دومین شب از مراسم مناجات مسجد امام صادق(ع) با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان دیشب با حضور دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) و میهمانان ضیافت الهی برگزار شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، دومین شب از مراسم مناجات و شب زنده داری مسجد امام صادق(ع) با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان با حضور خیل عظیم عاشقان و میهمانان ضیافت الهی برگزار شد که در ادامه بخشی از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان به همرا صوت سخنرانی از نظرتان میگذرد.
عجیببودن موضوع گناه و معصیت به چیست؟
در این جلسات میخواهیم دربارۀ دو موضوع بسیار عجیب در عالم خلقت و فضای دینداری صحبت کنیم؛ یکی موضوع گناه است و دیگری موضوع مغفرت و توبه است.
عجیببودن موضوع گناه و معصیت به چیست؟ خداوند متعال این عالم و کائنات را بسیار منظم و دقیق آفریده است. ببینید این قوانین فیزیک و شیمی در عالم، چقدر دقیق و حسابشده طراحی شدهاند! از یک نگاه، اصلاً نمیشد که خداوند یک خلقت بیحساب و نامنظم داشته باشد؛ در اینصورت خود این مخلوقات، همدیگر را نابود میکردند.
در این عالمی که خداوند همهچیز را منظم و مرتب آفریده است، به انسان اراده و اختیار و آزادی داده است، و طبیعتاً این انسان گاهی اشتباه میکند و خلافی را انجام میدهد. عجیب این است که خداوند اسم این را «گناه و معصیت» گذاشته است و میفرماید: «مرا عصیان کردید!» درحالیکه ما خودمان را اذیت کردیم و به نفس خودمان ظلم کردیم و ضربه زدیم، ولی این ضربهای را که ما به خودمان زدهایم، خداوند به خودش میگیرد، و این خیلی عجیب است.
آیا موضوع گناه و توبه، شدت محبت خدا به بندگانش را نمیرساند؟!
کلمۀ «ذنب» به معنای دنباله است. چرا به گناه، ذنب میگویند:، چون کاری است که عوارض منفی برای انسان دارد. وقتی ما یک گناهی انجام میدهیم، در واقع برای خودِ ما عوارض منفی دارد، اما خداوند میفرماید: بیا از این کار، توبه کن و از من معذرتخواهی کن.
کلمۀ «عصیان» هم بهمعنای پیروی نکردن است. من ارتباط خودم را با خدا قطع کردهام و این کار آثار وضعیِ نامطلوبی برای خودم دارد. اما خداوند میفرماید: تو مرا معصیت کردهای، بیا توبه کن... آیا این، شدت محبت خداوند به بندگانش را نمیرساند؟!
فلسفۀ اینکه «خدا به ما دستور میدهد» چیست؟
اصلاً چرا خداوند، این برنامهای را-که بهعنوان دین- به ما داده، بهصورت «دستوری» به ما داده است تا هر خلافی در این برنامه انجام بدهیم، بشود «خلاف دستور خدا»! یک پزشک، به بیمار خودش نسخه میدهد، اما وقتی ما بهعنوان بیمار، به نسخۀ پزشک عمل نمیکنیم، نیازی نیست که از پزشک، عذرخواهی کنیم؛ چون به ضررِ خودمان کار کردهایم نه به ضررِ او!
اما خداوند در زندگی ما، خودش را وسط آورده است و میگوید: اگر این اشتباهها را انجام بدهی، نافرمانیِ مرا کردهای! اگر به خودت لطمه بزنی، من از تو ناراحت میشوم! کارهایی که به نفع تو باشد، من به تو دستور میدهم! انگار خداوند دارد میگوید: بهخاطر من، این کارها (گناهان) را انجام نده!
