قدیریان گفت: اگر حضرت زینب (س) آن برخورد و کلام را در محفل یزدیان انجام داد و گفت: «هیچ ندیدم جز زیبایی»، به خاطر تحلیلی بود که مبتنی بر حقیقت ماجرا داشت. درست است که ایشان صحنه فجیع عاشورا را با تمام دلخراشیهای آن دیده بود.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، حمله ناجوانمردانه تروریستها به مراسم رژه اهواز که به شهادت ۲۵ نفر و زخمی شدن ۶۰ نفر از هموطنان ایران اسلامی منجر شد با واکنشهای مختلف داخلی و خارجی مواجه شد. حمایت کشورهای غربی و عربی از تروریستها و حمایت رسانههای ضدانقلاب از آنها نیز موضوعی نیست که قابل کتمان باشد.
در همین رابطه رسانه ای، چون ایران اینترنشنال که از پول سعودی نیز تغذیه میشود به تریبون تروریستها برای اعلام رسمی اقدام تروریستی خود تبدیل شد و بی بی سی فارسی نیز در ادامه مواجهه دوگانه خود از به کاربردن عنوان تروریسم برای جنایت اهواز خودداری و از تعابیری، چون حمله مسلحانه استفاده کرد. اما تاسف بارتر اینکه برخی از رسانهها و کاربران شبکههای اجتماعی در داخل کشور نیز با این موج همراه شدند.
انتشار یک کاریکاتور با محتوای سرانجام خشونت در یک رسانه داخلی که ادعای پیگیری خط امام راحل را نیز دارد! همزمان با جنایت تروریستی در اهواز با موجی از انتقادات مواجه شد. اگرچه طراح این کاریکاتور بعدا در توجیه این اقدام گفت: منظور او تروریستها بوده است، اما به نظر میرسد فارغ از نیت او آنچه از این کاریکاتور در ذهن تداعی میشد خلاف این ادعاست. انتقاد گسترده افکار عمومی به این اقدام نیز موید همین مطلب است. در خوش بینانهترین حالت میتوان گفت: طراح این اثر از حداقلهای فهم تطبیق تصویر و محتوا عاجز بوده و در هر صورت این چیزی از اثر منفی کاریکاتور مذکور در اذهان کم نمیکند.
در نمونه دیگر یک خبرگزاری دولتی که از بودجه بیت المال نیز تامین میشود با انتشار یک گزارش تصویری از مراسم رژه اهواز در جریان حمله تروریستی، تصویری غلط، متزلزل و ضعیف از نیروهای مسلح کشور به جهان مخابره کرد به طوری که برخی رسانههای خارجی از این عکسها برای گزارش نخست خود استفاده کرده و علیه اقتدار جمهوری اسلامی تیتر زدند. اقدام غیر حرفهای و غیر اخلاقی از سوی یک رسانه که در هیچ جای دنیا مرسوم نیست.
در کنار رسانه ها، مواضع متناقض چهرههای شاخص فرهنگی و سینمایی کشور یا همان سلبریتیها به این موضوع نیز قابل تامل است. افرادی که که گاهی از سر جهل برای یک تروریست سوگنامه مینویسند و بعدا مجبور به عذرخواهی میشوند یا برای حیوانات کمپین حمایت تشکیل میدهند، اما در مقابل برای چنین جنایتی در کشور سکوت اختیار کرده یا واکنش ملایم نشان میدهند.
