به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، اخیراً برنامۀ «عصر جدید» با تهیهکنندگی و اجرای احسان علیخانی از شبکۀ سه پخش میشود. در این مقال، بنا دارم چند سطر نقد ساختاری دربارۀ فرایند رقابت در این برنامه بنویسم.
برای کسانی که فرصت خواندن متن را ندارند، عرض میکنم که جان کلام این نوشته این است که فرایند فعلی رقابت در برنامۀ «عصر جدید» منطقاً محل اشکال است و ساختار برنامه اساساً بیش از آنکه در خدمت تحقق هدف اعلامی برنامه باشد، در خدمت جذب مخاطب گستردۀ غیرهشیار و سرگرمکردن اوست. آنچه در ادامه میآید، شرح ادلۀ مثبِت این ادعاست.
برای نقد یک برنامه، باید اول ادعای آن را بررسید. در وبگاه برنامۀ عصر جدید در معرفی خود، نوشتهاند: «اولین و بزرگترین برنامۀ استعدادیابی تلویزیونی در ایران و با حضور استعدادهای ویژه در زمینههای سرگرمی، هنری و مهارتهای ورزشی.»
طبق این تعریف، این برنامه قرار نیست «همۀ» استعدادها را کشف کند. ادعایش این است که «فقط» قرار است به استعدادهای حوزههای «سرگرمی»، «هنری» و «مهارتهای ورزشی» بپردازد و لاغیر. بااینحال، نکاتی دربارۀ برنامه وجود دارد:
منطق رقابت برنامه:
در این برنامه قرار است استعدادهای مختلف با هم رقابت کنند. حال آنکه سؤال اینجاست که «چگونه میشود رشتههای ناهمگون با هم رقابت کنند؟» فرض کنید در مسابقات المپیک، یک وزنهبردار بخواهد با یک ژیمناست رقابت کند. کدام برنده میشود؟ بر اساس چه مکیال و معیاری؟ مگر میشود کار یک خواننده را با یک ژیمناست در یک رقابت قرار داد؟ لذا رقابت رشتههای ناهمگون و ناهممقیاس با یکدیگر، منطقاً خطاست.
علاوه بر این، آیا یک ژیمناستِ هفتسالۀ نوپا میتواند با یک ژیمناستِ بیستوهفتسالۀ کارکشته مقایسه شود؟ اگر میشود، آیا «سن» و «کسوت» این دو، در نتیجۀ مقایسهشان مؤثر است؟ چقدر؟
کسانی که برنامه را دیده باشند، احتمالاً تأیید خواهند کرد که چنین سؤالاتی در این برنامه بیپاسخ مانده است.
اساساً «استعدادیابی» یعنی چه؟ این واژه چه محدودیتها یا اقتضائاتی را برای برنامه و شرکتکنندگان ایجاد میکند؟ اگر بهجای «برنامهٔ استعدادیابی» مثلاً با یک «برنامهٔ تخصصآزمایی» مواجه بودیم، چه فرقی میکرد؟
درست است که یک فرد شصتساله هم ممکن است استعدادی نامکشوف داشته باشد و هنوز هم جای میداندادن به آن وجود داشته باشد؛ اما عموماً وقتی از استعدادیابی سخن میگوییم، احتمالاً «جوانی» و «تازهکاری» و «بیتجربگی» و... واژگان بعدیای است که به ذهن متبادر میشود. از همین روست که گروههای استعدادیابی غالباً در مدارس بهدنبال استعدادها میگردند، نه در خانههای سالمندان یا حتی دانشگاهها.
