روزنامه کارگزاران، جنایت محمدعلی نجفی علیه همسر خود و همچنین اصرار طیفی از اصلاحطلبان بر شهردار کردن نجفی با وجود آگاهی از مسائل غیرقابل دفاع را موجب زوال سرمایه اجتماعی جبهه اصلاحات دانست.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، سازندگی به قلم عبدالله مؤمنی نوشت: فرجام شهردار شدن نجفی، انفعال شهرداری و شورای شهر صددرصد اصلاحطلب و تحمیل هزینه هنگفت تغییر پیدرپی شهردار تهران و عدم ثبات مدیریتی و ناکارآمدی شهرداری که به حساب ضعف و ناتوانی اصلاحطلبان گذاشته شده است و از اینرو جدا از سرنوشت غمانگیز و سوزناکی که برای یک چهره ملی و ارزشمند رقم زد و به بدبینی و بیاعتمادی بیش از پیش مردم از اصلاحطلبان دامن زد، ویران شدن زندگی دو انسان را نیز رقم زد.
با این توصیف بهرغم آگاهی و اطلاع از روند پیچیده شدن زندگی دکتر نجفی در عین هوشیاری جریان مخالف اصلاحات که اینگونه تغییر در روند زندگی افراد را که بهنوعی در ذهن و ضمیر مردم نابهنجار تلقی میشود بدون هزینه نخواهند گذاشت و به سادگی از کنار آن نخواهند گذشت، اما باز به این انتخاب اصرار شد و تا روزهای انتهای حضور نجفی و بهرغم استعفای ایشان از شهرداری، با مخالفت با استعفای دکتر نجفی حاشیههای زندگی ایشان کش داده شد و فرجام بیآبرویی و بیاعتبار نمودن دکتر نجفی در نتیجه ماندن ایشان در سمت شهرداری و افشای حواشی انتخاب همسر دوم با توجه به رصد نمودن زندگی ایشان کمترین پیشبینی در آن زمان بود.
آیا همچنان اگر فردی یا شخصی- فارغ از انگیزهخوانی و غیبگویی برخی که این هشدار را نیتخوانی میکردند- نسبت به این موضوع که چرا برخی اصرار ناموجه بر انتخاب دکتر نجفی برای شهرداری تهران بدون درنظرگرفتن حساسیتها و ملاحظات امنیتی و سیاسی داشتند، انتقادی داشته یا از روی دلسوزی و دلنگرانی هنگام انتخاب ایشان نیز بیان شده؛ بازگو کردن انتقاد درباره افراد مسئول در این انتخاب باید موجب زمینه هجمه و تهمت و تحلیل و تأویلهای بیربط شود؟!
آنچه مورد انتقاد کلیت جامعه و هواداران اصلاحات در سراسر کشور است این است که چرا بهرغم داشتن چنین آگاهی از وضعیت بغرنج دکتر نجفی عدهای با ابرام و اصرار دنبال چنین انتخاب ویرانگری بودند که در آن نه از تاک نشان ماند و نه از تاکستان؟!
فارغ از انگیزهکاوی و نیتخوانی این اتفاق دهشتناک، اما امروز کالبد بیروح و خسته جریان اصلاحات بیش از همیشه در معرض سوال است و این موضوع نشاندهنده این است که جریان اصلاحات بیش از کاهش و زوال سرمایه سیاسیاش و کاسته شدن از حضور موثرش در جامعه با سقوط و زوال و انحطاط اخلاقی نیز مواجه شده است.