به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «سمفونی مردگان» رمانی از عباس معروفی است که از جایگاه ویژهای در میان علاقهمندان به ادبیات داستانی ایرانی برخوردار است.
عباس معروفی نویسنده صاحب نام ایرانی است که آثار زیادی از او چون «سال بلوا»، «پیکر فرهاد»، «فریدون سه پسر داشت» و… منتشر شده است. او که فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد در دهه ۶۰ هجری شمسی با انتشار رمان «سمفونی مردگان» در ۳۷۵ صفحه، به شهرت رسید. این اثر، برنده جایزه سال ۲۰۰۱ از بنیاد ادبی فلسفی سورکامپ شده است.
لطفعلی خنجی «سمفونی مردگان» را به زبان انگلیسی ترجمه کرده و علاوه بر ترجمه انگلیسی ترجمههای آلمانی، ترکی استانبولی، کردی و عربی نیز از این اثر به عمل آمده است. احمد موسی مترجم معروف و استاد زبان و ادبیات فارسی در کشور مغرب این اثر را به عربی برگردانده است.
عباس معروفی در این اثر به روایت خانواده اورخانی میپردازد. خانوادهای متشکل از پدر مادر و چهار فرزند به نامهای «یوسف»، «آیدین»، «آیدا» و «اورهان».
داستان حکایت آیدین است. آیدین اورخانی روشنفکری که در دهه ۳۰ هجری شمسی با مصائب زیادی رو به رو است.
روایت داستان در اردبیل اتفاق میافتد. فضایی که معروفی در داستان تصویر میکند عمدتا زمستان و تاریکی و سرما و برف و سوز و یخبندان است. آفرینش چنین فضایی در ذهن مخاطب بیانگر فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن سالهای ایران است و اردبیل را از این منظر میتوان نمادی از کل ایران در نظر گرفت.
هر یک از شخصیتهایی که در داستان با آنها مواجهایم نماینده قشری از جامعه ایران در سالهای جنگ جهانی دوم و پس از آن است.
پدر خانواده «جابر اورخانی» نماینده عوام تحت تاثیر مذهب با تفکرات متعصبانه و خرافی است که در تمام موارد مذهب و خرافه را با هم میآمیزد و این حاصلی جز سختگیری و استبداد در خانواده ندارد. در واقع پدر نقطه مقابل آیدین است.
مادر خانواده معرف جایگاه و نقش زنان در ایران دهه ۳۰ شمسی است که در موجزترین جمله میتوان از آنان به عنوان شخصیتهایی مطیع مردان –از هر حیث– نام برد. چهرههایی که در سایه اختیارات مرد قدرت عمل و اختیار دارند. مادر خانواده جز محبت و در مواقعی بیمهری، فعل و انفعال دیگری ندارد.
«آیدا» خواهر دو قلوی آیدین را میتوان نماد احساسات جامعه در نظر گرفت که به دلیل عقاید و اعتقادات اکثریت، حاکم بودن ارزشهای مردسالارانه و سختگیریها و خشونتهای شخص اول خانواده (جامعه) کمتر دیده میشود و یا به بیان بهتر کمتر فرصت بروز مییابد و در نهایت به خودسوزی دست میزند.
«یوسف» پسر بزرگ خانواده نماد بخش منفعل جامعه است که یا کاری نمیکنند و یا در صورت عمل، دست به اعمال نسنجیده میزنند و در نهایت وبال جامعه میشوند و جز خواب و خور کاری از پیش نمیبرند.
«اورهان» پسر کوچک خانواده میراثدار تفکر سنی و خرافی نسل قدیم است. او جا پای پدر میگذارد و چون پدر میاندیشد و از این گذشته ثروتاندوز و جاهطلب است او میخواهد از هر نمدی برای خود کلاهی ببافد.
بیوه همسایه رو به رو، نماینده روشنفکران و صاحب کارگاه چوب بری نماینده روشنفکران محافظهکار است.
«ایاز پاسبان» (که بیشتر از اینکه یک شخصیت در داستان باشد وجودی تیپیکال دارد) نماینده حکومت است. فردی به ظاهر صاحب قدرت اما در مقابل سربازان روسی ترسو و محافظهکار که اعمالی ریاکارانه از او سر میزند.
کارخانه پنکه سازی لرد بیانگر نفوذ و سلطه انگلستان در ایران در دوره رضا شاه است.