اگر خدا به ما دستور هم ندهد، ما باید این کارها را انجام بدهیم (چون به نفع خودمان است) پس چرا خداوند این دستور خودش را وسط میآورد؟ آیا این بهخاطر شدتِ علاقۀ خدا به انسان نیست؟! چه فلسفۀ دیگری دارد؟! آیا این عجیبترین پدیدهای نیست که در فضای دین مشاهده میشود؟!
اینکه خداوند به ما دستور نماز و روزه میدهد، عجیب نیست، چون معلوم است که این کارها به نفع خودمان است؛ عجیب اینجاست که اگر این کارها را انجام ندهیم، نامش گناه و معصیتِ خدا میشود. یعنی وقتی من به خودم لطمه میزنم، خدا ناراحت میشود. موضِع پروردگار نسبت به این دستورها بهگونهای است که خودش وارد شده و برای این کارهایی که به نفعمان است، بهشت قرار داده و با جهنم، تهدید میکند؛ مثل مادری که از سرِ دلسوزی، کودک نادان خودش را تهدید میکند.
ببینید در آیات قرآن، خداوند چقدر با اصرار و التهاب سخن میگوید. کسی که قرآن کریم را نامۀ عاشقانۀ خداوند به بندگان خودش نبیند، در واقع معانی و منظور کلمات قرآن را متوجه نشده است.
آیا مفهوم گناه و معصیت و جایگاه حساس آن در دین، محبت شدید خدا را نسبت به ما نمیرساند؟! اگر این نیست، چه معنای دیگری میتواند داشته باشد؟ آیا-نعوذبالله- میشود گفت که خداوند مثل یک سلطان ستمگری است که اگر به حرفش گوش ندهیم، ناراحت میشود و غضب میکند و حساب ما را میرسد؟! نه خداوند زور میگوید، نه بیرحم است و نه ستمگر! این فقط شدت محبت خدا را میرساند.
چرا مفهوم «توبه» عجیب است؟
مفهوم عجیب دیگری که در دین هست، توبه و استغفار است. توبه یعنی چه؟ یعنی شما یک خلاف و خطایی انجام دادهای و عوارضش دارد به سمت شما میآید. اگر خدا بخواهد جلوی عوارض ناشی از گناه شما را بگیرد، باید نظم عالم را بههم بزند. میدانی اگر نظم عالم بههم بخورد چه اتفاقی میافتد؟ مثلاً در طول شبانهروز، بهصورت تصادفی گاهی اوقات جاذبۀ زمین مختلّ بشود! یا قانون چسبندگی بین ذرات و سلولها از بین برود! اگر یک گوشهای از این عالم، نظمش بههم بریزد، همۀ عالم متأثر از این بینظمی خواهد شد و بههم میریزد.
وقتی ما گناهی انجام میدهیم، بهطور طبیعی باید اثر آن کار را ببینیم، اما وقتی توبه میکنیم، خداوند جلوی اثرِ این گناه را میگیرد، در واقع خداوند جلوی نظم عالم را میگیرد، اما طوری جلوی این نظم را میگیرد که بینظمی در کل عالم پدید نمیآید.
خداوند دائماً دارد توبه میپذیرد؛ یعنی دائماً دارد معجزه میکند!
چرا موضوع توبه، عجیب است! چون خداوند در جریان توبه، دارد جلوی نظم جهان را میگیرد و طوری این کار را انجام میدهد که عالم بههم نریزد. در واقع اینجا معجزه دارد اتفاق میافتد. پذیرش توبه یعنی خداوند دارد جلوی ضررِ ناشی از گناه ما را میگیرد؛ ضرری که بر اساس نظمِ عالم، باید به ما میرسید.
معجزهای مثل «شقالقمر» را در نظر بگیرید؛ وقتی ماه دو نصف میشود، بهطور طبیعی باید نظم منظومۀ شمسی بههم بخورد، اما، چون معجزه است، دو نیمۀ ماه دوباره به هم میچسبد و آب از آب تکان نمیخورد! شقالقمر یکبار اتفاق افتاد، اما خداوند دائماً دارد توبه میپذیرد؛ یعنی دائماً دارد معجزه میکند! تازه بعضیوقتها بدون اینکه ما توبه کنیم، اثر گناه ما را از بین میبرد و نمیگذارد اثرش ظاهر بشود.