براساس چنین نگاهی، این سؤال پیش میآید که یک فرد پنجاهشصتساله در یک برنامهٔ استعدادیابی چه میکند؟ یا فردی که بیش از ده سال است در یک حوزهٔ مشخص مشغول به فعالیت است و موفقیت یا شکستش در این برنامه، در اصلِ ادامهٔ کار او اثری ندارد، چه نسبتی با استعدادیابی دارد؟ او که چه ببرد و چه ببازد، دارد کارش را انجام میدهد. استعداد نامکشوفی هم ندارد که بخواهد کشف شود. یا حتی انجام کارهایی مثل شعبدههای ابزارمحور که انجامشان به استعداد خاصی نیاز ندارد، چرا باید امکان حضور در برنامه را پیدا کنند؟
بهنظر میرسد که بسیاری از این افراد و گروهها، صرفاً برای دیدهشدن و استفاده از فرصت تبلیغی برنامه پا به این گود میگذارند.
از این رهگذر، در این برنامه با تناقضی مضحک مواجهیم: شرکتکنندگانی متخصص و باتجربه خود را برای ارزیابی به داورانی غیرمتخصص عرضه میکنند. مثل این است که یک پزشک خود را به افرادی عامی عرضه کند تا آنها تشخیص بدهند او پزشک حاذقی است یا خیر. بعد هم با دلایل مضحکی نظیر اینکه طبابتش با اجرای صحنهای مناسبی همراه نبوده، او را رد کنند. همینقدر مضحک و همینقدر تهیازمنطق.
شاید یک نفر بگوید هر رشته و هر شرکتکنندهای را باید با حالت مطلوب رشتۀ خودش مقایسه کرد و اگر چنین کنیم، مقایسه ممکن میشود. یعنی یک ژیمناست را باید با سنجههای مرتبط با رشتۀ خودش سنجید و یک خواننده را هم با سنجههای خوانندگی و دست آخر نمرۀ آنها را مقایسه کرد.
یا شاید کس دیگری ادعا کند که میتوان شرکتکنندگان را با سنجههای فرارشتهای و مشترکی سنجید و چون این سنجهها مختص به رشتۀ خاصی نیستند، مشکلی پیش نخواهد آمد.
شاید بتوان چنین ادعاهایی را روی کاغذ پذیرفت؛ اما اگر هم این ادعا را بپذیریم، نکتۀ دیگری مطرح میشود که دربارۀ گروه داوری است.
گروه داوری:
فرض میکنیم که برنامۀ عصر جدید عامدانه و آگاهانه بنا داشته است که رقابتکنندگان را براساس سنجههایی فرارشتهای و مشترک قیاس کند و به آنها نمره بدهد. اگر چنین باشد، سؤال مطرح میشود که چه کسی میتواند چنین قیاسی بکند؟ آیا جز این است که فقط متخصصان، آن هم با معیارهایی از پیش تعیینشده و روشی صحیح از عهدۀ چنین کاری بر میآیند؟ و این همان چیزی است که در عصر جدید دیده نمیشود.
طبق ادعای خود برنامه، باید گروههای داوری جداگانه و متخصصی برای قضاوت حوزۀ فعالیت هر یک از شرکتکنندگان وجود داشته باشد. یک گروه داوری باید کار خوانندگان (به تفکیک سنتی و پاپ و...) را داوری کنند، یک جمع متخصص باید فعالیت ژیمناستها را به قضاوت بنشینند، یک گروه حرفهایِ داوری باید دوبلورها را بررسی کنند و الخ. مگر یک بازیگر میتواند دربارۀ یک اثر نقاشی اظهارنظر تخصصی کند؟ مگر یک استاد ارتباطات دانشگاه میتواند دربارۀ توانمندی ورزشی کسی قضاوت کند؟ مگر یک موسیقیپیشه صلاحیت دارد که یک کار شعبده را داوری کند؟ کدام منطق چنین اجازهای را میدهد؟ کدام عقل؟ آیا اینکه چنین ساختاری و چنین برنامهای در تمام دنیا مرسوم و معمول است، مجوز چنین کارِ تُهیازمنطقی است؟
اصلاً مگر، طبق ادعای خود برنامه، یکی از سه حوزۀ اصلی این مسابقه «مهارتهای ورزشی» نیست؟ پس داور متخصص ورزشتان کجاست؟ چرا متخصص ورزشی ندارید، ولی «دو» بازیگر دارید؟ اساساً ترکیب گروه داوری (دو بازیگر، یک موسیقیپیشه و یک استاد ارتباطات) چطور انتخاب شده است؟ بهنظر حقیر هیچ منطق حرفهای و تخصصیای پشت این انتخابها وجود ندارد. اگر بخواهم بدون تعارف تحلیل شخصیام را دربارۀ انتخاب گروه داوری بگویم، خواهم گفت:
. بازیگر مرد را برای جذب مخاطب آوردهاند.