«آیدین» شخصیتی که داستان حول محور او میگردد شخصیتی متفاوت از پدر و برادرش اورهان، دارد. او شاعر است، بسیار کتاب میخواند و دستی بر قلم دارد. آیدین نماینده قشر جوان جامعه است که علیه تفکرات سنتی و خشک و متعصبانه طغیان میکند. او در مقابل اعمال مستبدانه پدر، همچون سوزاندن کتابها و دستنوشتههایش تسلیم نمیشود و راه خود را پیش میگیرد.
برای مثال در جایی از داستان خورشید گرفتگی رخ میدهد، پدر این رخداد طبیعی را بلای آسمانی میداند و کتابهای آیدین را از عوامل دچار شدن به این بلا برمیشمارد، به همین جهت تمام شعرها و کتابهای آیدین را میسوزاند.
این حادثه که معروفی تصویر میکند در واقع توصیف تقابل سرسختانه سنت و تجدد است و «سنت» نه به معنای سنن نیک و آن بخش از سنت و آداب و رسوم و اصالتی که باید حفظ شود و جزو شناسنامه یک جامعه است، او از سنتی حرف میزند که زاییده خرافه است و مذهب نیز آن را رد میکند و «تجدد» نه به آن معنای نکوهیده آن که در صدد از بین بردن مظاهر اصالت جمعی و تاریخی یک ملت است بلکه به معنای زدودن خرافه و تفکرات دگم از بطن جامعه و حتی مذهب که به دلیل کم سوادی و یا بیسوادی افراد در آن روزگار گریبانگیر اکثریت جامعه بود.
آیدین جوان متفکر باسوادی است که به دلیل علایق و تفکراتش از سوی خانواده (جامعه) طرد میشود و به انزوا روی میآورد. پدر خانواده جز اطاعت محض چیزی نمیخواهد و آیدین جوانی است که سر تسلیم فرود نمیآورد.
همه اعضا خانواده قربانی خودخواهی پدر میشوند، چه آیدین که راه خود را در پیش میگیرد و چه اورهان که مطیع بی چون و چرای پدر است. در واقع اورهان به دنبال محبت و توجه پدر میگردد و این را در اطاعت مییابد همچون کسی که از قانون نه بخاطر نفس قانون که بخاطر ترس از عواقب آن اطاعت میکند. اورهان جسارت دنبال کردن رویاهایش را ندارد و درستتر این است که بگوییم او اصلا رویایی ندارد و تمام زندگیاش را در سایه خواستهای پدر پیش برده است.
آیدین اما اگرچه سرنوشت غمانگیزی دارد اما در نگاه مخاطبان محبوب است و این محبوبیت از حیث تن ندادن به زور و استبداد پدر و دنبال کردن رویای خویش است.
تمامی زنها در این رمان تیپهایی از جامعه هستند که در همه جا حضور دارند و ما بارها و بارها آنها را دیدیم و حتی با گذر زمان زیادی از زمان وقوع داستان میتوان مادر، آیدا، سورمه، مارتا و… را همواره در جامعه یافت.
نکته مهم دیگری که در رمان سمفونی مردگان حائز اهمیت است نحوه شروع داستان و شیوه روایت است.
عباس معروفی از کل به جز میرسد او ابتدا با روایتهای تکه تکه و فلش بکهایی ما را با کلیت داستان آشنا میکند ما میدانیم چه رخ داده است و چه کسی عامل آن است، سپس در بخشهای بعدی روایتهای مختلف داستان را از منظر راویان متفاوتی میخوانیم. داستان سمفونی مردگان چند روای دارد که از این حیث برخی منتقدین آن را شبیه به «خشم و هیاهو» ویلیام فاکنر میدانند.
معروفی در این شیوه روایت بسیار موفق ظاهر شده و انسجام محتوایی داستان در سراسر روایتها حفظ میشود.
علت برگزیدن عنوان سمفونی برای رمان، استفاده از تکنیک سمفونی در چیدمان فصلها و روایتهاست، داستان از جز به کل میرسد و هر فصل از چهار بخش (موومان) تشکیل میشود.
خود معروفی در این باره میگوید:
«سمفونی مردگان تنها یک نام بر رمان نیست. من در ذهنم آدمها را سازبندی کردهام و اگر موسیقیدان بودم، به جای رمان واقعا یک سمفونی می ساختم که در آن گاهی کلاغی بر شاخه درختی بگوید برف، برف!»
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران