رهبر معظم انقلاب با تمجید از شخصیت آیتالله کاشانی میفرمایند: وقتی که از تبعید به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانی مجاهد و مبارز، چنان توفانی به راه انداخت که همه دشمنان را پس زد.
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛سید ابوالقاسم کاشانی. از معدود اسامی که در تاریخ نسبت به او و جایگاهش معدود انسانهایی خنثی و بیتفاوتند؛ وی با توجه به ویژگیهای بکر و غریبی که در منش و روش و کنش سیاسیاش برگزید، همواره دارای مخالفین و موافقین سرسختی بود. امروز ۳۰ تیر مصادف با سالگرد قیام مردم ایران علیه دیکتاتوری پهلوی در حمایت از صدارت مصدق به رهبری آیتالله کاشانی، به عنوان روز بزرگداشت این شخصیت نامیده شده است. رهبر معظم انقلاب با تمجید از شخصیت آیتالله کاشانی میفرمایند: وقتی که از تبعید به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانی مجاهد و مبارز، چنان توفانی به راه انداخت که همه دشمنان را پس زد و انگلیسیها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانی به جایی نخواهد رسید. حضرت آیتالله خامنهای (مدظله) در خصوص شخصیت مجتهد و مجاهد شیعه و کسانی که موجب شدند وی خانهنشین شود فرمودند: دشمن فهمید که راز پیروزی ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیتالله کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفق هم شدند. از سی تیر ۱۳۳۱ که مرحوم آیتالله کاشانی توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که عوامل آمریکا در تهران توانستند مصدق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت اَیادی ضدّ استقلال این کشور و با توطئهی دشمنان این ملت، دکتر مصدق مرتب فاصلهی خود را با آقایکاشانی زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیتالله کاشانی چند روز قبل از ماجرای ۲۸ مرداد نامه نوشت - همهی این نامهها موجود است - و گفت: من میترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود.
ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیتالله کاشانی- وادار میکرد که صحنهها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در ۲۸ مرداد که کاشانی منزوی و خانهنشین بود - و در واقع دولت مصدق او را منزوی و از خود جدا کرده بود- عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم آمریکا توانستند بیایند و بهراحتی بخشی از ارتش را به تصرف درآورند و کودتا کنند. یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوریِ محمدرضاشاهی به وجود آمد که بیستوپنج سال این ملت زیر چکمههای دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که آمریکاییها طراحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ بهخاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است.
خیانت بیگانگان بعد، نمونهی چهارم پیش آمد و آن مرداد سال ۱۳۳۲ هجری شمسی بود. بعد از آنکه حکومت مصدق را سرنگون کردند - البته قبلاً مرحوم آیتالله کاشانی را با ترفندهای خودشان منزوی کردند، کنار زدند و با بیتدبیریهایی که انجام گرفت کنار گذاشتند - باز سرِ کار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادی خود، با فعالیت خود، کودتای ۲۸ مرداد را به وجود آورند و محمدرضا را که از ایران فرار کرده بود، به ایران برگردانند. بیستوپنج سال بعد از آن، حکومت دیکتاتوری سیاه پهلوی ادامه پیدا کرد... یک ملت وقتی اجازه بدهد که یک قدرت بیگانه در دستگاههای سیاسی او یا در دستگاههای فرهنگی او نفوذ کند، سرنوشت این ملت همین است.
اگر انقلاب اسلامی پیش نیامده بود، اگر این ملت پشتِ سر امام بزرگوار، این حرکت عظیم تاریخی را به وجود نیاورده بود، میدانید امروز ملت ایران چگونه بود؟ ملتی که هیچیک از پیشرفتهای علمی غرب را فرا نگرفته بود. نه اختراعی، نه اکتشافی، نه سازندگیای... در روزهای نفوذ امریکا و انگلیس در ایران، ملت ایران روزهای سختی را گذراند. صد سال، اوّل انگلیسیها و بعد امریکاییها با نفوذ خود این کشور را عقب انداختند. ما امروز هر مرحلهای را که وارد میشویم، نشانههای کوتاهیهای آنها، خیانتهای آنها و بدعملی آنها را به چشممان مشاهده میکنیم.