ریشه این اتفاقات در رسانههای کشور از جهات مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قابل بررسی است. با نگاه متفاوت به این پدیده، این موضوع را از بعد هنری در گفتگو با عبدالحمید قدیریان، نقاش، مجسمهساز و هنرمند معاصر انقلاب اسلامی بررسی کردهایم:
حمله تروریستی اهواز دردناک بود؛ سالهاست که دشمنان علیه امنیت ایران اسلامی تلاش میکنند، به نظر شما علت این هجمه بیسابقه تاریخی چیست؟
در ابتدا به مردم خونگرم اهواز تسلیت میگویم که در این روزها اتفاق دردناکی برای آنها رقم خورد. حادثه برای همه ملت ایران دردناک بود و تصور آن سخت است. ان شاء الله خدا به آنها صبر و قدرت تحمل بدهد. واقعیت این است، زمانی که انقلاب پیروز شد و اراده الهی محقق شد، به فرموده امام خمینی (ره) خداوند نورش را بر این سرزمین تاباند که باعث نورانی شدن دلها و حرکت مردم بهسوی لقاءالله شد. این نور و تبعات آن باعث اذیّت حیوانات درنده شده است و آنها با اجماع جهانی تلاش دارند تا در مقابل آن قد علم کنند و اراده این را دارند تا این نور خدایی را خاموش کنند. این حادثه تروریستی و این هجمه نیز در راستای همین اراده جبهه کفر شکل گرفت. به تعبیر آیه قرآن در سوره صف، «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ». آنها میخواهند نور خدا را با فوتهایشان خاموش کنند، ولی خدا نور خویش را تمام خواهد نمود، اگرچه کافران را ناخوش آید» آنها تمام قدرتشان را جمع کردند تا نور خدا را خاموش کنند، ولی خداوند می فرماید: وقتی دشمنان متحد میشوند تا نور خدا را خاموش کنند، خداوند نیز نور خود را تام می کند. یعنی، خدا در حال تام کردن نور خود است، تا به ظهور ختم شود. انشاءالله.
به اعتقاد شما چرا از جانب هنرمندان، شاهد واکنشهای متفاوتی در این زمینه هستیم؟
این اتفاقات دردناک است و طبیعی است، همه افرادی که در ایران زندگی میکنند، نسبت به آن عکسالعمل نشان دهند. تفاوت عکسالعملهایی که نشان می دهند به تحلیل آنها برمیگردد. داشتن تحلیل، بسیار مهم است که متأسفانه ما از این بُعد کمکار و غافل هستیم. حوادث سنگینی در حال رخ دادن است. این حوادث نه اولین هجمه نسبت به انقلاب است و نه آخرین آن، چراکه دشمن تصمیم گرفته ما را از پای درآورد و شبانهروز برای تحقق این امر تلاش میکند، ولی متأسفانه ما تبیین درستی به جامعه نمیدهیم و طبعاً قشر هنرمند هم از داشتن تبیین درستِ منطبق با حق، محروم است. عکسالعمل قشر هنرمند نسبت به این حوادث، میتواند عکسالعملی ماندگار و تأثیرگذار در جامعه باشد. ولی زمانی که برای هنرمند تبیین درستی نداریم و تبیینها در حوزه سیاسی و یا نظامی بیان نمیشود (دو حوزهای که هنرمندان ابا از ورود در آن دارند)، ما قشر وسیع هنرمندان را از دست میدهیم.
ممکن است بیشتر توضیح دهید.
واقعیت امر این است که در چنین حوادثی، جای خالی تبیین بسیار جلبتوجه میکند. در اینگونه حوادث، انواع احتمالات و آیندهنگریها بیان میشود، بهغیراز آیندهای که در آن بتوان نقش خدا را دید و فاعلیت او را درک کرد. ما به حوادث، از منظر اعتقادات خود نگاه نمیکنیم و سادهلوحانه ذهن و دل خود را بر روی تحلیلگرانی باز میکنیم که مبنای نگاه هستی شناختی آنها با ما متفاوت و یا متضاد است. اگر حضرت زینب (س) آن برخورد و کلام را در محفل یزدیان انجام داد و گفت: «هیچ ندیدم جز زیبایی»، به خاطر تحلیلی بود که مبتنی بر حقیقت ماجرا داشت. درست است که ایشان صحنه فجیع عاشورا را با تمام دلخراشیهای آن دیده بود، اما چرا میفرماید: من جز زیبایی هیچ ندیدم؟ زیرا تبیین دارد و میداند که این داستان از کجا شروعشده و چه هدفی دارد و در کجا قرار است ختم شود و نورانیت صحنه چه قدر است و چه کسانی را در برمیگیرد و چه حیطهای دارد. حضرت زینب (س) همه این مسائل را میدانستند و نسبت به آن تبیین داشتند.
