گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو: محسن قلعه سیدی؛ «قصر شیرین» برخلاف برخی نقدهایی ریزی که عمدتا هم در چند خط نوشته میشوند! فیلم خردِ محترمی است؛ محترم از این بابت که قصه دارد، حتی اگر به اصطلاح خیلی خیلی هم نُقلی باشد. حداقل داستانش رنگ و رو رفته نیست و صد البته میتوان دو ساعتی را با آن همه تلخی دوستداشتنی فیلم، اما خوش گذراند، با غمی زیاد البته.
میرکریمی کارگردان قصهگویی است، و همیشه هم سعی میکند یک انگیزه درونی را وصلهپینه سینمایش کند؛ حالا زمانی از قاب زندگی و گاه تصویری ناقص از جوان امروزی، اما به هرحال اهل گپ و گفت است و مخاطبش را اذیت نمیکند. به قولی حرفش را در زیر و بمهای فیلم بالاخره به سرانجامی میرساند، جوری که توی ذوقزن هم نیست.
«قصر شیرین» او دوربینش را در لوکیشهای دوری پرت میکند که کمی صاحب هویتاند؛ کمی البته! خب جای نماسازی بیشتری دارد طوری که شاید مخاطبش متوجه نشود که این بیابان و جادهای که در سکانسهایت جابهجا میکنی، برای کجاست و دلیل رفتن فیلم به آنجا و چه و چه ...؟ حرف بیشتر زدن از این لوکیشنها بیشتر به دل مخاطب میچسبید.
انصافا بازیگران فیلم از کوچک و بزرگ، تا محلی و همین حامد بهداد؛ حسابی جاندار بازی کردهاند و براحتی آدمی را سرکیف میآورند. بروید و ببینید دو خرسال فیلم چه حالی به فیلم میرکریمی دادهاند؛ خود بازیگرند واقعا.
هرچند خیلیها از میرکریمی انتظار دارند، آنهم کارگردانی که باید مانیفست داشته باشد و مثل همه فیلمهایش باید دم از ادعایی بزند، حتی اگر به در و دیوار بکوبد. خب «قصر شیرین» حرف دارد، اما تودرتو نیست چنانکه بیشتر دلخوش است به خود قصه. اتفاقا مخاطب را اسیر همین قصه یکدستِ سادهاش میکند و نیز کارکترهای باورپذیری که حسابی سرذوقت میآورد.
فیلم اینجا نیز روایتگر روابط است البته از نگاه چرکش؛ چرک نه از نگاه بد و کثیف، بلکه از ضمختی افعال اشتباه آدمی که از سر بیعاطفگی، گاه پدری را ناپدر میکند، گاه یکی را امیدوار و دیگری را نامید و گاه ... . احتمالا خیلیها منتظرند که فیلم را بکویند! نه ازاین خاطر که چرا بیانیه نمیدهد و چرا غر نمیزند و چرا نقض غرض نمیکند و غیره بلکه چون میرکریمی پشت دوربین است.
بالاخره باید هم انتظار داشت که او همیشه خوب بسازد. لااقل حرفش را محکمتر بزند آنهم حرفی که لازمه امروز ماست. وگرنه اینجور قصههای همیشگی را خیلیها میتوانند در این سینما بزنند حتی اگر نتوانند به اندازه میرکریمی، قشنگ بسازند؛ داستانی خرد اما سرپا حتی کمی بیسر و کمی بیته!