گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، محمدرضا فلاحی؛ پایان تاریخ و آخرین انسان عنوان کتابی است از فوکویاما. او در این کتاب از ایدئولوژی لیبرال دموکراسی به عنوان آخرین نظریه غالب بر همه نظام های سیاسی دنیا سخن گفته بود و تا همین چند وقت قبل هم متکبرانه از آن دفاع می کرد تا این که با حضور در برنامه ای تلویزیونی، حرف هایش را پس گرفت، نظریه خود را نفی کرد و گفت که من فکر نمی کنم جهت تاریخ هنوز هم به سمت لیبرال دموکراسی باشد.
البته این پایان ماجرا نیست و به اذعان اکثر قریب به اتفاق تحلیلگران و جامعه شناسان غربی، شکست و افول تمدن متجدد غرب و نظم لیبرال، واقعیتی است قابل درک که در نظام بین الملل در حال وقوع است.
1-مرگ لیبرال دموکراسی
این حقیقتی است که پروژه تمدن سازی غرب از ابتدا هم محکوم به شکست بود، چرا که نظام معرفتی این تمدن غیرتوحیدی بود. تمدنی که انسان را حیوان ناطق و غیر قابل اعتماد و حتی وحشی نجیب تلقی می کرد، تمدنی که پیام اصلی اش اصالت لذت بود و معاد در نظام تصمیم سازی اش نقشی نداشت، تمدنی که رویای سبک زندگی اش سلبریتی شدن بود و مهم ترین مِتر و معیار ارزشش طمع و ولع و پول، تمدنی که نظام فکریِ دروغینِ پای در گل اش مبتنی بر سکولاریسم(اصالت عرف) و لیبرالیسم(اباحه گری) و کاپیتالیسم (سرمایه داری) و نهلیسم(پوچ گرایی) بود، تمدنی که روح ساختاریاش اومانیستی (اصالت بشر،کدام بشر؟) و پوزیتیویستی ( اصالت تجربه) بود، اصلا چاره ای به جز شکست در مبانی و افول و فروپاشی هم داشت؟! به نظر حقیر؛ خیر.
از آن جا که یکی از سنجه های مهم تمدن غربی، مفهوم توسعه است و ایالات متحده، توسعه یافته ترین حکومت حاصل آن، دور از انصاف نیست اگر شرایط نظام سیاسی و فرهنگی آمریکا را ماحصل و نتیجه مفهوم لیبرال دموکرات بدانیم و به آن تعمیم دهیم. پس وقتی سخن از افول آمریکا می زنیم منظور تمدنی است مدرن که رو به انحطاط است و آمریکا صرفا برایمان موضوعیت ندارد. این افول هم موریانه وار است، دقیقا مثل یک شی که ظاهر خوبی دارد ولی موریانه از درون آن را خورده و پوک کرده و با کوچکترین حادثه ای از هم فرو می پاشد. البته این انزوای تفکری غرب، برای آمریکایی ها که در زندگی روزمره خود شاهد این افول هستند، ملموس تر است اصلا شاید به همین دلیل بود که آن ها مجذوب شعارهای ترامپ مبنی بر بازگشت آن قدرت سابق به آمریکا شدند و به او رای دادند.
افول قدرتی که بعد از جنگ جهانی دوم و زمانی که آمریکایی ها تقریبا نیمی از قدرت اقتصادی دنیا را در اختیار داشتند و ابرقدرتی بی رقیب تلقی می شدند تا امروز که پانزده درصد اقتصاد دنیا در دست آمریکایی هاست و در همه میدان های نظامی( عراق و افعانستان و سوریه) شکست خورده اند، کاملا قابل لمس است.
کشوری که چهل درصد از کودکان و نوجوانان آن از پدرانی نامعلوم متولد شده اند و نیم میلیون نفر بی خانمان دارد، کشوری که در آن چهل میلیون نفر هر شب سرِ گرسنه به زمین می گذارند و متاسفانه از این مقدار دوازده میلیون نفر کودک اند، کشوری که مهم ترین مولفه قدرت اقتصادی اش یعنی دلار به مرور زمان از معادلات اقتصادی دنیا کنار گذاشته خواهد شد و با کسری بودجه و خرج هفت تریلیون دلاری در منطقه غرب آسیا و در اختیار داشتن یک سوم از مجموع بدهی همه دنیا و کاهش قدرت سخت و نرم خود، با مخالفت همه آزادی خواهان دنیا و نارضایتی مردم کشورش به خاطر نژاد پرستی ها و توزیع غیر عادلانه ثروت مواجه شده است و ...