این تبیین همان نور خداست که به آن اشاره کردید؟
بله! این همان تبیین خدایی و تبیین مبتنی بر حقیقت است. در حال حاضر تبیینهای ما مبتنی بر تفکرات غیراسلامی است و این صحیح نیست؛ تبیینی صحیح است که مبتنی بر حقیقت قرآن باشد. در کلام حضرت زینب (س)، تبیینی خدایی و مبتنی بر حق وجود داشت. ایشان میبیند که امام حسین (ع) با یک حرکت و خیزش، تمام اهدافی که مدنظر خداوند بود و دوست داشت، را محقق ساخت. یکی از معجزات عاشورا ترجمان عملی قرآن بود که در روز عاشورا و روزهای قبل از آن اتفاق افتاد. زمانی که حضرت زینب (س) این صحنهها را میبیند، میگوید: هیچچیز جز زیبایی ندیدم. وگرنه ظاهر آن صحنهها، چیزی نبوده که ایشان در قبال آن بخواهد چنین حرفی را بزند. ایشان تنها به لحاظ بصر، بصیرت و علم به باطن آن وقایع و تبیینی که نسبت به آن صحنهها داشتند، این کلام را بیان میکنند. اگر برای حوادثی که در کشور رخ میدهد، تبیین نداشته باشیم (که متأسفانه نداریم)، فقط به خود حادثه میپردازیم و نهایتاً به چهار روز قبل از حادثه اشاره میکنیم که مثلاً جناب ترامپ چهار روز قبل گفته بود که ایران را به آتش میکشم. یا فلان قلدر منطقه گفته بود جنگ را وارد ایران میکنیم. این نهایت عمق دید ما از حادثه است. درصورتیکه علت قرار گرفتن در حیطه این اتفاقات و اینکه انقلاب ما محور رویدادهای دنیا شده، به خاطر تفکر و نوع نگاهی است که از امام (ره) وام گرفته ایم و باید تحلیل هایمان برای جامعه، از آن جنس باشد. یک فرد نظامی برای خود و نیروهایش تحلیل نظامی ارائه می دهد. یک شخص سیاسی هم به همینگونه عمل می کند؛ اما زمانی که می خواهیم وارد اجتماع مؤمنین شویم، باید مبتنی بر ایمان مؤمنین سخن و تحلیل بدهیم و آنان را تغذیه کنیم.
خب یعنی در جامعه به اندازه کافی تبیین صورت نگرفته تا هنرمندان نسبت به رویدادها واکنش درستی نشان دهند؟ نمونه آن همین کاریکاتوری که تحت عنوان «سرانجام خشونت» منتشر شد!
کسی که این تصویر را کشیده، ممکن است تحت تأثیر تفکرات دشمن باشد، ولی نگاهی هم به خودمان بی اندازیم. واقعاً چرا کسی جرئت میکند این تصویر را بکشد؟ زیرا میبیند رگههایی از چنین تفکری در جامعه وجود دارد. چرا وجود دارد؟ این طبیعی است. زمانی که اتفاقی در جامعه برای قشری رخ می دهد، این سؤال در ذهن افراد ایجاد میشود که چرا این اتفاق رخ داد؟ چرا به این مراسم رفتید؟ چرا کاری کردید که بستر این اتفاقات ایجاد شود. اگر تحلیل هایی که گفته میشود به دل ننشیند و مبتنی بر حقیقت انقلاب و مبتنی بر تفکر امام نباشد، ممکن است کدورتی در ته دل مردم شکل بگیرد و بهمرور پررنگ و پررنگتر شود. قرآن مجموعهای از کلیات و جزئیات عالم را در خود نهفته دارد و یکی از ابزارهای عظیم و قدرتمندی است که میتوانیم از آن تغذیه کنیم، اما متأسفانه آن را کنار گذاشتیم. اهل تفکر اصلاً به قرآن رجوع نمیکنند، مگر برای اثبات بافتههای شخصی خود، که این اجحاف به قرآن و ملت است.
در حقیقت عدم رجوع به قرآن را ریشه اصلی این مشکلات میدانید.
