گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛
«به نظرم آمریکاییها جاهطلبی را با روی باز میپذیرند، بریتانیاییها با بازندههای زندگی راحتتر کنار میآیند. ما پایین دستیها و بازندهها را تشویق میکنیم و برایشان هورا میکشیم، ولی فقط تا زمانی که پایین دستی باشند.در انگلستان معروف است که آمریکاییها طعنه را نمیفهمند. این سخن البته درست نیست، ولی چیزی که میتوان گفت درست است این است که آمریکاییها همیشه از طعنه استفاده نمیکنند. ممکن است چنین نوعی از طنز در بعضی کمدیهای هوشمندانهترشان دیده شود، ولی مانند بریتانیاییها در ساختار زندگی اجتماعیشان تنیده نشده است. ما از طعنه مثل یک سپر و یک سلاح استفاده میکنیم. ما از رک بودن و صمیمیت، تا جایی که واقعاً لازم و ضروری نباشد دوری میکنیم.»
نقل قول بالا، بخشی از یادداشت ریکی جرویس، تهیه کننده، نویسنده و بازیگر سریال کمدی Office محصول شبکهی بی بی سی، دربارهی تفاوتهای طنز بریتانیایی و آمریکایی برای مجلهی تایم بود.
از نظر ساختار کمدی، سریال ها و فیلم های ایرانی هم به دو دسته آمریکایی_بریتانیایی تقسیم می شوند.
دسته ای رک، صریح و بدون پوشش در بیان طنز و دسته دیگر تحت لفافه با طعنه و به عبارت دیگر "به در می گویند دیوار بشنود"!
همه ما حداقل یک فصل از سریال "پایتخت" را دیده ایم. و با تمام پرسوناژهای آن ارتباط برقرار کرده ایم.
نمونه ای فاخر از سبک طنز صریح و با طعنه! کمدی شریف که در آن صحنه ها و دیالوگ های رک و مستقیم در کنار حرف هایی از جنس استعاره هنرمندانه قرار گرفته اند. تا قبل از پایتخت کدام سریال را حافظه ی 40 ساله مردم یاری می دهد که این میزان از سادگی و شیرینی بی غل و غش بتواند به گونه ای در جذب مخاطب موفق باشد که از ماه ها قبل از شروع تعطیلات تبی در جامعه به راه بیفتد برای تماشای سری پنجم سریال؟
از آن طرف تکه کلام ها و حتی بعضا تیکه های سنگین سیاسی، اقتصادی شخصیت های سریال تبدیل به کلیپ، گیف و استیکر در فضای روشنفکری شود؟ نامه به رییس جمهور وقت در فصل دوم، زمین خواری و رانت در فصل چهارم و مشکلات جنگلبان ها در فصل سوم و مثال های دیگر که نشان می دهد سازندگان پایتخت فقط به خندیدن صرف فکر نمیکنند و رسالت خود در بیان واقعیات به شکل طنز را به خوبی انجام داده اند.
این روزها اما زمزمه هایی در فضای مجازی پیچیده شده که سریال با سرمایه گذاری فلان سازمان وابسته به فلان جا ساخته شده یا تبلیغات سریال زیاد است. یا مضامین ترویجی آن برای جامعه خوب نیست و یا چه و چه و چه...
این گونه جوسازی منفی رسانه ای برای کدام هدف? به چه قیمتی?
یادم هست سال گذشته که سریال پخش نشد، سایت ها و کانال های فضای مجازی (موافق و مخالف) از نبود شور و شوق در سریال های نوروزی مطلب کار کردند و دلتنگ "معمولی" ها بودند. چه می شود که به ناگاه با آمدن اسم سازمان هنری رسانه ای اوج که حامی مالی سریال است و کمک کرده شخصیت های دوست داشتنی پایتخت امسال هم مهمان خانه های مردم باشند، خیلی ها کانال نویس و ژونالیست می شوند و منتقد؟
املای نانوشته غلط ندارد!
یک سریال با این حجم از کاراکتر، هزینه و نیروی انسانی پشت دوربین با سوژه ای ملتهب و با ریسک بالا بعد از 4 فصل توانسته هنوز هم سریال اول رسانه ملی باشد ولی برخی که به نام و نان تلگرام خودشان را هم نام دوستان ژورنالیست جا می زنند و همیشه مدعی «مردم» هستند، این جا که می رسد می شوند صدایی که به مردم کاری ندارند و فحاشی شان را می کنند، به همان چیزی که مردم آن را با اشتیاق دوست می دارند.
حال چه خواهد ماند اگر پایتختی نباشد؟ چیزی جز محروم شدن خانواده های ایرانی از دیدن خود خودشان در فضایی مفرح و جذاب در قاب تلویزیون؟ نبودن پایتخت و پایتخت ها عایدی جز این دارد که به دستان خودمان پای ماهواره و سریال های جفنگ و مثلثی آن را به خانه ها باز کرده ایم؟ کاش کمی مهربان تر، کاش کمی مشفقانه تر، کاش کمی دوستانه تر، به قول ارسطو الهی فدای شما بشم من!
«مصطفی بیات»