دریای چین از منظر جغرافیایی بخشی از اقیانوس آرام است که برای آن میتوان مساحتی در حد سه و نیم میلیون کیلومتر مربع در نظر داشت این منطقه سهم عمدهای در تولید امنیت انرژی و غذایی این کشور دارد.
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو- پرهام پوررمضان؛شاید در نظر بسیاری از افراد ساخت و سازهایی که کشور چین در در یای جنوبی این کشور و ادعاهای مختلف این کشور بر این دریا و محوطه آبی میکند حاوی این نکته باشد که این کشور در راستای سیاستهای نوسازی خود شروع به یک مدرنیزاسیون کرده است که این اتفاقات هم بخشی از این روند است اما این نوع نگاه به این مسئله یک نگاه کاملا ساده انگارانه و فارغ از وسعت دید به نوع بازی این کشور در فضای روابط بین الملل است.
دریای چین از منظر جغرافیایی بخشی از اقیانوس آرام است که برای آن میتوان مساحتی در حد سه و نیم میلیون کیلومتر مربع در نظر داشت این منطقه سهم عمدهای در تولید امنیت انرژی و غذایی این کشور دارد و میتواند همانطور که از سنگاپور شروع و به تایوان ختم میشود به انواع امنیت کشورهای متداخل در این عرصه کمکهای شایانی کند.
همانطور که میدانیم امروزه منفعت و امنیت ملی دو یار کنار یکدیگر میباشند و در سیاستگذاریهای مختلف حکومتها در ابعاد داخلی و خارجی به نقش آفرینی میپردازند. چالش اساسی نگاه کشورهای پیرامون به مسئلهی در یای جنوبی چین پارامتر مهم تاثیر گذار تردد آزاد بین المللی است.
نکتهی جالب و حائز اهمیت در این مساله این است که چند نوع بازیگر در این عرصه وجود دارد؛ نخست آنکه کشورهایی مانند مالزی، ویتنام و فیلیپین با کشور چین در این منطقه درگیری دارند و به طور مثال میتوان بیان کرد چالش میان چین و فیلیپین بر سر جزیرهای نفت خیز به نام اسپراتلی است.
دوم انکه کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی برای مقاصد تجاری خود و همچنین انتقال و حمل و نقل انرژی به شدت به این منطقه وابستهاند در سومین مورد باید به کشورهایی همچون هند و استرالیا اشاره کرد دلیل اهمیت این منطقه برای این دو کشور در مسائل نظامی، امنیتی و تجاری خلاصه میشود و با تحلیلی بر مطالب گفته شده میتوان به اهمیت این منطقه پی برد فلذا این مهم سبب ساز نفوذ و طمع کشورها و قدرتهای فرا منطقهای همچون ایالات متحده میشود. مورد مهمی که نقش بسیار زیاد در تبدیل شدن منازعات دیپلماتیک به مازعات پنهان و آشکار سیاسی و نظامی میشود اختلاف بر سر تعیین حدود و حد و مرز دریایی است.
باید به این نظریه اشاره کرد که نقش مهمی در بررسی این چالش دارد و آن نظریهای به نام توازن تهدید است فارغ از اینکه این نظریه چه ریشهای در منظر روابط بین الملل دارد باید به این نکته اشاره کرد که جهان امروز، جهان تهدید و فرصت است و کشورهایی که بر مبنای عقلانیت دیپلماتیک در جهت کسب منافع خود تلاش میکنند میتوانند به پیروزیهای مهمی برسند این نظریه بیان میکند که کشورها نه در برابر قدرت بلکه در برابر کشورهایی موازنه ایجاد میکنند که برایشان به شکل خاصی خطرناک جلوه میکنند.
دریای چنوبی چین در زمان ریاست باراک اوباما بر کاخ سفید در دکترین سیاستگذاری ایالات متحده دارای نقش و جایگاه مهمی شد و یکی از دلایل ابتدایی آن را میتوان این رویکرد دانست که ایالات متحده نگاه به اصطلاح غربی خود را با یک تغییر نگرش به سمت شرق تغییر دادهمانطور که میدانیم کشور چین در قرن بیست و یک رشد فزایندهای دارد که در ابعاد مختلفی همچون فضای سایبر، سیاست، اقتصاد و فرهنگ قابل مشاهده است.
در قرن ۲۱ و در رابطه با توسعه طلبی دریایی چین و اختلاف میان ایالات متحده و این کشور باید کمی به عقب بازگردیم، ایالات متحده رشد اقتصادی بسیار زیاد را در سالهای میان جنگهای اول و دوم جهانی تجربه کرد، دور بودن این کشور در آن زمان از جنگ باعث شد این کشور روند سرمایه داری را تجربه کند که مصادف شد با ورشکستگی کشورهای اروپایی، همین امر سبب شد تا این کشور به یک قطب اقتصادی تبدیل شود. این وضعیت تا اوایل سالهای ۱۹۷۰ میلادی ادامه داشت، اما با اتفاقاتی همچون جنگ ویتنام، شوکهای نفتی و فروپاشی نظام برتون وودز شاهد تضادهایی در عرصهی اقتصادی ایالات متحده هستیم.
همین امر باعث شد که این کشور بحرانهای اقتصادی متعددی را تجربه کند که از شدیدترین آنها میتوان به سال ۲۰۰۸ اشاره کرد یک تفاوت عمده در ایالات متحده و چین به وضوح قابل مشاهده است که ایالات متحده به طور روزافزون در حال اضافه کردن بدهیهای خود و کشور چین در نقطه مقابل به دنبال رشد اقتصادی فزاینده است.
کشور چین در منظر تاریخی یک امپراطوری قدرتمند و قوی بوده است که در زمان انقلاب صنعتی دولتهای به اصطلاح متمدن غربی توانایی نظامی و پیشروی در دریاها نیز به این کشور اضافه شد در قرن نوزدهم میلادی قسمت مورد بحث یعنی دریای جنوبی چین به عنوان یک پارامتر تهدید زا در افکار کارگزاران سیاسی این کشور منظور میشد و دیدگاه آنها نسبت به این امر خطر نفوذ قدرتهای استعماری به این منطقه بود. مسالهی مهمی که در اینجا مطرح است حق حاکمیتی است که این کشور برای خود منظور میدارد و به دلیل درصد بالای آن یعنی بیش از ۹۰ درصد این منطقه، حالت مناقشه برانگیزی را تجربه میکند. البته این منازعات ریشهی اقتصادی نیز دارد و دلیل این امر هم در این است که حجم مبادلات تجاری گذرکرده از این مسیر بین المللی بیش از ۵ تریلیون دلار کالا است که در بحثهای اقتصادی معادل یک شانزدهم تولید ناخالص جهانی منظور میشود.
کشور چین در طول دههی گذشته توانسته است با اصلاحات اقتصادی که انجام میدهد افتخارات زیادی را در عرصهی اقتصاد برای خود و منطقه آسیا پاسفیک ایجاد کند که از آنها میتوان به متوسط نرخ رشد اقتصادی ۱۰ درصد در مدت ۳۸ سال، دوبرابر شدن حجم تولید ناخالص داخلی در مدت ۲۵ سال، تبدیل شدن این کشور به عنوان مقصد ارزشمدی برای سرمایه گذاری از سال ۲۰۱۵، تبدیل شدن به یزرگترین صادرکننده، تبدیل شدن به بزرگترین واردکننده و همچنین ارتباط تجاری با ۱۲۵ کشور جهان اشاره کردو میتوان بیان کرد که این کشور با استفاده از دو نهاد مهم یعنی دولت و بازار توانسته است این موارد را در اقتصاد خود تجربه کند.
مواردی که ذکر شد و همچنین ورود ایالات متحده به رتبهی دوم جهانی و در نقطه مقابل ورود کشور چین به نقطهی اول جهانی باعث این شده است که منازعات پنهان و آشکاری بین این دو کشور در عرصههای مختلف به ظهور و بروز برسد. ایالات متحده امروزه دیگر ابرقدرت نیست و همواره از طریق کشور چین به چالشهای متعدد کشیده میشود.
نکتهی جالب در ارتباط فی مابین این دو کشور این است که کارگزاران و سیاستمداران چینی در مقابل فشارهای ایالات متحده کوتاه میآیند اما دلیل این ضعف خودخواسته این است که این کشور هیچ تمایلی به جنگ در ابعاد گوناگون آن با ایالات متحده ندارد و به هیچ وجه دوست ندارد از مسیر توسعهی خود عقب بماند.
از سویی موضع جدی واشنگتن در مقابل ادعاهای پکن درباره دریای جنوب چین باعث تشدید تنشهای آمریکا و چین شد. تحلیلگران چینی این نکته را نیز یادآوری کردهاند که مدیریت بحران در شرایط اختلاف و دشمنی بسیار ضروریتر میشود، ولی هنوز اثری از این مدیریت در گفتههای رسمی کشور چین دیده نمیشود و همچنین بزرگترین تردیدِ نیروهای نظامی دو کشور در این حقیقت نهفته است که هنوز سازوکار مدیریت بحران مؤثری ایجاد نشده است و همچنین هنوز درباره عوامل کلیدی، قوانین تعامل و نیز خط قرمزهای دو کشور ابهامهایی وجود دارد. در نتیجه، هر دو طرف باید مدام یکدیگر را امتحان کنند که این امر خطر رویارویی و نتایج کنترل نشده را افزایش میدهد.