تصور کنید شما در اتاق یک عالِم نشستهاید. وقتی از این عالم در خصوص مشکلات خود سؤال کنید، طبیعتاً آن عالم جواب شما را خواهد داد. قرآن موجودی حّی است و ما به این ادعا باور و ایمانداریم؛ حال اگر چنین است، پس چرا ما از قرآن سؤال نمیکنیم؟ چرا از قرآن نمیخواهیم که آنچه از گذشته و آینده انقلاب ما در آن است، برای ما بیان کند؟ انقلاب ما که یک اتفاق کوچک در عالم نبوده و نیست. انقلابی است که نظام تفکری شوروی را از پای درآورد و نظام غرب را به چالش کشیده است بهطوریکه تمام غرب اکنون در مقابل جمهوری اسلامی ایستاده و با تمام نیرو، سعی در ممانعت از نورافشانی بیشتر آن دارد؛ چه طور ممکن است در قرآن از چنین تحول عظیمی در جهان سخن به میان نیامده باشد؟ای کسانی که با قرآن دوستید، منِ هنرمند باید تغذیه شوم، اگر شما من را تغذیه نکنید، فرد دیگری تغذیه می کند. ابلیس با ترفندهای تزیین و اغوا ما را مورد هجمه قرار داده و از مسیر خارج می کند. ابلیس همان کسی است که حضرت آدم (ع) را اغوا کرد و حرف حقی را در جای باطل استفاده کرد و او را به هبوط کشاند.
ممکن است مصداقی برای این حرف بیاورید؟
بهطور مثال میگویند چرا خشونت پروری؟ و همه را دعوت به دوری از خشونت میکنند که به نظر حرف حقی است و همه فطرتها آن را پسندیده و قبول میکنند. اما این کلام حق را در جای باطل استفاده میکنند. دشمن کار خود را میکند و برای آن زحمت میکشد و به کرده خودباور دارد و به همین خاطر با تمام نیرو وسط میدان آمده است.
در این حادثه تروریستی اخیر هم این جابجایی حق و باطل روی داد؟ ما در این حادثه چهکاری انجام دادیم؟
این حادثه تروریستی جدا از دیگر حوادث نیست. خدا را شکر بهواسطه نیروهای امنیتی، جلوی بسیاری از این اتفاقاتی که دشمن قصد انجامش را دارد گرفته میشود. بااینحال احتمال اتفاقات مشابه بعید نیست، که ان شاء الله دیگر تکرار نشود.
اگر تبیین داشته باشیم، میتوانیم هجمههایی که در فضای مجازی شاهد آن هستیم را مهار کرده و یا صدمات آنان را بسیار کاهش دهیم. عموم کسانی که در خصوص اینگونه مباحث حرف میزنند، تفکر خود را میگویند. یافتههایشان را که از اینطرف و آنطرف جمع کرده، به هم وصل کرده و بیان میکنند و بر اساس قرآن صحبت نمیکنند. به همین دلیل به دل نمینشیند و تاکنون جوابگو نبوده است. برای آنکه بتوانیم در جامعه انسجام ایجاد کنیم، باید تبیینی مبتنی بر تفکر حق، امام و قرآن ارائه کنیم. نمیشود که مبانی انقلاب را از قرآن گرفته باشیم، اما در هر راهی که تمایل داشته باشیم حرکت کنیم.
عدهای همیشه حق و باطل را جابهجا میکنند. در حادثه تروریستی اهواز هم رفتارهای عجیبی را شاهد بودیم. برای پیشگیری از رفتارهای متفاوت و نابه هنجار چه کنیم؟
این فاجعه اخیر دردناک است و موجب ناراحتی همگان شد، اما برای پیشگیری باید آمادگی ذهنی و ایمانی در جامعه ایجاد کرد. باید جامعه احساس و باور کند که این انقلاب یک آیه الهی است. بحث داشتن عقیده و ایمان است. باید به مردم انذار داده شود که به آیات خدا توجه کنند و بفهمند که این جنگی میان سپاهیان الهی و ابلیسیان است.