این ها همگی نشان از مرگ فرهنگ آمریکایی و شکست هژمونی غرب در دنیا نیست پس چیست؟
دقیقا به همان دلیلی که امام خمینی (ره) در نامه به گورباچف، فرمودند؛ علت فروپاشی مارکسیسم، مبارزه بی دلیل با خداست، لیبرالیسم هم در معرض افول و سپس فروپاشی قرار دارد و این حقیقتی غیر قابل انکار است.
2-تمدن نوین اسلامی
انقلاب اسلامی ایران حرکتی بدیع و عظیم در جهت احیای دین و معنویت در مقیاس ملی و جهانی است. اصلی ترین شاخصه این انقلاب، آن است که می خواهد دین را به عنوان عامل اصلیِ تاثیر گذار، وارد فرایند های اجتماعی کند و تمدنی پیشرفته بسازد. این انقلاب عصر روشنگری است و ما را به سوی قله ها و سنگر های کلیدی جهان راهبری می کند. این انقلاب راهی جدید در مقابل مسیری که از رنسانس شروع شد را برای پیشرفت و سعادت انسان ها معرفی کرده است.این انقلاب یک ایدئولوژی در مقیاس تمدنی است که دو ایدئولوژی مرسوم در دنیا را با چالش مواجه کرد، یکی را فروپاشاند و دیگری را در معرض زوال و فروپاشی قرار داده است، چرا که این انقلاب اسلامی ایران بود که به علمداری امام خمینی(ره)، با شجاعت به دو قطبی مارکسیسم و کاپیتالیسم حمله کرد و مثلث کمونیسم، سرمایه داری و صهیونیسم را در یک سمت و انقلاب اسلامی را در سمتی دیگر قرار داد.
انقلابی که هدفش تمدن سازی است، تمدنی که پیامش برقراری قسط و رسالتش به اهتزاز در آوردن پرچم(کلمه الله هی العلیا) و آرمان اصلی اش مهدویت است و افق در دسترسش تشکیل تمدن نوین اسلامی. تمدنی که ساختنش مشروط به تشکیل جامعه ای اسلامی و آن نیز منوط به ایجاد دست کم ۱۴۰ زیر نظام اسلامی ایرانی است که فقط با تشکیل یک دولت اسلامی محقق خواهد شد. منظور از دولت اسلامی هم امت وسطی است پر امید و مومنانه که وقتش رسیده خود را از فقط جریان مومن انقلابی خارج و تبدیل به مدیر مومن انقلابی شوند.
مدیران جوانِ حزب اللهی، اخلاق مدار، بصیر، متخصص و جهادی که در متن انقلاب روییده اند و موتور پیشران حرکت به سمت تمدن نوین اسلامی اند و فتح هیچ خرمشهری را بزرگتر از همت و اراده خود نمی بینند. نسلی که معنی درگیری تمدنی را می فهمند و نگاهشان به دین حداقلی نیست و می توانند به خوبی ارتباط بین ولایت و عموم مردم را برقرار کنند. جریان آتش به اختیاری که به بیانیه گام دوم، به منزله یک منشور فکری می نگرند و به پشتوانه آن به دنبال خودسازی، جامعه پردازی وتمدن سازی است. نسلی که محصول تلاش چهلساله امام و آقا و بهترین جوان های این انقلاب، اکنون در برابر چشم او است.
کشور و ملّتی مستقل، آزاد، مقتدر، باعزّت، متدیّن، پیشرفته در علم، انباشته از تجربههایی گرانبها، مطمئن و امیدوار، دارای تأثیر اساسی در منطقه و دارای منطق قوی در مسائل جهانی، رکورددار در شتاب پیشرفتهای علمی، ر کورددار در رسیدن به رتبههای بالا در دانشها و فنّاوریهای مهم از قبیل هستهای و سلّولهای بنیادی و نانو و هوافضا و امثال آن، سرآمد در گسترش خدمات اجتماعی، سرآمد در انگیزههای جهادی، سرآمد در جمعیّت جوان کارآمد و بسیاری ویژگیهای افتخارآمیز دیگر که همگی محصول انقلاب و نتیجهی جهتگیریهای انقلابی و جهادی است و حالا وقتش رسیده این نسل متعهد به اسلام و متخصص در امر حکومت داری، یک الگوی الهی از حکومت عدل را پیش از ظهور حضرت بقیه الله (عج) به تمام مستضعفان جهان نشان دهند. ان شاءلله.
محمدرضا فلاحی - فعال دانشجویی دانشگاه آزاد کرج
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.