. بازیگر زن را برای ادای دین به جامعۀ زنان آوردهاند تا گروه داوری عصر جدید هم به سرنوشت دیوارنگارۀ میدان ولیعصر دچار نشود و مجبور نباشند به ایرادهای عدهای دربارۀ اینکه «چرا هیچ زنی در گروه داوری نیست» پاسخ دهند. نتیجۀ چنین انتخابی هم این شده که با داوری مواجهیم که نهتنها بیمنطق و غیرروشمند و سلیقهای اظهارنظر میکند، بلکه با گردنی افراشته، به رأی سلیقهای خود تجاهر میکند و سلیقۀ خود را پرورشیافته و قابلاتکا میداند و براساس معیارهای شخصی نظریهپردازی هم میکند. قطعاً غیرقابلتحملترین داور این مسابقه همین بازیگر زن است؛ چرا که جهل خود را تئوریزه میکند.
. موسیقیپیشه را بهنظرم با نگاه تخصصی آوردهاند؛ چرا که پیشبینیپذیر بوده که تعداد معتنابهی از شرکتکنندگان در حوزۀ موسیقی و خوانندگی و غیره خواهند بود.
. دکتر ارتباطات را احتمالاً آوردهاند تا در میان این بازار مکارهٔ سلبریتیها قدری حرف جدی بزند و عیار محتوایی برنامه را ارتقا دهد؛ اما نکته این است که نه او چنین کرده و نه اساساً چنین برنامهای با چنین ساختار معیوبی اجازهٔ چنان کاری را میدهد.
مضافبراین هرچه برنامه جلوتر میرود، اوست که دارد با برنامه همگنتر میشود، نه برعکس. احتمالاً اگر بهجای او هم یک بازیگر دیگر نشسته بود، توفیر چندانی نمیکرد و سخنان خیلی متفاوتی نمیشنیدیم.
از همین روست که بسیاری از مخاطبان برنامه معتقدند او نقشی بیش از عنصری مشروعیتآفرین برای برنامه ایفا نمیکند. بههرحال، شاید تصور کردهاند برنامهای که نسخهبرداری نعلبهنعل از برنامهای آمریکایی است، برای مشروعنمایی خود به چنین عنصری نیاز دارد.
بهزعم حقیر، دکتر ارتباطات هم بهاندازهٔ سه داور دیگر غیرروشمند رأی میدهد. البته اینگونه اظهارنظرها و قضاوتهای غیرروشمند از استاد دانشگاهی که باید روش بداند، بعیدتر و ناپسندتر و تحملناپذیرتر است.
از ترکیب پریشان و ناکارآمد گروه داوری که بگذریم، به نوع قضاوت همین داوران میرسیم.
قضاوت داوران:
اصلاً فرض کنیم که این داوران را خداوند موهبتی عطا کرده که همهنوع تخصصی داشته باشند و همین امروز، همۀ این عزیزان از همۀ رشتهها سر در میآورند. خوب است؟ بهنظرتان اگر این افراد متخصص همۀ رشتهها هم باشند، مشکل حل میشود؟ متأسفانه خیر و حتی با این فرض مضحک هم قضیه حل نمیشود. مشکل این برنامه فقط نداشتن داور متخصص نیست، بلکه نداشتن سنجۀ قضاوت نیز هست.