مردم باید بدانند که خداوند اصرار دارد تا ما حق و باطل را بشناسیم. بدانیم و جایگاه خود را بیابیم که در حیطه سیاهی هستیم و یا در حیطه سفیدی؟ باید بدانیم که منطقه خاکستری در نزد خداوند معنا ندارد. در قرآن آنچه خداوند میگوید، در چهارچوب تبیین حق و باطل است و حد وسطی وجود ندارد؛ مکان خاکستری در تعالیم قرآنی معنا ندارد. پس باید حق و باطل تبیین شود. ما میگوییم حق هستیم و دشمن هم همین باور را دارد. مبانی حق بودن را اهل آن میدانند و لازم است تا آن را تبیین کنند و جامعه حق را بشناسد و باور کند. جامعهای که باور کند باخدا در حال حرکت است، انرژی خستگیناپذیر خواهد داشت.
نقش هنرمند در تبیین باورها چیست؟
هنر تبعه است. تبعه مطالعات و تبعه فضای فرهنگی کشور است. قرار نیست هنرمند فینفسه تفکری را ایجاد کند. بله ممکن است یک هنرمند هم این کار را انجام دهد، اما کارسازمانی آن نیست. تبیین، کار اهل علم است. مخصوصاً عالمان علوم قرآنی که بیش از هر کس دیگر با قرآن دوست هستند. هنرمندان پس از آنکه تبیین به آنان داده شد، وظیفهدارند آن را با هنر، زیباییها و بالطافت و ظرایف در جامعه مطرح کرده و بنشانند. یک بُعد تبلیغاتی در هنر وجود دارد که در شرایط بحران، واکنشهایی از خود نشان میدهد. این نوع از آثار، آثار ماندگار نیست؛ تابلویی سریع، آوازی لحظهای و... در این نوع از تولیدات، هنرمند درگیر فضای آن اتفاق و یا حادثه است و عکسالعملی رفتار میکند. کار بنیادی که از یک هنرمند انتظار داریم، نیازمند زمان است و نیاز به تحلیل و تفکر دارد.
برخی هنرمندان نیز آثار عجیبی تولید میکنند که هیچ ربطی به انقلاب ندارد، بلکه ضدیت هم دارد.
اگر بخواهیم هنرمند را یک ابزار قوی برای جامعه و برای فرهنگ جامعه قلمداد کنیم. باید مسئولین فرهنگی برای هنرمند برنامهریزی داشته باشند؛ باید هنرمندان را در یک فضای معرفتی پرورش دهیم و آنها را به سطح جامعه بفرستیم، البته تاکنون این کار را انجام ندادهایم. اکنون هنرمندان یا درگیر سطح پایین جامعه هستند و یا درگیر یک احساسات ضدآمریکایی تند و یا درگیر تفکرات غرب هستند و کارهایی انجام میدهند که همه را اذیت میکنند. توسط این دسته از هنرمندان، آثاری بدون محتوا و تفکر تولید میشود که هیچ ربطی به انقلاب اسلامی ندارد؛ بنده عقیده دارم که نباید یقه هنرمندان را گرفت، زیرا هنرمند یک تبعه است. باید مشکل تغذیه جامعه و هنرمندان حل شود.
به عنوان نمونه خبرگزاری ایسنا تصاویری را از محل ترور منتشر کرد که مورد استقبال رسانههای بیگانه قرار گرفت که نوعی اقتدارشکنی را در اذهان ایجاد میکرد. مقصر، هنرمند عکاس است و یا رسانهای که آن را منتشر کرده است؟
هنرمند عکاس وظیفه دارد در آن لحظه تصاویر خود را ثبت کند. حتی در شرایطی که خود در معرض خطر قرار دارد. گرفتن عکس وظیفه عکاس است. پس این موضوع به ثبت تصاویر توسط هنرمند برنمیگردد، بلکه به شعور رسانه برای انتشار آن برمیگردد. بنده معتقدم دچار یک هجمه گسترده فراماسون فرهنگی هستیم و سایه این نوع تفکر را احساس میکنم. در این مورد خاص باید گفت که در مثبتترین حالت، یک بیتجربگی رسانهای بوده است.
شیطنت چه طور؟
ان شاء الله که شیطنت نیست، ولی درهرصورت بیفکری است. در این چهل سال، چیزی که در جامعه خیلی نمود داشته، همین بیتدبیریها بود. جامعه مملو از این بیتدبیریها است. این میزان بیتدبیری که وجود دارد، عادی نیست. مدتی است که نفوذ در همه عرصهها شروعشده و ممکن است این اتفاق نیز به آن مربوط باشد.
واکنشهای سلبریتیها نیز به اتفاقات متفاوت است. در مقابل اینگونه حوادث، واکنشهای ضعیفی نشان میدهند و در مقابل، در برخی حوادث سعی در توجیه علل آن دارند. بعد از مدتی هم بیم آن میرود که از عوامل دشمن نیز به دفاع برخیزند. چرا امروز شاهد این رویدادها هستیم؟
درصدی از سلبریتیها برای سلبریتی ماندن فعالیت میکنند و حق و باطل برایشان مهم نیست. میخواهند خودشان را مطرح کنند. اگر تفکر غربی داشته باشند، به آن سمتوسو میروند و رفتارهای آنها را انجام میدهند که منافات با فرهنگ ایرانی دارد، چون معیارهای آنها چیز دیگری است. درصد عمده این ابتذال به خاطر نداشتن تدبیر بوده و تقصیر اهل تفکر است. عموم کسانی که نظرهای غیرمعقول می دهند، این نظرشان به خاطر نداشتن تبیین است، به خاطر فاسد بودن و جاسوس بودن نیست؛ و زمانی که اصل داستان را بدانند و متوجه شوند که از جانب دشمن مدیریت میشوند، پشیمان خواهند شد. اطراف سلبریتیها را کسانی گرفتهاند که نظرات خود را میگویند و سلبریتیها طبق همانها، نظر میدهند و اگرچند سؤال ظریف از آنها پرسیده شود، متوجه میشویم که اصلاً نمیدانند داستان چیست و از چه کسانی حمایت میکنند. عموم این اتفاقات اینگونه است و درصدی هم یا فاسدند یا خائن یا وابسته هستند و این در تمام اقشار وجود دارد و در سلبریتیها هم وجود دارد.
آقازادهها بهواسطه آقازاده بودنشان در بسیاری از امور اظهارنظر میکنند. نظر شما در مورد واکنشهای آقازادهها چیست؟
بعضی از آقازادههایی که پدران آنها در ردهبالا قرار دارند، در صفحات اجتماعی خود حرفهای عجیبوغریب مینویسند، درحالیکه این افراد در کنار آدمهای بزرگی پرورشیافتهاند و قاعدتاً باید تحلیل و شعور درستی داشته باشند، اما رفتارهای تعجببرانگیزی انجام میدهند. مثلاً فلان آقازاده که نوه مرد بزرگی است، در واکنش بهاتفاق اخیر اهواز می گوید: «چرا پای زنان و کودکان را وسط میکشید». این حرف زمانی گفته میشود که ما حق را فریاد میزنیم و دشمن در حال خفه کردن ما است. دشمن دنبال این است تا بلایی که سر عراق، سوریه و افغانستان آورده، بر سر ما هم بیاورد. آقازادهها یا نمیفهمند و یا... آدم تعجب میکند که چه طور فرزندان مسئولان ردههای بالای کشور، درک و تحلیل ساده هم ندارند؟!
پس هنرمند، ظریفکاری است که مردم کار آنها را باجان و دل میپذیرند.
در این قرن هنرمند یک مدیوم است؛ میان جامعه و تفکر و فردی که ایجاد تفکر میکند.
واسطه بین مردم و تفکر؟
بله. شما میتوانید از هنر هنرمند بهعنوانیک سلاح قدرتمند استفاده کنید. نه برای تخریب، بلکه سلاحی که میتواند راه را باز کند، مانند بمبی که در دل کوه کار میگذاریم تا بهواسطه آنیک تونل احداث کنیم و یا سدی بسازیم. اسم این تخریب نیست. هنرمند میتواند راه باز کند. به شرطی که تبیین داشته باشد، ولی هیچکس به فکر نیست! زمانی که حرفهای بزرگان را رصد میکنیم، متوجه میشویم که برخی از آنها نمیدانند در چه دورانی زندگی میکنند و در حال انجام چهکاری هستند. تنها کسی که سخنش به دل مینشیند، فقط رهبر انقلاب است. بلااستثنا هیچکدام از آقایان حرفهایی که میزنند به دل نمینشیند. چراکه سخنانشان ریشه در باورشان ندارد. رهبری با تمام وجود، نصرت الهی و حضور خداوند را در لحظه، لحظه انقلاب میبیند و باور دارد، ولی دیگران اینگونه نیستند.
