میشود، با دخترِ آوازهخوانِ امریکایی ازدواج میکند و در آستانه تولد اولین و تنها فرزندش، انقلاب پیروز میشود. «اسماعیل یارجانلو» آنقدر ساده است و آنقدر از همهجا بیخبر تصویر شده که فردای 22 بهمن به محل کارش در ادارهی ساواک میرود و تحت تعقیب انقلابیون قرار میگیرد! تعقیب و گریزهای انقلابیون و اسماعیل ادامه پیدا میکند تا این فصل از «مصادره»، سیاسیترین بخش آن باشد. مهران احمدی شوخیهای زیادی با نیروهای انقلابی داشته و حتی در یک سکانس، اعترافات ساواکیها در روزهای ابتدایی انقلاب را دستمایهی طنز کرده. با این همه اما اصل شوخیهای سیاسی مصادره در سکانسهای بعدی اتفاق میافتد. مهاجرت اسماعیل و فرزندش به امریکا، موج هجوِ جریانات ضد انقلاب و سلطنتطلب را سوارِ فیلم میکند. شخصیت «سخاپور» در فیلم، نماد گروههای ورشکستهی ضد انقلابِ لسآنجلسی است که جز غر زدن و تهدید توخالیِ نظام، کاری از پیش نمیبرند.
مصادره اگر در برخی شوخیهای جنسی خطشکن است، در شوخی با گروههای ضد انقلاب هم خطشکنی کرده و در فیلمی که ظاهراً سفارشی و ارگانی نیست، واقعیت اپوزوسیون جمهوری اسلامی را پیش چشم مخاطبینش آورده. شاید هیچ فیلمی به خوبی «مصادره» نمیتوانست توهمِ رخنهکرده در ذهن مخالفین ِ فرتوت و خرفتِ جمهوری اسلامی را برای مخاطب عام روایت کند. شاید هیچ فیلمی به خوبی «مصادره» نمیتوانست خطر «نفوذ» را تبیین کند. خطری که از 22بهمن57 تا همین امروز انقلاب اسلامی را تهدید کرده و میکند. مصادره، با وجود همه المانهایی که به سینمای بدنه پیوندش میدهد، سویههای ایدئولوژیک غیرقابل انکاری دارد.
زوال و نفوذ
ورای جنبههای جنسی و سیاسی، «مصادره» یک فیلم انسانی است. قصهاش، به اندازه طنز و کمدیهایی که دارد، دردناک و تاملبرانگیز است. در پسِ همهی شوخیها ، مصادره یک «زوال» را روایت میکند. زوال انسانی که در کورانِ حوادث به این سو و آنسو کشیده میشود، مشکل روانی پیدا میکند و فاصلهای تا یک مرگ دردناک و تلخ ندارد. اسماعیلِ یارجانلوی مصادره، آدم ترحمبرانگیزی است. مردی که قربانی است و به جای چهرهی رحمانی انقلاب، اسیر وجهه ترسناک و خصمانهی «نفوذیها» میشود. نفوذیهایی که نه مسیرِ سالهای ابتدای انقلابشان قابل دفاع است و نه مسیرِ پر از رانتِ امروزشان. انتخاب نام «اسماعیل» برای شخصیت اول قصه، انتخاب هوشمندانهای است که احتمالاً به همین وجهه شخصیت او و «قربانی»بودنش اشاره میکند.
«خاوندی» اگرچه شخصیتپردازی ژورنالیستی و سادهای دارد اما یکی از مهمترین کاراکترهای مصادره است. کاراکتری که مصادرهی دروغینِ فیلم را ترتیب میدهد و با فریبکاری، دوست قدیمیاش را به جایی شبیه جهنم تبعید میکند. مصادره قصهی جذاب و البته متاثرکنندهای را در دل شوخیهایش مخفی کرده و به مخاطب عرضه میکند. قصهای از آدمهای تلخ و تنهامانده در هیاهوی سیاست. آدمهایی که میخواستند زندگی کنند و اما در مواجهه با نفوذیها، به اپوزوسیونهای ناخواستهی نظام جمهوری اسلامی تبدیل شدند. آدمهایی که میشد بمانند و همینجا زندگی کنند و بزرگشدن فرزندشان را ببینند. یارجانلولی مصادره، یک آدم معمولی است، آدمی که حتماً در ایجاد این مشکلات و رسیدن به این نقطه بیتقصیر نبوده، اما ترحمبرانگیز است. اسماعیلِ فیلم، به زوال رسیده و این زوال، ناراحتکننده مینماید.
انقلاب به روایت دولتیها
بهمن96 و پس از نمایش مصادره در جشنواره فیلم فجر، مصادره را یک «کمدی انقلابی» خواندم، فیلمی که به دام ابتذال نیفتاده و بیانصاف نیست. آنجا گفته بودم «مصادره» همه المانهای لازم برای زرد بودن را دارد اما «زرد» نیست. آن روز، به فاصله چند ساعت پس از تماشای فیلم در جشنواره و البته سرحال از پایانبندی جذابش، این سطور را نوشتم. هنوز هم معتقدم مصادره فاصله زیادی با آثار سخیف سینمای ایران دارد و همین که محتوای عمیق انسانی-سیاسی اش در یادها میماند، موفقیت نسبی فیلم را نشان میدهد. اما مصادره را باید از هر سه ضلعش بررسی کرد. یک ضلع که به شوخیهای جنسی و این روزها عادیشده در سینمای ایران میرسد، یک ضلع دیگر روایت سیاسی فیلم از نفوذیها پس از پیروزی انقلاب است و یک ضلع دیگر، قصهی انسانی و بدیعش. قرار گرفتن نام نرگس آبیار به عنوان مشاور، محمدحسین قاسمی(همسر آبیار) به عنوان تهیهکننده و البته حسامالدین آشنا به عنوان همراه و یاریدهنده در تیتراژ پایانی را نباید در تحلیلها نادیده گرفت. مصادره، با همه خوب و بدش، با همه نکات مثبت و منفیاش، احتمالاً دولتیترین قرائت از نسبت انقلاب و جریان اپوزوسیون را عرضه کرده. قرائتی که با نمکِ شوخیهای تند و بازی رضا عطاران، محبوب مردم و پرفروشترین فیلم اکران نوروزی شده. مصادره را از تمام جنبهها باید جدی گرفت. فیلمی که مهم است، ماندگار است و احتمالاً سرمشق تازهای برای گروهی از فیلمسازان خواهد شد.