چرا اولیاء خدا اینقدر توبه میکنند؟
ما با دو مقولۀ بسیار عجیب، مواجه هستیم: گناه و توبه! یکی اینکه خداوند خطای ما را-که داریم به خودمان ضربه میزنیم- معصیت و نافرمانیِ خودش تلقی کرده و فرموده است: به خاطر این معصیت، بیا از من عذرخواهی کن! از این عجیبتر اینکه: اگر توبه کنی، من جلوی نظم این عالم را میگیرم و نمیگذارم اثر این گناه در دنیا و آخرت برای تو ظاهر شود.
بعد از دو مقولۀ عجیب فوق، یک امر دیگری هم وجود دارد که عجیب است و آن اینکه: چرا اولیاء خدا اینقدر توبه و استغفار میکنند؛ آنها که گناهی مرتکب نشدهاند! دلیل اصرار فراوان آنها برای استغفار به درگاه خدا چه بود؟ این هم مقولهای است که در جلسات بعد، به آن میپردازیم.
یکی از لوازم دینداری این است که آدم مفهوم معصیت را بپذیرد و بداند که با گناهکردن، دارد به خودش ضربه میزند نه اینکه صرفاً خدا را ناراحت کرده باشد! در جامعۀ ما خیلیها فکر میکنند وقتی گناهی مرتکب میشوند، خدا را از خودشان ناراحت کردهاند و فکر نمیکنند که واقعاً به خودشان ضربه زدهاند؛ لذا وقتی میخواهند توبه کنند، انگار فقط میخواهند خدا را راضی کنند که دیگر ناراحت نباشد؛ همین!
چرا در جامعۀ ما، گناه بهعنوان «یک فاجعه» تلقی نمیشود؟
در جامعۀ ما مقولۀ گناه، خیلی جدّی تلقی نمیشود. اگر کسی در یک چهارراه، چراغ قرمز را رد کند، همه اعتراض میکنند که «چرا نظم شهر را بههم میزنی!»، اما دربارۀ گناه، چنین برداشتی ندارند.
اینکه کسی به گناه، بهعنوان یک فاجعه نگاه نمیکند، شاید بهخاطر این باشد که این مسئله را درست به بچهها آموزش نمیدهند. آیا در این ۱۲ سالِ تعلیم و تربیت، مفهوم گناه را به دانشآموزان یاد میدهند؟
گناه چیست؟ آیا صرفاً کاری است که خدا را ناراحت میکند؟! یا اینکه گناه واقعاً چیز وحشتناکی است، بهحدّی که آدم باید تعجب کند که «من به خودم ضربه زدهام؛ خدایا تو چرا ناراحت شدی؟» و خداوند پاسخ میدهد: برای اینکه تو را خیلی دوست دارم؛ خیلی بیشتر از محبت مادر به فرزند... کسی که گناه میکند، مثل کسی است که دارد با چاقو یا ساتور، دست یا انگشت خودش را میبُرد و به خودش لطمه میزند. توبه هم مثل این است که انگشت خودت را قطع کردهای و به خدا میگویی «خدایا درستش کن!»
غیبتکردن، واقعاً این است که انسان گوشت برادر دینی خودش را بخورد و این را پیامبر اکرم (ص) در برخی موارد به اصحاب خودشان نشان دادهاند تا اثر این گناه زشت را بفهمند.