خلأ وزارت ارشاد و مسئولین در تبیین امور چگونه است؟
درآیات زیادی از قرآن، ایمان قبل از عمل صالح مطرح میشود. یعنی ایمان اصل است و بهتبعه آن، انسانها باید به عمل صالح کشیده شوند. در کار فرهنگی نیز آنچه اصالت دارد لایه ایمانی و فکری است. بهتبع آن، لایه صفاتی و فرهنگی مطرح میشود و در لایه سوم است که این ماجرا به جامعه و تمدن کشیده میشود، لذا هنر و فرهنگ بعد از ایمان شکل میگیرد، یعنی تا زمانی که در ایمان مشکل داشته باشیم، نمیتوانیم هنر و فرهنگ مناسب را ایجاد کنیم. منظورم از داشتن ایمان صحیح هم به معنی صرف قبول داشتن خدا نیست. منظورم ایمان به ولایت، ایمان به رفتارها و تفکرات امام (ره) و ایمان به نور انقلاب و ایمان به حّی بودن خداوند است.
بسیاری از افراد مسلمان هستند، اما بخشی از آن شیعه هستند. در بین شیعیان نیز عده کمی به ایجاد حکومت در نظام الهی ایماندارند و انقلابی هستند. از میان ایشان نیز عدّه کمی با نور انقلاب ارتباط برقرار می کنند. کسانی باید مدیر فرهنگی این انقلاب باشند که قلباً این ایمان را قبول داشته باشند. ولی متأسفانه در مسئولان فرهنگی ما تاکنون چنین کسانی را نداشته ایم؛ برای همین است که بعد از گذشت چهل سال، از سوی مقام معظم رهبری فرمان «آتش به اختیار» صادر م. شود.
مدیرت فرهنگ بر عهده کیست؟
درست این بود که فرهنگ مدیریت میشد. اما پس از ۴۰ سال دیدیم که وزارت ارشاد و مراکز فرهنگی که انقلابی هم هستند، هیچ کاری نکردند و هیچ راهکاری هم ارائه ندادند. پس بهتر این است که ایشان کاری نکنند و اجازه دهند خدا با نورش کار فرهنگی را به دست گیرد و همانطور که در این مدت، همه چالهچولههای رفتاری مردم و مسئولین را اصلاحکرده، به کارش ادامه دهد. هرجایی که آقایان ورود پیدا کردند، خراب شد. البته نه اینکه بخواهند عمداً خراب کنند، بلکه این خرابکاریشان به دلیل نداشتن تبیین صحیح است و تبعه تبیین نداشتن، رُخ دادنِ چنین اتفاقاتی است. زمانی بود که تفکر را امام خمینی (ره) تزریق میکرد و در پی آن، افرادی همچون شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید چمران و... تبیین میکردند و تفکر در سطح جامعه آورده میشد. بر همین اساس، جنگ ۸ ساله را گذراندیم. در حال حاضر، رهبر تزریق معنا میکنند، اما کسی نیست تا آن معنا و تفکر را تبیین و در جامعه گسترش دهد. متأسفانه، عدهای در منصبهای فکری نشستهاند، که نه خود کاری انجام میدهند و نه می گذارند کسی بیاید کار انجام دهد و نه کنار میروند. آیت الله جوادی آملی میفرمایند: «به علت نداشتن بصیرت، ما هر کس را که حرف نویی میزند، تکفیر میکنیم و به کسی اجازه نمیدهیم سخن جدیدی مطرح کند». چرا؟ به این خاطر که خودمان نمیدانیم. چیزی را که نمیفهمیم، تکفیر میکنیم. این سادهترین و البته بدترین راه است که ما انتخاب کردهایم. اکنون ما در حال رفتن به سمت آخر زمان هستیم که همه این را تأیید میکنند. در این شرایط یعنی در شرایط ورود به فتنههای آخر الزمان، باید علما و روحانیون، دست جامعه را بگیرند و به مثابه کشتی نجات برای جامعه عمل کنند.