همه ما دلهره داشتیم مبادا توان مقابله با تانکها را نداشته باشیم، چون اگر با تانکها مقایسه میشدیم، شاید کمتر از یک به چهار بودیم. در این فکر بودیم که حاج قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر سر رسید.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، سپهبد شهید قاسم سلیمانی در دوران هشت سال دفاع مقدس فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله را بر عهده داشت که متشکل از رزمندگان کرمان بود. لشکر ۴۱ ثارالله در سال ۱۳۵۹ در قالب یک گردان از نیروهای سپاه پاسداران استان کرمان شکل گرفت، سال ۱۳۶۰ به تیپ ارتقاء پیدا کرد و از سال ۱۳۶۱ با گسترش سازمان آن به ۳ تیپ و یک گردان زرهی، بهعنوان لشکر ۴۱ ثارالله به فعالیت ادامه داد. در سال ۱۳۸۶ در پی شکلگیری سپاههای استانی، نام آن به سپاه ثارالله استان کرمان تغییر پیدا کرد. لشکر ۴۱ ثارالله در طول هشت سال دفاع مقدس در عملیاتهای مختلفی نظیر نصر ۴، کربلای ۱، کربلای ۴، کربلای ۵، بدر، خیبر، والفجر یک، والفجر ۳، والفجر ۴، رمضان، بیتالمقدس و بیتالمقدس ۷، فتحالمبین و طریقالقدس حضور داشت. مجید رستم آبادی یکی از رزمندگان این لشکر است که در نگارش خاطرات خود به روایتی از عملیات کربلای ۵ اشاره کرده است. او میگوید:
در عملیات کربلای ۵ رزمندگان دشمن را غافلگیر کردند. دشمن که توان مقابله نداشت، در ساعتهای اولیه پا به فرار گذاشت تا برای جبران شکست آماده شود که از جمله پیروزیهای ما فتح یک دژ بسیار بزرگ و استراتژیک بود. در هنگام ظهر بود که ما کاملا بر قسمت اعظم این نقطه تسلط داشتیم که قسمتی از این دژ به صورت بریدگی بود؛ حدود ۱۰۰ متری کمتر یا بیشتر شامل این بریدگی میشد که میبایست از این بریدگی که معضل خطرناکی بود، عبور میکردیم تا قسمت بعدی این دژ را تحت پوشش قرار بدهیم؛ و جلوی نفوذ احتمالی دشمن را بگیریم که این نقطه هم برای ما و دشمن بسیار حیاتی بود.
حالا عبور از این بریدگی دشوار و بسیار خطرناک بود، چون تانکها مستقر و نقطه را میزدند. به هر ترتیبی بود حدود ۴۰ تا ۵۰ نفرمان رد شدیم تا به قسمت بعدی دژ مورد نظر رسیدیم. حالا جلویمان تا چشم کار میکرد، تانک بود. همه ما دلهره داشتیم مبادا توان مقابله با تانکها را نداشته باشیم، چون اگر با تانکها مقایسه میشدیم، شاید کمتر از یک به چهار بودیم. در این فکر بودیم که حاج قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر و آن سردار همیشه سرافراز سر رسید و رو به بچهها یک جمله گفت و رفت و آن جمله این بود که: «اگر عراقیها از این نقطه عبور کنند، کل منطقه عملیاتی از دست میرود و فردای قیامت باید جوابگوی شهیدان باشید. خود دانید.»
همین حرفش به بچهها قوت قلب داد. شاید کسی باور نکند که هر یک به اندازه ۲۰ نفر همانند شیر میجنگید. چون راه بسته بود. امکان ورود نیروی کمکی و غذا هم نبود، ولی مهمات زیادی از دشمن جا مانده بود تا قریب دو شبانه روز در همین وضعیت بودیم تا شب سوم یک گردان آمد. تاریکی شب با نارنجک و آرپی جی به تانکها حمله کردند تا اول روشنی هوا تعدادی اسیر آوردند داخل کانال دژ. موقعی که یکی از عراقیها چشمش به ما افتاد، خشکش زد و گفت: «همینها جلوی این همه تانک را گرفته بودند؟ اگرمیفهمیدیم تعدادتان اینقدر کم بود با تانکها از رویتان رد میشدیم.» این حضور حاج قاسم در عملیاتها و روحیه دادنش و اعتقاد به شهیدان عامل بیشتر پیروزیها بود که خودم یکی از شاهدان این واقعه بودم.