گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، مریم روستا؛ اصلاً تقصیر خودمان است که حرف های خدا را جدی نمیگیریم. هر بار که میخوانیم، آخرش میگوییم راست گفته خدا:صدقالله، اما باور نکردهایم که راست گفته انگار، وعدههایش را، وعیدهایش را…با ما چه باید بکند؟
این وسط اما هستند کسانی که وعدههای خدا را باور میکنند؛ آنجا که گفته بود: اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّه؛ که گفته بود جانها و مالهایتان را میخرم در عوض بهشت. هستند کسانی که پای معاملههایشان با خدا میمانند، همهجوره، میدانند این یکی تنها معاملهایست که آخرش خسران نیست، ضرر نیست، سود است؛ سود خالص؛ بانّ لهم الجنّه. باور کردند و راز رسیدنشان همین باور کردن بود. بعد هم که معامله داشت به آخر میرسید، آرام پایین قراردادشان نوشتند: خدایا مرا پاکیزه بپذیر!
این وسط هستند کسانی که میمانند پای معاهدههایشان؛ صدقوا ما عاهدوا الله. چه آنهایی که تمام و کمال عهدشان را وفا کردند؛ قضی نحبه و جانشان را فروختند به بهشت؛ فلا تبیعوها الّا بها. و چه آنهایی که منتظرند نوبت معاملهشان برسد و منهم من ینتظر. اصلاً هم دو دلی و تردید به خودشان راه نمیدهند: وما بدّلوا تبدیلا. گفتم که هستند کسانی که باور میکنند و راز رسیدنشان همین باور کردن است!
تکلیف ما را این آیه معلوم کرده رفیق؛ اگر شهید نشدهایم باید در انتظار شهادت باشیم! شوخی هم نداریم! وگرنه در زمره صدقوا ما عاهدوالله راهمان نمیدهند! وگرنه به صداقت ایمانمان شک میکنند، تو که فکر نمیکنی این آیه را جبرییل توی بحبوحه جنگ احزاب برای رسول خاتم هدیه آورد و همه ماجرا به احزاب و احد و خیبر ختم میشد؟ شنیدهای هر کدام از اصحاب کربلایی سیدالشّهداء که برای وداع خدمت مولایشان میآمدند، آقایمان سلامشان را جواب میدادند و همین آیه را میخواندند؟ شنیدهای بالای سر مسلم بن عوسجه همین آیه را تلاوت کردند؟ شنیدهای خبر شهادت عبدالله یقطر را که شنیدند همین آیه بر لبانشان جاری شد؟…میدانی! داشتم فکر میکردم بیراه نبود که امام میگفتند؛ تکلیف ما را سیّدالشّهداء معلوم کرده است!
آنها که آرام و مطمئن پای قراردادهایشان نوشتند: خدایا مرا پاکیزه بپذیر، صدقوا ما عاهدوالله. معامله را بردند رفیق! عند ربّهم یرزقون شدند. میمانَد من ینتظر که من و شماییم. میماند جوانه این آرزو که باید هر روز آب بخورد و تر و تازه بماند و زردی و غبار افکار عجیب و غریب قرن بیست و یکم رویش ننشیند. میمانَد این مبارزه که هنوز خاتمه نیافته است. میمانیم ما که حالا لقب افسران جوانمان هم دادهاند. با ما چه باید بکنند، به ما چه باید بگویند که باور کنیم جنگ هنوز تمام نشده است؟ میمانَد بصیرت افسری که هم دشمنش را خوب شناخته و هم فرماندهاش را، هم جبههاش را و هم سلاحش را،…میمانَد چشمهایی که هنوز هم وقتی حرفی از جهاد و جبهه و شهادت به میان میآید باید برق بزند، مثل همین چهرههایی که این روزها چپ و راست از تلویزیون پخش میکنند، خوب به خاطر بسپارشان، خدا خیلی به من و تو لطف کرده که مجسمههای منهم من قضی نحبه را با این فاصله کم نشانمان داده…میمانیم من و تو و این راه که همیشه از کربلا میگذرد؛ چه جنگ باشد و چه نباشد!
از مردان صادق خدا بعضیهایشان شهید شدند و بعضیها در آرزوی شهادتاند، و تو ای جوانمرد! بگو که از کدامین قبیلهای؟…
بسمالله الرّحمن الرّحیم
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً.
مریم روستا - کارشناسی حسابداری دانشگاه اصفهان
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.