گناه یعنی «خلاف منافع خودمان رفتارکردن»
برای ما جا نیفتاده است که گناه اولاً یعنی ضربهزدن به خود! خیلیها فکر میکنند که گناه، یعنی زیر پا گذاشتنِ مقدسات و خلاف اعتقادات عمل کردن و یک رفتار غیرمؤمنانه انجام دادن! درحالیکه گناه، اولاً معنایش این نیست. گناه قبل از اینکه خلاف اعتقادات رفتارکردن باشد، یعنی خلاف منافع خودمان رفتار کردن!
شاید ما دین را از اساس، غلط معرفی کردهایم. اینکه بگوییم «دین یک برنامهای است بر اساس اعتقادات و ایمان!» تلقیِ دقیقی از دین نیست. دین یک برنامهای است اولاً بر اساس منافع انسان؛ منافع دنیایی و آخرتی؛ لذا در مرحلۀ اول، ما باید یکمقدار آدمهای خودخواهی باشیم تا گناه نکنیم!
خودخواهی در اصل، چیز بدی نیست. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: من به کسی احسان نکردم، بلکه هر کاری انجام دادم، برای خودم بود! (ما أحسَنتُ قَطُّ إلى أحَدٍ و لا أسَأتُ إلَیهِ قیلَ کَیفَ؟ قال لأن الله تعالى قال: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا»؛ شرحنهجالبلاغه ابنابیالحدید/۶/۲۳۶)
اگر اهلبیت (ع) خودخواهی به معنای درست کلمه، نداشتند، اینقدر برای بهشت و جهنم ناله میزدند؟! قرآن میفرماید: کسی که آدم بدی شود و خدا بخواهد مجازاتش کند، کاری میکند که خودخواه نباشد «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر/۱۹)
مرحلۀ اولِ توجه به گناه، خودخواه بودن به معنای درست کلمه است
مرحلۀ اولِ توجه به مفهوم گناه و درکِ ماجرای معصیت، این است که آدم مواظب خودش و منافع خودش باشد و به تعبیری «خودخواه» باشد. ما باید بچهها را در مدرسه طوری بار بیاوریم که متوجه بشوند، انتخابهای آنها اثر همیشگی روی آنها دارد. دانشآموز را برای انتخابکردن، آزاد بگذارند، بهگونهای که اگر بد انتخاب کرد، از انتخاب خودش متأسف شود. بچهها را باید در معرض انتخاب قرار دهیم تا عوارضِ منفی یا مثبتِ انتخاب خود را ببینند.
وقتی از خدا میخواهی «خدایا کمکم کن که دیگر گناه نکنم» یعنی اینکه: «خدایا کمکم کن که دیگر به ضررِ خودم عمل نکنم» از آقای بهجت (ره) ذکر میخواستند، ایشان میفرمود: ذکر این است که تصمیم بگیری گناه نکنی! همینکه تصمیم بگیری، خدا کمک میکند.
بیایید در این ماه رمضان، یکمقدر خودخواه باشیم، به فکر منافع خودمان باشیم؛ به فکر بالاترین منافع خودمان باشیم. یک پایِ توجه به گناه این است که منافع خودمان را ببینیم، پای دیگرش این که حرمت خدا و محبت خدا را ببینیم (که اینها را در جلسات بعدی بررسی میکنیم)
چه شد که بعد از آن معصیت، خدا حضرت آدم را برگزید؟
حضرت آدم، معصیت کرد و از بهشت و آن مقام و جایگاه بالا، پایین آمد. «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» (طه/۱۲۱) آدم، پروردگارش را معصیت کرد و فواید فراوانی را از دست داد، یعنی پاداشِ گوشکردن به آن حرف خداوند را از دست داد.
بعد میفرماید: سپس خدا او را به پیامبری برگزید و توبهاش را قبول کرد و او را هدایت نمود «ثمَُّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَ هَدَى» (طه/ ۱۲۲) چه شد که بعد از معصیت، خداوند حضرت آدم را برگزید؟ بهخاطر اینکه خیلی قشنگ توبه کرد و با گریه و نالههای خودش، زمین و آسمان را بههم ریخت!