تابهحال از خودتان پرسیدهاید که چه اجرایی در این برنامه برنده میشود؟ اجرایی که داوران را بهوجد بیاورد؟ اجرایی که آنها را تحتتأثیر قرار بدهد؟ اجرایی که آنها خوششان بیاید؟ اجرایی که حضار درون استودیو را به صیحه وادارد؟ یا چه؟
آیا اینکه چهار داور که هیچکدام با تخصص ورزشی در پشت آن میز ننشستهاند، چهره در هم بکشند و آخ و اوخی بکنند و خیلی ناز، با این استدلال که فلان حرکت ورزشی برای آن کودک خطرناک است، آن را رد کنند، مضحک نیست؟ این دو بازیگر و آن موسیقیپیشه و آن استاد ارتباطات، با کدام تخصص تشخیص دادند که آن حرکت ورزشی خطرناک است؟ عکس با شورت ورزشی پیشکش! این عزیزان چقدر در جایگاه یک مخاطب عام، رقابتهای ورزشی مختلف را از تلویزیون تماشا کردهاند که امروز در جایگاه قضاوت تخصصی این رشتهها نشستهاند؟
ناگفته هویداست که این داوریها هیچ ملاک و معیار درستی ندارد و کاملاً غیرروشمند و بیپیمانه است.
تابهحال از خودتان پرسیدهاید چرا برخی از شرکتکنندگان تملق داوران را میگویند؟ بهنظر حقیر، قطعاً یکی از دلایلش همین داوریهای بیحسابوکتاب است و اینکه آنها امید دارند، دل داور بهرحم بیاید و نظر پاک خطاپوشش بهکار بیفتد و دستی را که بیحساب میتواند آن ضربدر سفید را قرمز کند، وادارد که همانقدر بیحساب ضربدر قرمز را سفیدی بخشد.
وقتی داوری بیملاک شد، ملاک میشود خوشآمدن یا نیامدن داور، و شرکتکنندگان سعی میکنند کاری کنند که داور «خوشش بیاید». واقعاً خوش آمدن یا نیامدن فلان بازیگر، چه فضیلت یا رذیلتی است که برد و باخت انسانهایی را رقم بزند؟ واقعاً شأن انسان اینقدر دون شده که برای موفق شدن یا نشدن باید از چند نفر غیرمتخصص دلبری کند و نظرشان را جلب کند؟
قصد پرگویی نداشتم؛ اما شد. کوتاهسخن اینکه بهنظر حقیر، برنامۀ عصر جدید، بیش از آنکه در خدمت استعدادیابی و میداندادن به استعدادها باشد، در خدمت جذب مخاطب غیرهشیار و سرگرمسازی او است. چرا میگویم «غیرهشیار»؟ چون مخاطبی که هشیار باشد، از این فرایند غیرمنطقی و بهتبع آن، غیرعادلانه، آزرده میشود و جذب نخواهد شد. خوب است این برنامه، اگر نمیتواند فرایند رقابت خود را اصلاح کند، ادعای اعلامی خود را تغییر دهد. نمیگویم سرگرمکردن مخاطب، الزاماً هدف بدی است؛ اما قطعاً برنامهای که برای سرگرمی میآید، نباید ادعای دیگری جز این بکند؛ مگر آنکه اسباب و شرایطش را همه آماده کند.
ازهمینرو، با توجه به همهٔ نکاتی که گفته شد، معتقدم برنامهٔ عصر جدید موجودی است که در خلقتش نقصان و عیب جدی وجود دارد و این مخلوقِ معیوب قابلیت آن را ندارد که در خدمت هدف اعلامی برنامه باشد. اگر بخواهم آن را توصیف کنم، احتمالاً چیزی شبیه به نهنگی سهکوهانه است که سودای پرواز دارد؛ همینقدر معیوب و همینقدر ناکارآمد.
نویسنده: حسین شاهمرادی/ رجانیوز